eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 اوایل سال شصت بود که یک ویروس خطرناک توی ایران شایع شد و طی چند ماه، جان بیش از ۱۶هزار ایرانی رو گرفت... کودک سه ساله و زن و پیر و جوان هم برایش فرقی نمیکرد. بعد از مدتی وارد عراق شد و میخواست 48 ساعته به تهران برگردد اما نتوانست. ✍ استیون هاونکوب ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎬 نه می‌توان اندازه گرفت ! نه‌ می‌شود وزن کرد ! حجم اینهمه "مهربانی" را ❣.. آمده‌ام از نو شــروع کنم! دَر وا میکنی ؛ ؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 شهادت داری؟ بدان! ٺا خُدا را براٻت ننـویسد آرزوٻـَش نـمیکنے...😇 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بسم الله النور قسمت 9⃣2⃣ گاهی هرگز رفتم اتاق پشت شيشه ... قبل از اينکه فيلم رو پاک کنم تصميم گرفتم حداقل يه بار اون رو از خارج ماجرا ببينم... فيلم رو پخش کردم ... اين بار با دقت بيشتر روي حالت و حرف هاش ... بعد از پاک شدنش ديگه چنين فرصتي پيش نمي اومد ... محو فيلم بودم که اوبران از در وارد شد ... - چي مي بيني؟ ... - فيلم ضبط شده حرف هاي آقاي بولتر ... صندلي رو از گوشه اتاق برداشت و نشست کنارم ... - راستي گوشي مقتول ... شارژ شده و پسوردش رو هم برداشتن ... چيز خاصي توش نبود ... يه سري فايل صوتي ... چند تا عکس با رفقاش ... همون هايي که دیروز باهاشون حرف زده بودیم * ... بازم آوردم خودتم اگه خواستي يه نگاه بهش بندازي ... گوشي رو گرفتم و دکمه ادامه پخش فیلم رو زدم ... اوبران تمام مدت ساکت بود و دقيق نگاه مي کرد ... تا زماني که فيلم به آخرش رسيد ... - اين چرا اينقدر جا خورد؟ ... هر چند چهره اش تقريبا توي نقطه کور دوربين قرار گرفته و واضح نيست اما کامل معلومه از شنيدن اسم ساندرز بهم ريخت ... - تصور کن معاون يه دبيرستاني و با گروه مواد فروش حرفه اي طرف ... جاي اون باشي نمي ترسي؟ ... از جا بلند شد و صندلي رو برگردوند سر جاي اولش ... - چرا مي ترسم ... اما زماني که نفهمن من لو شون دادم و مدرکي در کار نباشه ... براي چي بايد بترسه؟ ... اینجا که دایره مواد نیست ... تو هم که ازش نخواسته بودي بياد توي دادگاه بايسته و عليه شون شهادت بده ... سوال خوبي بود ... سوالي که اساس تنها نظرياتم رو براي رسيدن به جواب و پيدا کردن قاتل زير سوال برد ... هيچ مدرک و سرنخي نبود ... اگر اين افکار و استدلال ها هم، پوچ و اشتباه از آب در مي اومد ... پس چطور مي تونستم راهی برای نزدیک شدن و پیدا کردن قاتل، پيدا کنم؟ ... اون گنگ ها و اون دختر رو از کجا پيدا مي کردم؟ ... اگر اون هم هيچ چيزي نديده بود و هيچ شاهدي پيدا نمي شد چي؟ ... دوربين هاي امنيتي بيمارستان ثابت کرده بود دنيل ساندرز در زمان وقوع قتل توي بيمارستان بوده ... و هيچ جور نمي تونسته خودش رو توي اون فاصله زماني به صحنه جرم برسونه و برگرده ... و هیچ فردی هم غیر از کارکنان بیمارستان، بعد از قتل با اون در تماس نبوده ... شب قبل هم، دوربين ها رفتن کريس رو به بيمارستان ضبط کرده بودن ... ساندرز حتي اگر در فروش مواد دخالت داشت يا حتي دستور مرگ کريس رو صادر کرده بوده ... هيچ ارتباط يا فرد مشکوکي توي اون فيلم ها نبود ... و جا موندن موبایل هم بی شک اشتباه خود کریس ... فقط مي موند جان پروياس، مدير دبيرستان ... و اگر اونجا هم بي نتيجه مي موند اون وقت دیگه ... به صفحه مانيتور نگاه مي کردم و تمام اين افکار بي وقفه از بين سلول هاي مغزم عبور مي کرد ... دستم براي پاک کردن فايل ... سمت دکمه تاييد مي رفت و برمي گشت ... و همه چيز بي جواب بود ... حالا ديگه کم کم ... احساس خستگي، آشفتگي و سرگرداني ... با کوهي از عجز و ناتواني به سراغم اومده بود ... حس تلخي که هميشه در پس قتل هاي بي جواب بهم حمله مي کرد ... پرونده هايي که در نهايت ... قاتل پيدا نمي شد ... گاهي ماه ها ... سال ها ... و گاهي هرگز ... * صحبت با این افراد به علت طولانی شدن و بی فایده بودن در روند داستان، مطرح نشد. ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور قسمت 0⃣3⃣ فایل شماره 1 فايل رو پاک کردم ... و گوشي کريس رو برداشتم ... حق با اوبران بود ... هيچ چيزي يا سرنخي توش نبود ... و اون شماره هاي اعتباري هم که چند بار باهاش تماس گرفته بودن ... عين قبل، همه شون خاموش بود ... تماس هاي پشت سر هم ... هرچند، مشخص بود به هيچ کدوم شون جواب نداده ... نه حداقل با تلفن خودش ... گوشي رو گذاشتم روي ميز ... و چند لحظه بهش خيره شدم ... اما حسي آرامم نمي گذاشت ... دوباره برش داشتم و براي بار دوم، دقيق تر همه اش رو زير و رو کردم ... باز هم هيچي نبود ... قبل از اينکه قطعا گوشي رو براي بايگاني پرونده بفرستم ... تصميم گرفتم فايل هاي صوتي رو باز کنم ... هدست رو از سيستم جدا کردم و وصل کردم بهش ... و اولين فايل رو اجرا کردم ... صداي عجيبي ... فضاي بين گوشي هاي هدست رو پر کرد ... انگار زمان متوقف شده بود ... همه چيز از حرکت ايستاد ... همه چيز ... حتي شماره نفس هاي من ... ضربان قلبم هر لحظه تندتر مي شد ... با سرعتي که انگار ... داشت با فشار سختي دنده هام رو می شکست و از ميان سينه ام خارج مي شد ... حس مي کردم از اون زمان و مکان کنده شدم ... اون اداره ... اتاق ... ديوارها ... و هيچ چيز وجود نداشت ... اوبران که به اتاق برگشت ... صورتم خيس از اشک بود و به سختي نفس مي کشيدم ... و من ... مفهوم هيچ يک از اون کلمات رو نمي فهميدم ... با وحشت به سمتم دويد و گوشي رو از روي گوشم برداشت ... دکمه هاي بالاي پيراهنم رو باز کرد و چند ضربه به شونه ام ... پشت سر هم مي گفت... - نفس بکش ... نفس بکش ... اما قدرتي براي اين کار نداشتم ... سريع زير بغلم رو گرفت و برد توي دستشويي ... چند بار پشت سر هم آب سرد به صورتم پاشيد ... بالاخره نفس عميقي از ميان سينه ام بلند شد ... مثل آدمي که در حال خفه شدن ... بار سنگيني از روي وجودش برداشته باشن ... نفس هاي عميق و سرفه هاي پي در پي ... لويد با وحشت بهم نگاه مي کرد ... - حالت خوبه توماس؟ ... خوبي؟ ... دستم رو خيس کردم و کشيدم دور گلوم ... نفس هام آرام تر شده بود ... با سر جواب سوالش رو تاييد کردم ... نفس مي کشيدم ... اما حالتي که در درونم بود ... عجيب تر از چيزي بود که قابل تصور باشه ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
💔 🔺بزرگترین دروغی که درباره "کرونا" به مردم ایران، چین و جهان گفته‌اند! ✍ زینب بهرامی- دانشجوی بخش اپیدمیولوژی مهندسی محیط زیست و سلامت دانشگاه کیوتوی ژاپن: "من پزشک نیستم؛ رشته‌ام اپیدمیولوژی، علم آمار و تحلیل داده‌های وضعیت سلامت و بیماری در یک جامعه و جهان، به‌خصوص بیماری‌های همه‌گیر و شایع است؛ پس من اطلاعات پزشکی در مورد ماهیت و عملکرد کرونا ندارم اما می‌خواهم از دریچه رشته خودم در موردش صحبت کنم. البته برای این یادداشت، مشورت کاملی با یک پزشک متخصص کردم که این روزها بیمارستانش میزبان افراد مشکوک به کرونا و بیماری‌های ویروسی است همچنین گزارش‌های دکتر تاکایاما را خواندم که به‌عنوان پزشک داوطلب به کشتی تفریحی پر از افراد آلوده به کرونا رفته است. دانشگاه ما همکاری نزدیکی با سازمان CDC آمریکا (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها) دارد؛ این سازمان تقریباً مادر علم اپیدمیولوژی و تهیه‌کننده مفاد درسی و تحقیقاتی رشته سلامت عمومی است و من اطلاعات یادداشت را از وب‌سایت این سازمان می‌گذارم. طی حدود ۲ ماهی که ویروس کرونا مطرح شده، شهر بزرگ ووهان قرنطینه شده و طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی، چند ده‌هزار نفر به این ویروس آلوده شده‌‌اند اما تعداد کشته‌ها در کشور یک میلیارد و نیمی چین، کمتر از ۲۵۰۰ نفر و در سراسر جهان، بسیار بسیار پایین است. (دکتر توموکی گفت تعداد زیادی از فوتی‌های چینی به‌خاطر ضعف نبوده است بلکه استرس و وحشت بسیار بالا سیستم ایمنی بدن افراد را از کار انداخته بود!) البته بسیاری از کشورها از جمله ژاپن، سعی می‌کنند به‌خاطر حفظ منافع اقتصادی، آمار و اطلاعات دقیق به افکار عمومی ندهند. پس طبق گزارش CDC و WHO چنین ویروس کشنده و پرسروصدایی در بالاترین آمار، در کل چین و جهان، کمتر از ۲ هزار کشته داشته است، تا اینجا را قبول دارید؟ حالا برویم سراغ آنفلوآنزا؛ به‌نظر شما ویروس آنفلوآنزا فقط در سه ماه اخیر، در کشور آمریکا چند کشته داشته؟ صد نفر؟ هزار نفر؟ پنج‌هزار نفر؟ خیر! طبق گزارش CDC آمریکا در چند ماه اخیر، فقط و فقط در کشور ۳۳۰ میلیونی آمریکا، چند ده‌ میلیون مبتلا و بین ۱۲ تا ۱۶ هزار مرگ به‌دلیل ابتلا به آنفلوآنزا ثبت شده است! می‌دانستید کشته‌های آنفلوآنزا از هر طیف سنی هستند اما کشته‌های کرونا، طبق گزارش دکتر تاکایاما، فقط یک‌ درصد از افراد مسن و دارای بیماری‌های زمینه‌ای را شامل می‌شود؟ می‌دانستید احتمال ابتلای شما به آنفلوآنزا و خدای‌نکرده مرگ، با تماس با یک آمریکایی، در مقایسه با ابتلا به کرونا و تماس با یک چینی یا هر فرد آلوده، چند ده‌ برابر است؟ اما با وجود این، آیا پروازهای آمریکا محدود شدند؟ آیا آمریکا قرنطینه شده است؟ آیا کسی جرأت اعتراض به این وضعیت را دارد؟! به‌گفته دکتر توموکی(همکارم)، رسانه‌های دنیا حواس مردم را به کرونا منعطف کردند و مردم خطر بزرگتر و جدی‌تر آنفلوآنزا را به‌کلی فراموش کردند! آیا می‌دانستید اقتصاد چین آن‌قدر بزرگ و قوی است که اگر زمین بخورد، علاوه بر باز شدن راه برای غرب، بسیاری از اقتصادهای آسیا، از جمله همین ژاپن را به ورشکستگی و نابودی می‌کشاند؟ مردم و دولت ژاپن تازه متوجه خطر شده‌اند و سعی می‌کنند هیجان کاذب کرونا را کنترل کنند، گرچه خیلی دیر است؛ آمار توریست‌های چینی در تمام دنیا و ژاپن، سقوط کرده است و این یعنی زنگ خطر جدی؛ بازی‌های المپیک برای ژاپن، به‌دلیل نبود چین، پر از خسارت و ضرر خواهد بود. اما علت مرگ‌و‌میر آنفلوآنزا در آمریکا چیست؟ مگر این بیماری دارو ندارد؟ دارد! اما چون آمریکا یکی از بدترین سیستم‌های خدمات پزشکی و بیمه‌ای در جهان را دارد و هزینه‌هایی مثل استفاده از آمبولانس آن‌قدر قیمت وحشتناکی دارد که گاهی برای خانواده‌ها، مرگ عزیزان، راحت‌تر از استفاده از آمبولانس و خدمات بیمارستانی است! آمار CDC آمریکا را دوباره نگاه کنید! و وعده‌های کاندیداهای آمریکایی برای ارائه خدمات پزشکی و «بیمه برای همه»(!) در صورتی که در چین کمونیستی، تمام مردم بدون استثنا تحت پوشش بیمه هستند! قویاً اعتقاد دارم کشور چین و کلاً مردم دنیا در بحث بیماری کرونا، دچار یک بازی سیاسی ــ اقتصادی بسیار کثیف آمریکا شده‌اند." ... 💕 @aah3noghte💕
