eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 که یه تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. که در تاریخ سوم آبان سال 1394 در استان حماء به رسید. نزدیک ساعت 12/30 شب به آنها حمله می‌شود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود 400 نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار می‌کنند. همرزم پدرم همان ساعت اول زخمی می‌شود و تا ساعت 6 صبح بیهوش بود . وقتی به هوش می‌آید متوجه می‌شود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است. همرزم پدرم تعریف می‌کند که پدر، او را کول می‌کند تا از معرکه نجات دهد، در همین حین پدر را هم می‌زنند و به می رسانند . راوی : 🥀 🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 دلمان برایت تنگ شده است اما وقتی به یاد حضرت رقیه و سکینه (علیهما السلام) می‌افتیم و سر مزارت می‌آئیم قلبمان آرام میگیرد . خدا رو شاکریم که با ایثار و فداکاری افرادی همچون شما سایه پدران بر سر فرزندانشان می‌باشد و وقتی آرامش و امنیت کشورمان رو میبینیم به شما قهرمانان افتخار می کنیم . پدر عزیزمان، امیدواریم باعث سرفرازی شما باشیم تا شفاعت شما نیز شامل حال ما گردد . تو تا همیشه ی عمرمان در قلبمان جای داری و همیشه یاد و خاطرت برایمان زنده است 🌹🥀🕊
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 من بزرگ می شوم و تو همان رعنا می مانی !! چقدر می کنم که تو مثل دیگر نمی شوی یک روز با می آیی و من غرق در مستیِ آمدنت با زینبی ام می شوم برایت ... شادی روح و 🌺 🌺🌼
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 چهل روز بعد از علی، دخترم مائده به دنیا آمد. در تمام این پنج سال سعی کردم یک جوری جای خالی پدر را برایش پر کنم اما گاهی اوقات این کار خیلی سخت می شد. مدتی پیش که او را به خانه کودک برده بودم بیشتر بچه ها با پدرشان آمده بودند و این خیلی دخترم را اذیت کرد. صبح روز بعد که از خواب بیدار شد با گریه بهانه بابایش را گرفت. فهمیدم که خوابش را دیده، خواستم آرام اش کنم اما بی فایده بود. در حالی که هق هق می کرد گفت: « من اون رو دوست داشتم. چرا رفته؟ چرا من ندیدمش؟ چرا اون منو دوست نداشته؟!». و من در جواب کودکم واقعا کم آوردم ... 🌷🌷🌺
🇮🇷🌴💐🇮🇷💐🌴🇮🇷 در یک جلسه‌ای که ایشان با بنی‌صدر شرکت کرده بودند، پدر ما، همان اول جلسه بلند شده و رفته بودند، حرف‌شان هم این بود در آن جلسه، بنی‌صدر بدون اینکه بسم‌الله بگوید شروع به حرف زدن در مورد مسایل مختلف جنگ و کشور کرد، ایشان هم بلند شده و به بنی‌صدر و آن جلسه می‌گوید که جلسه‌ای که در آن نام خدا برده نشود و با بسم‌الله شروع نمی‌شود، من در آن جلسه شرکت نمی‌کنم. اینقدر مسئله معنویت و توجه در این زمینه برایش مهم بود. راوی : 🇮🇷💐🇮🇷