eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 با تــو از مرگ نـدارم به خــدا واهمه اے ❤️😌 جانـمان پیشڪــش سیدنا خامنــہ ای ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبری متعلق به همه 💬 لبنانی ها اصالت رهبر انقلاب را در مستندی که شبکه المنار پخش کرد لبنانی معرفی کردند. 🔹 این نشانه خوبی هست و هیچ نشان از اختلاف وجود نداره و اینکه عموم جوامع مختلف به دلیل محبت زیاد دوست دارند که ایشان رو از خودشان بدانند و به ایشان افتخار کنند نشان از قدرت نفوذ ایشان در دل هاست. 🔻 ترک ها بخاطر ترک بودن ایشون رو اصالتا ترکی میدانند. 🔶 اعراب بخاطر سید بدون و از نسل ائمه بودن ایشان را اصالتا عرب میدانند. ◾️ مشهدی ها بخاطر تولد ایشان در مشهد ایشان را اصالتا خراسانی میدانند. 🔰 عراقی ها به دلیل تولد پدر ایشان در نجف ایشون رو اصالتا عراقی میدانند. ✅ اصفهانی ها به خاطر اصفهانی بودن مادرمکرمه ایشان و تکلم به زبان مادری ایشان رو اصالتا فارس میدانند. ❌ عربستانی ها بخاطر از نسل ائمه هستن ایشون رو حجازی اصل میدانند. 🔺 و حالا لبنانی ها بخاطر تولد یکی از اجداد ایشان در شهری در لبنان ایشان رو لبنانی اصل دانستند. 💢 نکته:ایشان رهبر انقلاب تمام اقوام هستند. ایشان متعلق به همگان هستند ایشان رهبر آزادگان و مستضعفان جهاند. خدا عمر با عزت نصیب رهبر عزیزمان کند. ❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
پیشاپیش عیدتون مبارک 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 💚 تا زمین قدم برداشت ، آسمان نوشت علی آسمان که برپا شد ، کهکشان نوشت علی 💝 کهکشان که پیدا شد ، یک جهان نوشت علی این جهان که معنا شد ، بیکران نوشت علی 💝 بیکرانه‌ها پر شد ، لامکان نوشت علی با هرآنچه که میشد ، با همان نوشت علی 💝 با قلم نوشت علی ، با زبان نوشت علی و سپس هر آنچه داشت ، در توان نوشت علی 💝 روی صورت انسان ، روی جان نوشت علی با غبار او روی ، چشممان نوشت علی 💝 آنقدر نوشت از او ، تا جهان پر از او شد تا که دست حق رو شد ، ذکر عاشقان هو شد😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حاج همت یک صفت خوبی که داشتند و از بقیه سرداران به این امر بیشتر متکی بودند این بود که ایشون در امر خیلی پایبند بودند... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ بسم الله النور قسمت 3⃣5⃣ نقشه بزرگ 2 ماه فرصت ... بدون اینکه اسم شاهدم رو بهشون بدم ... یا اينکه بگم از کجا حقيقت رو پيدا کرده بوديم ... فقط اسم الکس بولتر رو بهشون دادم ... و فرصتي که ازش به عنوان طعمه براي گير انداختن بقيه اعضاي اون باند استفاده کنن ... بعد از اين مدت ... حتي اگه نتونسته باشن از اين فرصت استفاده کنن ... من از شاهدم استفاده مي کردم ... هر چقدر هم سخت يا حتي غير ممکن ... مجبورش مي کردم حرف بزنه و اون رو به جرم قتل به دادگاه مي کشيدم ... اما دلم نمي خواست به اين راحتي تموم بشه ... اون بايد تاوان تمام کارهايي رو که کرده بود پس مي داد ... جلسه مشترک تموم شد ... به زحمت، خودم رو تا پشت ميزم رسوندم و نشستم ... کوين از گروه شون جدا شد و اومد سمتم ... - مي خواستم ازت عذرخواهي کنم ... حرف هاي اون روزم خوب نبود ... که گفتم پليس خوبي نيستي ... و ... تو واقعا پليس