❁﷽❁ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي اگر پُرسیدند : ڪیستے ؟ بگو : ! بنده ی اوییم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💚 وصیتنامه عارفانه💚 خدایا! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت.. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم...! پس خدا! برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست... 🌹شهید محمودرضا استادنظری🌹 ولادت: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴۸ ، تهران شهادت: ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ عملیات والفجر۸ ،فاو ... 💕 @aah3noghte💕
💔 آیا میدانستید مردم در انتخابات ۲ اسفند به ۱۱۷ نماینده فعلی مجلس که نامزد بودند، رای ندادند و آنها رو عملا "رد صلاحیت" کردند؟! این امرنشان میده یکی ازدلایل بی‌رغبتی مردم به نمایندگان فعلی، تبدیل شدن خانه ملت به محفلی بی‌خاصیت بود؛ از سلفی حقارت و کارچاق کنی تا فرار از شفافیت و... ✍عباس کلاهدوز ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🔺 شهادت می‌دهم که... - قیامت حق است. - قرآن حق است. - بهشت و جهنم حق است. - سوال و جواب حق است. - معاد، عدل، امامت، نبوت حق است. 🔴 بخشی از وصیت نامه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حرمت خیلی خوشگله آقا، بایدم باشه، اینجا ایرونه اینجا هر کی از شما باشه ، بی ضریح و حرم نمیمونه ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اگر خطر جدی بشه حتما بازم مثل و و ، امیدمون باید به باشه ... 💞 @aah3noghte💞
💔 روزی روزگاری در این سرزمین بودند که از روی صورتشان را بر میداشتند و با اصرار به صورت هم رزمانشان میزدند. ما را چه شده است که امروز در همین سرزمین، هستند که ماسک را میکنند تا با چندین برابر قیمت به هموطن خودشان بفروشند. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 همیشه می گفت: "مردان خداگمنام اند"... خودش هم، گمنامی را خیلی دوست داشت. هنگامی که مسافرت می رفتیم، حتما به گلزار شهدای بین راه، سَر می زدیم... . آقا جواد به شهدا ارادت خاصی داشتند... به شهدای گمنام، ارادتی بیشتر.... راوی: . . ... 💞 @aah3noghte💞
1_2042271.mp3
12.43M
1 ❤️تو که میرسی، هراس دلم میریزد! 🌧من به زیر بارانی میروم؛ که میتواند تمام روح مرا،یکجا بشوید و برای ضیافت رمضان آماده ام کند. ... 💞 @aah3noghte💞
أین الرجبیون_۲.mp3
11.95M
۲ ✍هر جوری که بودی؛ هر جوری که زندگی کردی؛ مهم نیست... ❤️رجب؛ با همه ی عظمتش، یه نردبانِ، که خدا برای نجاتت فرستاده! 👈با اراده ی محکم ازش بالا برو؛ آسمون نزدیکه ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بسم الله النور قسمت 1⃣3⃣ مقصد - چه اتفاقي افتاد؟ ... چرا اينطوري شدي؟ ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... - دنبالم بيا ... بايد يه چيزي رو بهت نشون بدم ... با همون سر و صورت خيس از دستشويي زدم بيرون ... لويد هم دنبالم ... برگشتم تو همون اتاق شيشه اي ... - بشين رو صندلي ... هدست رو گذاشتم روي گوشش و همون فايل رو پخش کردم ... چشم هاش رو بست ... منتظر بودم واکنشش رو ببينم اما اون بدون هيچ واکنشي فقط چشم هاش رو بسته بود ... با توقف فايل ... چشم هاش رو باز کرد ... حالتش عجيب بود ... براي لحظاتي سکوت عميقي بين ما حاکم شد ... نفس عميقي کشيد ... انگار تازه به خودش اومده باشه ... - اين چي بود؟ ... - نمي دونم ... نوشته بود "چپتر اول" .. حالت اوبران هم عادي نبود ... اما نه مثل من ... چطور ممکن بود؟ ... ما هر دومون يک فايل رو گوش کرده بوديم ... از روي صندلي بلند شد ... - چه آرامش عجيبي داشت ... اين رو گفت و از در رفت بيرون ... و من هنوز متحير بودم ... ذهن جستجوگرم در برابر اتفاقي که افتاده بود آرام نمي شد ... تمام بعد از ظهر بين هر دوي ما سکوت عجيبي حاکم بود ... هيچ کدوم طبيعي نبوديم ... من غرق سوال ... و اوبران ... که قادر به خوندن ذهنش نبودم ... ميزمون رو به روي همديگه بود ... گاهي زیر چشمی بهش نگاه مي کردم ... مشغول پيگيري هاي پرونده بود ... اما نه اون آدم قديمي ... حس و حالش به کندي داشت به حالت قبل برمي گشت ... حتي شب بهم پيشنهاد داد برم خونه شون ... به ندرت چنين حرفي مي زد ... با اين بهانه که امشب تنهاست ... و کيسي به يه سفر چند روزه کاري رفته ... - بهتره بياي خونه ما ... هم من از تنهايي در ميام ... هم مطمئن ميشم که فردا نخوام از کنار خيابون جمعت کنم ... بهانه هاي خوبي بود اما ذهنم درگيرتر از اين بود که آرام بشه ... از بچگي عشق من حل کردن معادلات و مساله هاي سخت رياضي بود ... ممکن بود حتي تا صبح براي حل يه مساله سخت وقت بگذارم ... اما تا زماني که به جواب نمي رسيدم آرام نمي شدم ... حالا هم پرونده قتل کريس ... و هم اين اتفاق ... هر چند دلم مي خواست اون شب رو کنار لويد باشم تا رفتارش رو زير نظر بگيرم و ببينم چه بلايي سر اون اومد ... و با شرايط خودم مقايسه کنم ... اما مهمتر از هر چيزي، اول بايد مي فهميدم چي توي اون فايل صوتي بود ... فايل ها رو ريختم روي گوشي خودم ... و اون شب زودتر از اداره پليس خارج شدم ... مقصدم خونه کريس تادئو بود. ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور قسمت 2⃣3⃣ در جستجوی حقیقت پدرش در رو باز کرد ... چقدر توي اين دو روز چهره اش خسته تر از قبل شده بود ... تا چشمش به من افتاد ... تعللي به خودش راه نداد - قاتل پسرم رو پيدا کرديد؟ ... حس بدي وجودم رو پر کرد ... برعکس ديدار اول که اميد بيشتري براي پيدا کردن قاتل داشتم ... چطور مي تونستم در برابر اون چشم هاي منتظر ... بگم هنوز هيچ سرنخي پيدا نکرديم ... اون غرق اندوه در پي پيدا کردن پسرش بود ... و من در جستجوي پيدا کردن جواب سوال ديگه اي اونجا بودم ... براي لحظاتي واقعا از خودم خجالت کشيدم - خير آقاي تادئو ... هنوز پيداش نکرديم ... اما مي خواستم اگه ممکنه شما و همسرتون به چيزي گوش کنيد ... شايد در پيدا کردن قاتل به ما کمک کنه ... انتظار و درد ... از توي در کنار رفت ... - بفرماييد داخل ... و رفت سمت راه پله ها ... - مارتا ... مارتا ... چند لحظه بيا پايين ... کارآگاه منديپ اينجاست ... چند دقيقه بعد ... همه مون توي اتاق نشيمن بوديم ... و من همون فايل رو دوباره پخش کردم ... چشم هاي پدرش پر از اشک شد ... و تمام صورت مادرش لرزيد ... آقاي تادئو محکم دست همسرش رو گرفت ... داشت بهش قوت قلب مي داد ... - من که چيزي نمي دونم و نگاهش برگشت سمت مارتا ... - خانم تادئو شما چطور؟ ... اينها روي گوشي پسرتون بود هنوز چشم ها و صورتش مي لرزيد ... - اين اواخر دائم هندزفري توي گوشش بود و به چيزي گوش مي کرد ... يکي دو بار که صداش بلندتر بود شبيه همين بود... اما هيچ وقت ازش نپرسيدم چيه .. سرش رو پایین انداخت ... و چند قطره اشک، خيلي آروم از کنار چشمش جاري شد ... - اي کاش پرسيده بودم ... آقاي تادئو دستش رو گذاشت روي شانه هاي همسرش ... و اون رو در آغوش گرفت ... با وجود غمي که خودش تحمل مي کرد ... سعي در آرام کردن اون داشت ... و ديدن اين صحنه براي من بي نهايت دردناک بود ... چون تنها کسي بودم که توي اون جمع مي دونست ... شايد اين سوال هرگز به جواب نرسه ... که چه کسي و با چه انگيزه اي ... کريس تادئو رو به قتل رسونده بدون خداحافظي رفتم سمت در خروجي ... تحمل جو سنگين اون فضا برام سخت بود ... که يهو خانم تادئو از پشت سر صدام کرد ... - کارآگاه ... واقعا اون فايل مي تونه به شما در پيدا کردن حقيقت کمک کنه؟ ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.