زندگی دوباره !
حسین جان سلام. خوبی داداش
امروز که اومده بودم سر مزارت دیدم یه تشییع جنازه است. تو دلم گفتم منم برم شرکت کنم، همینجوری.. قرار بود با علی بریم فلافل بخوریم، دیر کرد. منم حوصلهم سر رفته بود. آدم دیوونه هم که کلا پی تجربههای تازه است، دنبال یه چیز میگرده که سوژه کنه. خواستم قضیه رو بعدا برای علی تعریف کنم. راستش اصلن طرف رو هم نمیشناختم. پشت سر جنازه که راه میرفتم، وقتی مردم میگفتن لا اله الا الله یه دقیقه چشمام رو بستم. خودم رو گذاشتم جای اون میت. پیش خودم گفتم الان دارن جنازه تو رو میبرن. واقعا حس کردم وقتم تموم شده. وقتی زن و بچه و خانواده اش گریه میکردن. یاد اشکهای مامانم افتادم. وقتی دارن من رو خاک میکنن. فکرش رو بکن همین الان زمان برای من متوقف بشه. چک سفید امضا که بهم ندادن ۱۰۰ سال عمر میکنم. باور کن اشک تو چشمام جمع شده بود. ینی با خیال اینکه من جای اون مرده باشم هم نمیدونستم چه خاکی باید توی سرم کنم. اون لحظه حس مردن واسم خیلی طبیعی بود. تلخ، تاریک، ترسناک. حس کردم چیزی ندارم، کاری نکردم. برای همین میترسیدم. اون لحظه توی همون خیال خودم گفتم خدایا میشه بهم یه فرصت دیگه بدی؟ قول میدم جبران کنم. خدایا من رو زنده کن، من رو برگردون، من قول میدم آدم شم. دلم میخواست میشد یه دل سیر گریه کنم. حقیقتا روم نمیشد. البته همون لحظه هم چشمام سرخ اشک شده بود. ملت فکر میکردن من آشنای اون خدابیامرز هستم. نمیدونستن من دارم برای بدبختی خودم گریه میکنم. وسط گریه، خندهام گرفته بود از اینکه خدا بهم یه فرصت دوباره داده، از اینکه قول داده بودم آدم شم و درست زندگی کنم..
علی که اومد قضیه رو براش تعریف کردم. بعدم خیلی جدی گفتم آقایِ علی آقا، من میخوام از این به بعد مثه آدم زندگی کنم. باید برای دقیقههای زندگیم برنامه داشته باشم. لطف کن وقت شریف منو با دیر اومدنت اینجوری تلف نکن. تعجب کرده بود از دیوونگی من. حرفی نداشت بنده خدا. راستی حسین دعا کن ما شهید شیم مثه خودت. بخدا من از مردن میترسم.
#دلنوشت_ها
#رفیق_شهیدم
@shahidvelayati
هدایت شده از همهینوکرها
Mehdi Rasoli - Zendegi Bi Dardesar.mp3
9.57M
شهید حسین ولایتی فر
آی رفقاااا زندگی بی دردسر به ما نمیادا ... #صوت_شب_جمعه #شهید_حسین_ولایتی #شهید_علیرضا_حاجیوند
گوش بدید جهت ریکاوری حالتون. ان شاءالله که یه جون به جونهاتون اضافه بشه. همگی شب جمعه یه تذکر بدیم به قلبهامون که ما قصد گیمآور شدن نداریم. ان شاءالله زندگی شهیدانه، مردن شهیدانه..
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
ارتباط قلبی خود با شهداء و اهل بیت را حفظ کنید و گرنه قلب تون دیگه قلب نیست، یه تیکه سنگه.
به سبک شهدا؛ التماس دعای فرج
@shahidvelayati
💠 سلام به همه رفقای شهدایی، خصوصا کسایی که تازه به جمع ما اضافه شدن. از طرف همه قدیمیها خوش آمد میگم بهتون.
🔻 چند تا نکته که بنظرم بدرد میخوره:
•اینجا غالب پیامها مرتبط با شهید هست، یعنی اگه از ابتدای مطالب شروع کنید به خوندن، خیلی کم، پیام غیرمرتبط پیدا میکنید.
•متاسفانه مشکل فضای ابری ایتا باعث شده که فايلهای قدیمی کانال، حذف بشن و قابلیت دانلودشون وجود نداره. البته سعی کردیم بعضیاشون رو دوباره بارگزاری کنیم.
