eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
127 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 منیره سیف دختری که را به مدرسه ترجیح داد.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برای 🌹🕊 🕊🌹 وقتی می‌خواستند عروسی‌اش را برش بزنند، زیر لب چیزی می‌گوید . مادر می‌پرسد : با خودت چه می‌گویی؟ در پاسخش می‌گوید : به خدا می‌گویم ، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شوم یا نه؟! 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 تنها دانش‌آموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. این نشئت گرفته از ایمانش بود که دوست داشت حجابش را حفظ کند . عصمت پورانوری در سال ۱۳۴۱ در شهرستان دزفول پا به عرصه وجود نهاد و در خانواده ای کاملا” اسلامی و با اصالت زندگی را آغاز نمود. او از کودکی علاقه وافری به یادگیری مسائل اسلامی داشت. بطوریکه در سنین کم ،توانست قرآن خواندن و نماز را بطور کامل یاد بگیرد و در حفظ و رعایت حجاب خود از کودکی علاقه زیاد نشان میداد. ایشان در دوران انقلاب مرتب در مراسم و برنامه های خیابانی و همچنین جلسات افشاگرانه رژیم منحوس پهلوی و هدایت دوستان و آشنایان در جهت افشای ماهیت طاغوت نقش بسیار فعالی را ایفا می نمود او اشتیاق فراوان به بررسی مسائل و مباحث اسلامی داشت بطوریکه در جلسات و برنامه عقیدتی، سیاسی که در منازل بعضی از خواهران تشکیل می شد با شور تمام شرکت مینمود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران با رهبری حضرت امام خمینی پیروز گردید. بعد از انقلاب اسلامی ایران مجدانه در ترویج خط اصیل اسلامی که همانا خط امام و روحانیت متعهد و مسئول بود تلاش می کرد و همیشه میگفت : رمز پیروزی و بهروزی اسلام ،امام و روحانیت است، پس این عزیزان را باید داشته باشیم زیرا اینان توشه راهند. ایشان علاقه خاصی به کل روحانیت خصوصا” منصوبین امام داشت بطوریکه برای شهادت شهید مظلوم "آیت الله دکتر بهشتی " از اعماق وجودش گریه میکرد و بر سر خود میزد. او همیشه از امام بعنوان تنها الگو و اسوه حسنه در دوران حضرت ولی عصر (عج) یاد میکرد. در دوران دبیرستان فردی بسیار فعال و پرکار بود بطوریکه در تمام مراسم و برنامه هائی که در دبیرستان برگزار میشد شرکت فعال داشت.او دقیقاً موضعی خصمانه در قبال نیروهای چپ و منافق و دیگر گروهکهای ضدانقلابی که میخواستند در دبیرستان فعالیتی بکنند داشت و فردی مشخص در انجمن اسلامی دبیرستان خود بود تا اینکه در سال ۵۹ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد از دبیرستان کوثر شد. ... 🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 آرمان فراموش نشود دیدید در وصیّت‌نامه‌های چقدر درباره‌ی توصیه شده ، خب یک حکم دینی است . این آرمان فراموش نشود. " این‌جور نباشد که تصوّر بشود فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا می کنند ، بالاخره هر کشوری دشمنی دارد ، گاهی جنگی اتّفاق می‌افتد ، جوانهایی می روند در جبهه و می جنگند ، کشته می شوند یا زنده بر می گردند یا مجروح بر می گردند ، اینها هم مثل آنها " این نبود قضیّه ، قضیّه قضیّه‌ی دین بود، قضیّه‌ی آرمان الهی بود ، قضیّه‌ی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود . ۱۳۹۵/۷/۵ 🥀 🌴🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت . از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود. همیشه می گفت دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می کشید . ابراهیم همیشه می گفت : اگر خانم‌ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند ، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر می شود و نامحرم جرأت پیدا نمی کند کاری انجام دهد . 🥀 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 گفت اگه روزی من نباشم تو بازم همین چادر وحجابت رو داری؟ با تعجب نگاهی به صورتش کردم و گفتم: من به چادرم افتخار می کنم ، معلومه که همیشه باچادر میمونم آقای مهربونم ، مگه از اول نداشتم؟ گفت‌‌ : دلـم می خواد به یقین برسم دلم می خواد خاطرم رو جمع کنی خانومم . دلــم می خواد مرواریدی باشی که تو صدفه ،، بانوی من ،، گفتم‌‌ : مطمئن باش من همون جوری زندگی می کنم که تو بخوای حرفهایش به وصیت شبیه بود . بار آخری بود که از لاسجرد می رفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یک وصیت نامه‌ی شفاهی تنها گذاشت . راوی : شادی روح و 💐🥀🕊