خوبي هستي ... در تمام اين سال ها بهترين بودي ... نگاهم رو ازش گرفتم ... اوبران داشت به سمت مون مي اومد ... نمي خواستم جلوي اون حرفي زده بشه ... شايد کوين داشت ازم عذرخواهي مي کرد ... ولي اتفاق 10 سال پيش ... چيزي نبود که هرگز از خاطرات من پاک بشه ... خاطره اي که امثال کوين ... هر چند وقت يک بار، با همه وجود ... دوباره برام زنده اش مي کردن ... - فراموشش کن ... اوبران ديگه کاملا بهمون نزديک شده بود ... کوين که متوجهش شد ... با لبخند سري براي لويد تکان داد و رفت ... - پاشو ... بايد برگرديم بيمارستان ... - داشتم پرونده جان پروياس رو نگاه مي کردم ... توش نوشتن چند سال پيش توي يه حادثه دختر 3 ساله اش کشته شده ... هر چند افسر پرونده ... اون رو حادثه عنوان کرده اما فکر کنم بايد دوباره اين پرونده باز بشه ... پرونده رو کشيد سمت خودش ... و شروع به ورق زدن کرد ... - فکر مي کني حادثه نبوده؟ ... - اگه حادثه نبوده باشه چي؟ ... جان پروياس کسي بوده که با همه قوا جلوي اونها رو گرفته ... اگه حادثه، صحنه سازي بوده باشه ... و توي اون صحنه سازي به جاي خودش، دخترش کشته شده باشه چي؟ ... فکر مي کنم اين پرونده ارزشِ دوباره باز شدن رو داره ... پرونده رو بست و گذاشت روي ميز خودش ... - اينکه ارزش داره يا نه رو من پيگيري مي کنم ... و تو همين الان، يه راست برمي گردي بيمارستان ... با زبون خوش نري به خاطر عدم ثبات عقلي و رواني ... و به جرم خودآزادي و اقدام به خودکشي، بازداشتت مي کنم ... رفت سمت میزش و کتش رو از روي پشتي صندليش برداشت ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - قبل از اينکه من رو ببري بيمارستان ... يه جاي ديگه هم هست که حتما بايد خودم برم ... دستم رو گذاشتم روي ميز ... و به زحمت از جا بلند شدم ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور قسمت 4⃣5⃣ افتخار دردناک در رو باز کرد ... بعد از ماه ها که از قتل پسرش مي گذشت ... و تجربه روزهايي سخت و بي جواب ... دوباره داشت، من رو پشت در خونه شون مي ديد ... - کارآگاه منديپ؟! ... چي شده اومديد اینجا؟ ... لبخند خاصي صورتم رو پر کرد ... - قاتل پسرتون رو پيدا کرديم آقاي تادئو ... اشک توي چشم هاش جمع شد ... پاهاش يه لحظه شل شد و دستش رو گذاشت روي چارچوب در ... نمي دونست بايد بخنده و شاد باشه ... يا دوباره به خاطر درد از دست دادن پسرش سوگواري کنه ... - بفرماييد داخل ... بيايد تو ... با سرعت رفت و همسرش رو صدا زد ... و من بدن بي حالم رو روي مبل رها کردم ... - کي بود کارآگاه؟ ... کي پسر ما رو کشته؟ ... به خاطر چي؟ ... مارتا تادئو ... زن پر دردي که بهش قول داده بودم تمام تلاشم رو انجام ميدم ... و حالا با افتخار مقابلش نشسته بودم ... هر چند براي پذيرش اين افتخار دردناک، هنوز زود بود ... - تمام حرف هايي که قبلا در مورد علت قتل کريس ... و اينکه زندگي گذشته اش، زندگي آينده اش رو نابود کرده ... يا اينکه اون دوباره به همون زندگي قبل برگشته ... اشتباه بود... کريس، نوجوان شجاعي بود که جانش رو براي کمک و حفظ زندگي ديگران از دست داد ... اون چيزهايي رو فهميده بود که مي تونست مثل خيلي ها بهشون بي توجه باشه و فقط به خودش فکر کنه ... به موفقيت خودش ... به آينده خودش ... به زندگي خودش ... اما اون شجاعانه ترين تصميم رو گرفت ... با وجود سن کمي که داشت نتونست چشمش رو به روي اطرافيانش ببنده ... و تا آخرين لحظه براي نجات اونها و حمايت از انسان هايي که دوست شون داشت مبارزه کرد ... و اين کاريه که من مي خوام بکنم ... نمي خوام اجازه بدم تلاش و فداکاري اون بي ثمر بمونه ... الان اگه چيز بيشتري بهتون بگم ... ممکنه همه چيز رو به خطر بندازم ... حتي جان شما رو ... اما مي تونم بگم ... همون طور که به قول دفعه قبلم عمل کردم ... اين بار همه تمام تلاشم رو مي کنم تا خون پسرتون پايمال نشه ... فقط تمام حرف هاي امشب بايد کاملا مثل يه راز باقي بمونه ... رازي که تا من نگفتم ... هرگز از اين اتاق خارج نميشه ... از منزل اونها که خارج شديم ... هر دو ساکت بوديم ... من از شدت درد ... و اون ... پاي ماشين که رسيدم ... سرماي عجيبي وجودم رو فرا گرفت ... نفسم سنگين و سخت شده بود ... اوبران در و باز کرد و نشست پشت فرمون ... دستم رو بردم سمت دستگيره در ... که ... حس کردم چيزي توي بدنم پاره شد و پام خالي کرد ... افتادم روي زمين ... سريع پياده شد و دويد سمتم ... در ماشين رو باز کرد ... زیر بغلم رو گرفت و من رو نشوند روي صندلي ... اون تمام راه رو با سرعت مي رفت ... اما سرعت من در از حال رفتن ... خيلي بيشتر از رانندگي اون بود ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور قسمت 5⃣5⃣ آخرین پرونده زمان به سرعت برق و باد گذشت ... و فرصتي که به دايره مواد داده بودم تموم شد ... توي اين فاصله پرونده جان پروياس رو هم دوباره باز کرديم ... شک من بي دليل نبود ... هر چند توي اين پرونده ... الکس بولتر قاتل نبود ... دادگاه تشکيل شد ... دادگاه آخرين پرونده من ... پرونده اي که ماه ها طول کشيد ... به اتهام قتل نوجوان 16 ساله، کريس تادئو ... و اتهام پخش مواد و فروش کارت هاي شناسايي جعلي متهم شناخته شد ... قاضي راي نهايي رو صادر کرد ... و الکس بولتر 42 ساله ... به 30 سال زندان غير قابل بخشش محکوم شد ... از جا بلند شدم و از در سالن رفتم بيرون ... دنيل ساندرز هم دنبالم ... - کارآگاه منديپ ... ايستادم و برگشتم سمتش ... - مي خواستم ازتون به خاطر تمام زحماتي که کشيديد تشکر کنم ... هر چند، داغ اين پدر و مادر هرگز آروم نميشه ... اما زحمات شما براي پيدا کردن قاتل ... چيزي نيست که از خاطر اطرفيان و دوستان کريس پاک بشه ... دستش رو آورد بالا ... باهام دست بده ... چند ثانيه به دستش نگاه کردم ... نه قدرت پذيرش اون کلمات رو داشتم ... نه دست دادن با دنيل ساندرز رو ... بي تفاوت به دستي که به سوي من بلند شده بود ازش جدا شدم ... اونجا بودن من فقط يه دليل داشت ... نمي خواستم آخرين پرونده ام رو با خاطرات تلخ و افکار مبهم به بايگاني بفرستم ... برگه استعفام رو علي رغم ناراحتي هاي اوبران پر کردم ... و وسائلم رو از روي ميز جمع کردم ... اين کار رو بايد خيلي زودتر از اينها انجام مي دادم ... قبل از اينکه يه روز کارم به اينجا بکشه ... يه دائم الخمر ... يه عصبي ... يه عوضي ... کسي که تا جايي پيش رفته بود که نزدیک بود یه بچه رو با تیر بزنه ... از جا که بلند شدم ... چشمم به اطلاعات پرونده کريس افتاد ... اطلاعاتي که قبل از دادگاه دوباره روي تخته نوشته بودم تا مرورشون کنم ... نمي خواستم وقتي وکيل مدافع قاتل مشغول پرسيدن سوال از منه ... اجازه بدم کوچک ترين اشتباهي ازم سر بزنه ... و راه رو براي فرار اون باز کنه ... تخته پاک کن رو برداشتم و تمامش رو پاک کردم ... تصوير کريس رو از بين گيره هاي روي تخته بيرون کشيدم ... چه چيز اينقدر من رو مجذوب اين پرونده کرده بود؟ ... من نوجواني درستي داشتم با آينده اي که نابودش کردم ... و اون نوجواني پر از اشتباهي داشت ... که داشت اونها رو درست مي کرد ... - منديپ ... صداي سروان، من رو به خودم آورد ... برگشتم سمتش ... - يادم نمياد با استعفات موافقت کرده باشم ... و اجازه داده باشم بري که داري وسائلت رو جمع مي کني ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
💔 یه چیزی میگم دستاتونو ببرید بالا و بلند بگید آمین🤲 خدایا مارو زودتر به زندگی هپلی و چرکولی قبل برگردون. 😂😉🤗 پوستمون کنده شد اینقدر دستامونو شستیم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏خیلی جاها تعطیل شده از جمله مکان های تفریحی.. عزیزانتونو ب محض دیدن نمیتونید ببوسید و یا بغل کنید 👈اما چرا هیچکس نمیگوید آزادی ما سلب شده؟ و هشتک آزادی آزادی راه نمیفتاد.. چون این ‎ است! هرمحدودیتی بد نیست.. حجاب مصونیت است در بعد جامعه.. برای سلامت جامعه! ‎ ✍ سردار ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مسئول بلدیه زینبیه روز قبل در دمشق به شهادت رسید سلام مدافع حرم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شهيد مدافع حرم سيدعلی زنجانى به روايت مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور🎤 سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود. عشق به شهادت🌷 در دریای زلال چشماش موج می‌زد. پارسال گفت بریم یه سر خطوط بچه‌های حزب‌الله. میخوام ببینی چه عشقی به "حضرت آقا" دارند❤️ با هم رفتیم بچه‌های حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت مشرف می‌شم، برگه‌ای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند📝 تا اون نامه‌ی حامل سلام رو، خدمت ایشون تقدیم کنم. 🌹 راست می‌گفت عشقشون به آقا💖 مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو می‌نوشت چشاش بارونی می‌شد😭 و با یه حسرتی می‌گفت سلام خالصانه‌ی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم✋ خوش به سعادتش مزدش رو گرفت... 🌹 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مَردُم.! شهادت مردن نیست یک تولد است تولد بسیار زیبا ... عارف شهید علیرضا بلباسی از فرماندهان لشگر ۲۵ کربلا در دفاع مقدس عموی بزرگوار شهید جاویدالأثر محمد بلباسی🌷 ... 💕 @aah3noghte💕
4_5881936395949310727.mp3
4.47M
💔 آواره و غمگین و دلخسته ... الهـــــــی العفو بحق الحسین(ع) آرزوی شما چیه؟ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بیماری واگیردار در جنگ شاید تا بحال در خاطرات دفاع مقدس، چیزی درباره بیماری های واگیردار نخوانده باشید؛ خب حالا خواهید خواند. در طول مدتی که در جبهه بودم، دو بار با بیماری واگیردار مواجه شدم. تابستان 1363 لشکر 27 در اردوگاهی در استان خوزستان 10 کیلومتری شهر بستان مستقر بود. در کنار اردوگاه، "رود سابله" که آبش بسیار گرفته و گل آلود بود، قرار داشت. به خاطر گرمای شدید، نیروها به همان رودخانه گل آلود پناه برده، تنی به آب می زدند و شنا می کردند. چند روز بعد، بدن همه شروع کرد به خارش های شدید و به دنبال آن جوشهای چرکی که هر روز بزرگ تر می شدند. درحالی که روی ساق دست من جوش بزرگی زد، سهراب شانس خوبی نداشت و درست وسط پیشانی اش جوش بزرگی زد. آن طور که گفتند آب رود شدیدا آلوده بوده و بیماری سالک اکثر نیروها را درگیر کرده بود. درمان آن بسیار سخت بود. تابستان 1365 در منطقه مهران عملیات کربلای 1 برای آزادی شهر مهران انجام شد. چند تا از گردان ها در کنار "رودخانه گاوی" در میان کوههای مشرف بر جاده دهلران مستقر بودند. بعد از عملیات که نیروها را به پادگان دوکوهه آوردند، متوجه شدند همه آنهایی که در رودخانه گاوی شنا کرده بودند، بیماری گال گرفته اند. از شانسم من آنجا شنا نکردم. همه آنهایی را که گال گرفته بودند، چند روز در سالنی بزرگ قرنطینه کردند و بجز امدادگران و پزشکان هیچکس حق نداشت به آنها نزدیک شود. همه بیماران که مدام روی تخت خوابیده بودند، فقط لباس زیر بر تن داشتند. هر روز باید لباسهای آنها را تعویض کرده و در آتش می سوزاندند. وقتی سراغ کسی را می گرفتیم با این پاسخ خنده دار مواجه می شدیم: "رفته توی سولۀ گاوی ها!" که منظور بیماران رودخانه گاوی بود. دو هفته ای طول کشید تا حال بیماران خوب شد و به جمع رزمندگان بازگشتند. تا امروز، اصلا به یاد پزشکان و پرستاران و امدادگران و نیروهای تدارکات که وظیفه پشتیبانی و تامین آذوقه و لباس بیماران را داشتند، نیفتاده بودم! اجرشان با خدای شهیدان حمید داودآبادی 12 اسفند 1398 @hdavodabadi ... 💕 @aah3noghte💕
💔 موقع شهادت حاج همت، امام رحمة الله علیه فرموده بودند: «اجازه ندهید خبر شهادتش بین دشمن پخش شود.» چون آنها جایزه ی 10 میلیونی برای سر گذاشته بودند، ولی خوب فردا صبح رادیو📻 عراق شهادتش را تبریک می گفت و خیلی شادی کرد. امام رحمة الله علیه هم دستور دادند مراسمش خیلی با شکوه باشد. وقتی لبنانی ها فهمیدند، چه ها که نکردند. همان موقع یک تابوت خیلی زیبایی منبت کاری شده برایش فرستادند. مردم کُرد که برای تشییع جنازه ی آمده بودند از خاک قبرش برای تبرک می بردند.✨ 🕊 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ⭕️ مَثَلِ امام، مَثَلِ کعبه است؛ تنهای تنهای تنها... ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 خوش انصافا بدون آمدید؟! ... . روایتگری حاج کاظم آفاقی به یاد . . ایام راهیان نور که میشد دیگه جواد را توی شهر نمیدیدی ؛ دلش که هوایی میشد در مناطق جنوب بود پاتوقش اردوگاه حضرت فاطمه الزهراس ، جاده خرمشهر به شلمچه بود ... . ۹۸ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 خویشتن را در قفس محبوس میبینم و میخواهم از قفس درایم... سیمهای خاردار مانعند من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم میدارد متنفرم... ... 💕 @aah3noghte💕
سلام همسنگری ها به مناسبت ایام البیض در نظر داریم در کانال مراسم برقرار کنیم منتظر شنیدن ایده هاتون هستیم @salar31
❁﷽❁ 💔 ولادتش هدف کعبه را مشخص کرد زِ خاک پای علی، کعبه آبرو دارد ... 💐 سالروز ولادت علےبن ابےطالب مبارڪ💐 ... 💞 @aah3noghte💞