•کانال سه تا موضوع اصلی داره، میتونید با کلیک روی هشتک مورد نظر همه پیام های اون دسته رو پشت سر هم بخونید؛
🔸 بسته اول #خاطرات
🔸 بسته دوم #روایت_ها
🔸 بسته سوم #دلنوشت_ها
•مطالب سیر مشخصی دارند. و همه مطالب جهت آشنایی، ارتباط و رفاقت با شهید تولید و منتشر میشن. بعضی از مطالب تولیدی این کانال رو میشه برای سایر شهدا هم استفاده کرد که هیچ مانعی نداره. اینو هم تو پرانتز بگم: تبادل و تبلیغ اصلن انجام نمیشه، مطالب و تصاویر هم غالبا لینک نداره. کپی مطالب به نیت فرج و به جهت نشر سیره شهدا حلالا طیبا..
...
🔴 راستی یه سوال؛
هنوز رفیق شهیدت رو انتخاب نکردی؟
@shahidvelayati
💠 چالشیلدایشهدایی 😍❤️
#کنار_خانواده_همراه_رفیق_شهیدم
🔸امسال قصد داریم یلدامون رو کمی متفاوت تر برگزار کنیم. طولانیترین شب سال فرصت خوبیه برای ارتباط بیشتر و مرتبط کردن خانوادهمون با شهدا.
🔅شما هم میتونید با یه کار ساده مثل تزئین سفره یلدا با عکس شهدا این کار رو انجام بدید.
🔅یا با یه هدیه کوچیک شبیه پیکسل شهید، نوجوون هاتون رو تا قیامت با شهدا رفیق کنید.
─━━━━━⊱✿⊰━━━━━─
•●تجربه یلدای شهدایی تون رو با ما به اشتراک بزارید و هدیه بگیرید.●•
🔸سفره یلدای شهدایی با عکسهای شهید ولایتیفر و شهید حاجیوند
🔸حضور خانوادگی کنار مزار این شهدا
🔻ارسال به آیدی ایتا: @aliyane
#رفیق_شهیدم
#یلدای_شهدایی
@Shahidvelayati
💠 سلام به همه رفقای شهدایی. بعضی از شما عزیزان پیام داده بودید از کجا میتونیم قاب عکس شهید ولایتی و شهید حاجیوند رو تهیه کنیم؟
🔅 فکر کنم در حال حاضر هیچ جایی نیست که قاب عکس این شهدا رو بفروشه. البته جاهایی هستند که قاب عکس با طرح دلخواه شما چاپ میکنند. البته با قیمتهای... 🤯 ینی ما هم بعد پرسوجو از چندجا متوجه شدیم چقدر قیمت چاپ بالاست.😢 شاید باورتون نشه ولی یه قاب عکس کوچیک بالای ۷۰ هزارتومن! واسه همین آستینا رو بالا زدیم. سعی کردیم خودمون یه کار قابل قبول و با کیفیت آماده کنیم. اونم با کمترین قیمت ! 🤩
🔸خداروشکر با کمک رفقا فعلا به مناسبت شب یلدا چند تا کار ویژه آماده شده که نمونهشو تا شب براتون میزاریم. 😚
🌼 شاید این استارت تولید محصولات فرهنگی شهدایی هم باشه. چیزی که مدتها بود توی ذهنمون بود و خلا اون رو حس میکردیم.
@shahidvelayati
#فروش_ویژه
🔸قاب عکس شهدا در ابعاد مختلف
🔹جنس قاب عکس از چاپ رنگی لمینت و تخته شاسی با کیفیت بالا میباشد.
🔸قابلیت طراحی و ویرایش تصاویر دلخواه شما و تبدیل عکسهای بیکیفیت به کیفیت بالا را داریم.
🔅 ابعاد پیشنهادی:
🔻(18*13cm)
قیمت 35 تومن
🔻(20*30cm)
قیمت 60 تومن
🔻(30*40cm)
قیمت 110 تومن
🔻ارسال به سراسر کشور
آیدی سفارش و پاسخ به سوالات شما:
@shahidvelayati_shop
#رفیق_شهیدم
#بسته_های_فرهنگی
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
#فروش_ویژه
مجموعه ۱۲ تایی قاب عکس شهدا
این مجموعه شامل ۱۲ قاب عکس در سایزهای (۱۳×۱۸) به قیمت ۳۵ هزارتومان میباشد.
قابلیت چاپ عکسهای دلخواه شما وجود دارد.