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 واقعه مسجد گوهرشاد، تجمع مردم مشهد در تیر ماه سال ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس توسّط رضاخان بود که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد . علّت اصلی این تحصن اعتراض به اجباری شدن کشف و کلاه شاپو و سیاست‌های تغییر لباس، و حصر آیت الله سید حسین قمی (در پی اعتراض به قوانین تغییر لباس) بود . در ۲۰ تیرماه، درگیری اولیه در مسجد گوهرشاد باعث ۲۰ نفر شد. پس از آن بر تعداد متحصّنین افزوده شد و بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند . فردای آن روز در ۲۱ تیرماه و پس از آنکه تلاش نظامیان برای متفرّق کردن جمعیت با مقاومت مردم رو به رو شد، راههای ورود و خروج به مسجد گوهرشاد بسته و دستور شلیک صادر شد . بدین ترتیب این تحصّن به شدّت سرکوب و بیش از ۱۶۰۰ نفر شدند. پس از این واقعه روحانیان سرشناس مشهد دستگیر شدند و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از روسای ادارات مشهد تغییر کردند. 1600 در یک روز وااااااااااااااااااااااااای بر ما .... کجاست آن کجاست آن کجاست آن کجاست آن کجاست آن کجاست آن کجاست آن .... وااااااااااااااااااااااااای بر ما .... شادی ارواح طیبه همه والا مقام 🌹 🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از همه ی عزیزم و از همه ی امت می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید ، مبادا تار مویی از شما نظر را به خود جلب کند ، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را و اهل بیت قرار دهید ، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید : آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند : غصه ی من را نخوری باباجان ، سوخته اما به هست هنوز ... 💐 💐 🌺 🍀 🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 دختر ۶ ساله حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در مجلس یزید، با آستین خود، روی خود را گرفته بود و اشک می‌ریخت. یزید پرسید چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست که صورت خود را از تو و حضار مجلست بپوشاند . 🌴 🌴🥀
🌺💐🌼🍀🌼💐🌺 یادگار حضرت زهرا ( سلام الله علیها) است . ایمان یک وقتی کامل می شود که رو کامل رعایت کند. اگر می خواهید حضرت زهرا ( سلام الله علیها) باشد،باید کاری کنید که ایشان از شما باشند. 🌼 💐🌺
🥀🌴🌺🍀🌺🌴🥀 توی کیفش مقنعه و جوراب اضافی بود! اینها را به عنوان به خانم هایی می‌داد که برای شان،..... 🌴 💐🌺
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 آرمان فراموش نشود دیدید در وصیّت‌نامه‌های چقدر درباره‌ی توصیه شده ، خب یک حکم دینی است . این آرمان فراموش نشود. " این‌جور نباشد که تصوّر بشود فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا می کنند ، بالاخره هر کشوری دشمنی دارد ، گاهی جنگی اتّفاق می‌افتد ، جوانهایی می روند در جبهه و می جنگند ، کشته می شوند یا زنده بر می گردند یا مجروح بر می گردند ، اینها هم مثل آنها " این نبود قضیّه ، قضیّه قضیّه‌ی دین بود، قضیّه‌ی آرمان الهی بود ، قضیّه‌ی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود . ۱۳۹۵/۷/۵ 🥀 🌴🌹
🥀💐🕊🌸🕊💐🥀 یکی از دوران ، از میان همه ی تصویر های آن روزها ، یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند : یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم زیادی را به ما منتقل می کردند. اوضاع به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگهایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی شدیدی داشت. را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم. وقتی که دکتر اتاق عمل این را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای آماده اش کنم. من آن زمان به سر داشتم . دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم را جابه جا کنم . همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و را دربیاورم ، که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو را در نیاوری. ما برای این داریم می رویم... در مشتش بود که شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم را کنار نگذاشتم. شادی روح و 🌹 🕊💐