🔸قیمت کامل مجموعه با تخفیف - ۳۹۵ هزار تومان
🔻ارسال به سراسر کشور
آیدی سفارش و پاسخ به سوالات شما:
@shahidvelayati_shop
#رفیق_شهیدم
#بسته_های_فرهنگی
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
May 11
توی مسجد یه گروه تئاتر داشتیم. منو حسین هم عضوش بودیم . نمایشهامون غالبا طنز بود. ینی امکان نداشت شما بشینی پای اجرای ما و خندهات نگیره. اصن همین نمایشهای طنز یکی از ابزار جذب به مسجد بود. یادمه یبار تو یکی از نمایشها قرار بود من بمیرم، حسین هم نقش ملک عذاب من رو توی اون دنیا بازی کنه. یادش بخیر... انصافا اونقدری منو زد که هیچوقت یادم نمیره. الانم یاد عذابهای اون نمایش ميفتم بدنم درد میگیره. عجب نمایشی شد. بچهها زمینو گاز گرفته بودن از خنده ... 😂
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
#پیام_کاربران
📝 یکی از همراهان کانال شهید ولایتیفر از اهواز
راستش من آقا حسین رو نمیشناختم. تا قبل از اون حادثه. شب ۳۱ شهریور. زنگ زدم به عموم. با شوخی و خنده بهش میگفتم عموجون فردا یه کاری کن توی تلوزیون نشونت بدن. گفتم جون من موقع رژه رفتن برام دست تکون بده تو تلوزیون ببینمت. عموم میخندید. گف والا یه رفیقی دارم، میگه فردا حتما منو نشون میدن تو تلوزیون. اون موقع نگفت اون رفیقش کیه! ولی بعد شهادت اون رفیقش فهمیدم..
..
عموم میگفت آقا حسین بم گفت امشب پیش من بخواب یه امشبو نرو خونه چی میشه؟ بهش گفتم نمیشه خانومم خونه تنهاست.
میدونید عموم و اقا حسین خیلی رفیق بودن، خیلی. عموم میگفت رژه تموم شده بود داشتیم جانبازارو جابهجا میکردیم. حسین میخندید. با صورتش ادا و شکلک در میاورد. یدفعه صدا اومد. اصن نفهمیدیم چی شد. دیدم حسین رو زمینه، همه افتادن، همه داد و جیغ میزنن هر کسی یه طرف میره. میگفت همه فکرم پیش حسین بود که چطوری افتاده بود، چطور لبخند زده بود. از اون روز شبی نیست با گریه نخوابم.
...
من آدمی نبودم که این چیزا برام مهم باشه
ولی از وقتی داداش حسین شهید شد، انگار یکی دیگه شدم. اون آدم سابق نیستم. همش میگم خدا چی میشه یه شب خواب اقا حسینو ببینم چی میشه !
مگه من بندت نیستم. یه شب حالم خیلی بد بود..انقدر ک میگفتم امشب باید تموم کنم. خوابم برد، خواب اقا حسینُ دیدم، یه انگشتر بهم داد انگشتر نگینش قرمز بود. عین انگشتر عموم، از اون روز با خودم عهد بستم یه کاری کنم که بیام سر مزار آقا حسین. ولی هنوز توفیق نشده. از خدا خواستم اگه امسال کنکور قبول شدم هر هفته بیام سر خاک ایشون ...😔
#رفیق_شهیدم
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
شهید حسین ولایتی فر
💠 چالشیلدایشهدایی 😍❤️ #کنار_خانواده_همراه_رفیق_شهیدم 🔸امسال قصد داریم یلدامون رو کمی متفاوت تر بر
برای شرکت در این پویش و ارسال و بارگزاری تصاویر کلیک کنید.
تو دوره پاسداری زمانی که اصفهان بودیم با رفقا میرفتیم هیات فدائیان حسین، جلسهای که سیدرضا نریمانی مداحی میکرد. بچههای پاسدار معمولا یه گوشه میموندن. ولی حسین میرفت اون وسط. میخواست مجلس اهلبیت رو گرم کنه. براش فرقی نمیکرد کجا باشه. یه تیشرت هیاتی تنش میکرد و میرفت کنار میوندارهای هیات. با شور و هروله.. یادمه موقع سینه زنی اشک پهنای صورتش رو پر میکرد. واقعا عاشق اهل بیت بود. توی مجالس روضه حال و هوای حسین خیلی دیدنی میشد.