🌺🌸🕊💐🕊🌸🌺 بیشتر بچه‌های هم سن و سال من و به خاطر اینکه کمک‌ خرج خانواده باشیم به کویت برای کار می‌رفتیم . من و هم در کویت با هم در یک خانه زندگی می کردیم . چند روزی می‌دیدم که سرکار نمی‌رود . نگرانش شدم. پیش خودم هر فکری را می‌کردم که چرا این پسر سرکار نمی‌رود . یک روز دل را زدم به دریا و گفتم : پس چرا تو چند روزه سرکار نمیری ؟ سرش را پائین انداخت چند دقیقه‌ای سکوت کرد نفسی تازه کرد و گفت : صاحب‌ کارم گاهی وقت‌ها چیزهایی برای خانه‌اش می‌خرد، به من می‌دهد تا ببرم. خانم صاحب‌کار است. نه این کار را می‌خواهم و نه اینکه دو سه روزی یک‌ مرتبه بخواهم بروم دم منزلی که یک خانم دم دربیاید. راوی : حاج حسین وارثی مطلق 🌷 🌴🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد و هر جوانی که نماز اول وقت را درحد توان شروع کند ، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم ، باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد ... 🕊 🌴🌹
🌺🌸🕊🌹🕊🌸🌺 دختر بی که می آمد در مغازه، به او جنس نمی داد. یکی آمده بود و بهش جنس نداده بود و خلاصه دعواشان شده بود ، هم بچه بود ، سفت ایستاده بود که نه به تو جنس نمیدهم ، طرف هم رفته بود و شب با پدرش برگشته بود و شکایت را به آقا جان کرده بودند و یک هم توی گوش زده بودند. طفلک به ملاحظه آقاجان صدایش در نیامده بود، را خورده بود و دم نزده بود. می دانست که اگر کار به آژان و آژان کشی بکشد برای آقا جان بد می شود. شادی روح و 🌹 🌹🕊
🕊💐🌹🌴🌹💐🕊 خواهران گرامی! از شما می خواهم با حفظ و رعایت در پشت جبهه ها، جهاد اکبر کنید و با توطئه های شوم کافران ملحد بجنگید. این خواهران مبارز هستند که با حفظ دین اسلام را زنده و پا بر جا نگه داشته اند و این راه را می توانند مانند حضرت زینب (سلام الله علیها) با صلابت ادامه دهند . 🌹 🌸🌺
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ، چون تنها بود ، خیلی به او علاقه داشتم . یک بار که در زمان به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با کامل می خوابد . تعجب کردم ، در آن هوای جنوب ، خوابیدن با زیاد کار آسانی نبود . علت را که پرسیدم، گفت : پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است شود ، باید از هر نظر داشته باشم ، ممکن است فردا صبح نباشیم ، پس باید کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد . راوی : 🌹 🥀🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 گاهی که خبر نداشت و میرفت مجلس و مراسمی، ناگهان غافل گیر می شد... چشمش که به زنهای نامحرم می افتاد می نشست یک گوشه، سرش را پایین می انداخت... چند لحظه که می گذشت بلند می شد چیزی را بهانه میکرد و زود خداحافظی می کرد و مجلس را ترک می‌کرد. دیگر لازم نبود توضیحی بدهد: همه می دانستند که آدمی نیست که پا به هر محفلی بگذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند! 🌹 🕊🌹
🌹🕊💐🌺💐🕊🌹 خواهر عزیزم هرگاه خواستی از خارج شوی و لباس اجنبی را بپوشی به یاد آور که . . اشک را جاری می‌کنی، به پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگی‌اش یاری می‌کنی فساد را منتشر می‌کنی و توجه که صبح و شب سعی کرده را حفظ کند جلب می‌کنی، به یاد آور که بر تو شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر می‌دهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت را از خودت بردار... شادی روح و 💐 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 من بر سر دارم و تو چفیه بر شانه... وچه حکایت غریبی است میان این چفیه و ... از سپیدی چفیه تو تا سیاهی من جاده ای است به سرخی جاده ای که عفت مرا وامدار غیرت تو می کند غیرتت اگر نبود کجای این زمانه بود؟! تو که بر شانه می اندازی ، من را محکم تر می گیرم ، نکند شرمنده چفیه ات شود نکند یادم برود که دست از جانت کشیدی تا دست به من نرسد نکند یادم برود که چشم بر آرزو هایت بستی تا چشم آلوده به هوسی حتی خیال جسارت به سرزمینت را هم نکند. نه من یادم نمی رود ، یادم نمی رود که سرخی را به سیاهی من به امانت داده ای اگر چفیه تو سجاده آسمانیت شده پس من هم می تواند بال آسمانی من شود... چفیه ات را بر شانه هایت بيانداز ، سربند یا فاطمه ات را بر سر ببند ، دل به جاده آسمانیت بزن که دوباره می خواهند از سر دختران فاطمه بکشند ، دوباره می خواهند میراث مادرت را به تاراج ببرند.. دل به جاده بزن که سیاهی من در گروی سپیدی چفيه توست برادرم... 💐🌴🌹