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
💠 فروشگاه آنلاین فرهنگی مذهبی شهید ولایتی فر
🔸ارسال سفارشات به سراسر کشور
🔻جهت مشاهده محصولات عضو کانال شوید:
@shahidvelayati_shop
ما با هم برادریم !
امروز که کنار مزارت نشسته بودم با یکی از زائرای مزارت کمی حرف زدم. میدونی که کدومو میگم؟ دومین نفری که بعد از من اومد. همونی پسر قد بلندی که یه کاپشن قهوهای5.11 تنش بود. فکر کنم از بچههای دبیرستان علامه است. بعضی وقتا مدرسهاش که تموم میشه میاد اینجا. من نمیخواستم مزاحم خلوتش بشم. کلهام رو کردم تو گوشی و چیزی نگفتم. خودش شروع به صحبت کرد. پرسید با شهید ولایتیفر نسبتی داری؟ چند بار اینجا دیدمت. زیاد بهش سر میزنی. خیلی جدی بهش گفتم برادریم ! یکمی خندید و گفت من شندیم حسین یه برادر داره که از خودش بزرگ تره. تو که سنی نداری، هم سن و سال خودمونی!
گفتم آخه ما عقد اخوت خوندیم و داداش شدیم البته عقد اخوت یه رابطه دو طرفه است. ما توفیق نداشتیم قبل از شهادت با حسین رفیق بشیم ولی خب یه نفری صیغه اخوت رو خوندم، همه حقوق برادری رو هم رعایت میکنم.
حالا گرفتی چطور برادر شدیم با هم؟
گفت آره آره. چرا ناراحت میشی؟
گفتم نه بابا چه ناراحتی. خندهای هم کردم که یه موقع آبروی تو رو نبرم، بگه داداشِ حسین از این آدم های عبوس و گنده دماغه. بهش گفتم تازه یه عهدی هم بستیم با هم. قراره این مشتی روز قیامت شفاعتمون کنه.
خودمونیما من هر جا نشستم گفتم ان شاءالله این رفاقت ادامه داره تا شهادت! همون عهدی که تو با شهید ابراهیم هادی بسته بودی. نشه یه وقت مارو ول کنی!
#دلنوشت_ها
#رفیق_شهیدم
@shahidvelayati
نظرات خودتون رو برای ما بفرستید. ما سعیمون بر اینه که در انتشار و تولید محتوا از همه نظرات مخاطبین استفاده کنیم. ان شاءالله تلاش ما منجر به آشنایی، ارتباط و رفاقت شما با شهید حسین ولایتی فر بشه.
با نظرات خوبتون به ادامه مسیر و معرفی بهتر شهید کمک کنید
🔻🔻🔻🔻
@refighe_hosseyn
آیدی بالا، جهت ارتباط مستقیم شما با خانواده و دوستان شهید فعالیت میکنه. اگر سوالی در مورد شهید داشتید یا قصد برگزاری برنامه و یادواره داشتید هم به همین آیدی پیام بدید.
رفته بودیم مشهد. میگفت جایی رو پیدا کردم که لباس هاش ارزونن. من از اونجا میخوام خرید کنم. از اینُ اون پرسیدیم و هرطوری بود آدرسی که حسین دنبالش بود رو پیدا کردیم. البته اینم بگم که چند کیلومتری برای رفتن تا اونجا پیاده روی کردیم. موقع انتخاب لباس، سه تا پیراهن یک شکل گرفت. بهش گفتم پس این چه کاریه میکنی؟ میگفت ممکنه اطرافیانم منو با سه مدل لباس مختلف ببینن، ولی توان گرفتن لباس نو نداشته باشن. هم اهل قناعت بود، هم با دقت و توجه به اثر و نتیجه رفتارش عمل میکرد. بعضی کارهاش عینا الگو برداری از شهدای دفاع مقدس، خصوصا شهید ابراهیم هادی بود.
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
تو دوره پاسداری زمانی که اصفهان بودیم با رفقا میرفتیم هیات فدائیان حسین، جلسهای که سیدرضا نریمانی مداحی میکرد. بچههای پاسدار معمولا یه گوشه میموندن. ولی حسین میرفت اون وسط. میخواست مجلس اهلبیت رو گرم کنه. براش فرقی نمیکرد کجا باشه. یه تیشرت هیاتی تنش میکرد و میرفت کنار میوندارهای هیات. با شور و هروله.. یادمه موقع سینه زنی اشک پهنای صورتش رو پر میکرد. واقعا عاشق اهل بیت بود. توی مجالس روضه حال و هوای حسین خیلی دیدنی میشد.
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati