eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‌ من مطمئن هستم چشمــی که به نگاه حـــرام عادت کنه، خیلـی چیزها رو از دست میده چشـم گنهــکار لایــق شهادت نمیشه... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 : هر گرفتاری و ناراحتی که به ســـراغ انسـان می‌ آید، حتّی سـر و یا پـــای انسان به سنگ می خورد ، اثر گناهانش هست...:)) ... 💕 @aah3noghte 💕
💔 🔴عذرخواهی به شیوه حاج قاسم ✍سامی مسعودی از فرماندهان حشدالشعبی: ...سپس حاج‌قاسم گفت: ابومحمد! من فردا ناهار را در منزل شما میهمان هستم سلام مرا به ام‌محمد برسان و به او بگو از غذای خودتان برای ما هم غذایی آماده کند... تا اینکه وقت آمدن حاج قاسم فرا رسید، اما حاجی نیامد. روز بعد یک جلسه داشتیم نگاهم به حاج قاسم افتاد که با دست به سرش زد طوری که نشان دهنده تاسف و غذرخواهی بود سپس به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید، مرا بغل کرد و گفت: بگذارید دست شما را ببوسم و گفت از شما و خانواده عذرخواهی می‌کنم، دیروز یادم رفت میهمان شما هستم و تا شب هم یادم نیامد. فردا خودم می‌آیم و از خانواده شما عذرخواهی میکنم و از خانه شما نمی روم تا اینکه عذر مرا بپذیرید. روز بعد حاج قاسم به ما افتخار داد و به خانه ما آمد و بچه هایم را بغل کرد و به خانواده ما سلام کرد و به فرزندم هدیه‌ای شبیه مدال داد که معمولا به فرزندان مجاهدان هدیه میداد و حدود ده دقیقه از همه عذرخواهی می‌کرد. حاج قاسم بسیار با ملاحظه و بسیار باهوش بود به اثاث منزل ما نگاه کرد و در گوش من گفت: شیخنا برخی وسائل منزل شما قدیمی است و نیاز به تعمیر و تعویض دارد و من گفتم خدا بزرگ است.چند روز بعد قرار بود به ایران بروم و حاج قاسم مرا به منزلش دعوت کرد. با خودم فکر می کردم که حتما منزل حاج قاسم مملو از فرش‌ها و اثاثیه گرانبها است زیرا ایران کشوری است که مردم آن به فرش و وسائل شیک علاقه دارند. خلاصه وارد خانه حاجی شدیم و دیدم وسائل خانه آنها از ساده هم ساده تر است و خانه با یک موکت قدیمی مفروش است و اتاق پذیرایی هم پر شده از تصاویر شهدا. این بار من در گوش حاجی گفتم اثاثیه شما قدیمی است و نیاز به تعویض دارد! حاجی خندید و دستم را گرفت و چیزی نگفت. گفتم حاجی راستی چقدر حقوق می گیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من بسیار تعجب کردم زیرا او یک سردار و فرمانده نظامی بزرگ در ایران بود. گفتم حاجی این حقوق یک افسر جزء است نه یک فرمانده!!! یک سردار مثل شما در عراق سه برابر این حقوق می‌گیرد با مزایای فراوان!! حاجی به من گفت: شیخنا مهم نیست فرمانده چقدر از کشورش می گیرد مهم این است که چه چیزی به کشورش می دهد و خدای متعال چند برابر آن را به او خواهد بخشید و این یک سنت‌الهی حتمی است. شیخنا ما به صورت موقت در این دنیا هستیم و ما و شما به سوی پروردگار کریم خود رهسپاریم. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_18 آری! شاید مثل همیشه خوابیده بود و با صدای لرزان م
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 فصل دوم : نقاهت دوم -به به! عجب چای خوش رنگی ، عروست باید ازت یاد بگیره هاا.😄😉 مادر زیر چشمی نگاه تندی به علی کرد 😒 و با نیش خنده که چاشنی نگاهش کرد انگار همه حرف هایش را زد😏 گاهی که از کنار دانشکده پزشکی رد می شدند مادر را نگاه می کرد و چشمکی میزد😉 و با اشاره ای می گفت: -حاج خانوم! دختر خوب نمیخوای !؟😄 -بیا بریم خجالت بکش😒 و به خنده ی علی و نگاه موزیانه ی او که از روی شیطنت بود ، چشم غره ای هم رفت😌😒😒 از ماجرای شب نیمه شعبان۱۳۹۰ دوسال و نیم گذشت بود😞 و علی خیلی ضعیف شده بود😔 خدا وکیلی به این راحتی ها نبود یک لوله شاید به سختی بتوان باور کرد نیم متر ، بله نیم متر توی شکم علی بود😭💔 امان از وقتی که اسید معده لوله را میخورد و مادر باید لوله را بیرون می کشید😭 و تمیز میکرد خیلی سخت بود😔😞 -اِ ! مادر بذار کارم رو بکنم ، حواسمو پرت نکن😕 فدای سرت بشم، زخم و زیلی می شی ها، بذار حواسم به کارم باشه. ادامه دارد.... 📚 نویسند:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 فصل دوم : نقاهت دوم #قسمت_19 -به به! عجب چای خوش رنگی ، ع
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 انقدر درد داشت که نزدیک بود ناخواسته با دستش دست مادر را پس بزند😣💔 خودش را کنترل کرد و دوباره شوخی و حرف زدن را از سر گرفت😉😈 -تموم شد مادر، اینم از این ، خوبی پسرم؟!😊 -عالی ، دست شما درد نکنه.☺️😉 مادر وسایل را جمع و جور کرد و در کاسه استیل نسبتا بزرگی که مخصوص این کار بود، گذاشت و به طرف دستشویی رفت.😞 رفتن مادر فرصتی برای ناله و ابراز درد علی بود😣😔😖 و مادر که می دانست در پشت خنده های پسر چیست در حالی که دست هایش را به کنار دستشویی تکیه داده بود سعی می کرد بی صدا از ته دل گریه کند😣😭😭😭 ادامه دارد.... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر ... 💞 @aah3noghte💞
💔 پرتاب موفق نخستین ماهواره نظامی جمهوری اسلامی ایران توسط ماهواره نور به عنوان نخستین ماهواره نظامی جمهوری اسلامی ایران صبح امروز (چهارشنبه ۳ اردیبهشت ماه) از ماهواره بر ۲ مرحله ای قاصد از کویر مرکزی ایران توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موفقیت پرتاب و در مدار ۴۲۵ کیلومتری زمین قرار گرفت. این اقدام دستاوردی بزرگ و تحولی نوین در عرصه فضایی برای ایران اسلامی خواهد بود ایسنا ... 💞 @aah3noghte💞
مناجات شعبانیه(2).mp3
12.37M
💔 مناجات شعبانیه با صدای محسن فرهمند ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 مناجات شعبانیه با صدای محسن فرهمند #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
روزهای آخری هست که به هر بهونه میگیم خدایا! ببخش... تا قشنگ بیاییم مهمونی... اصلا باور نمی کنم نبخشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حواســت؛ به دو تــا چــیز باشه : ۱. نماز اول وقتت...! ۲. جلوی چشمتو بگیر...! ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سردار سعید قاسمی: امام گفت نگذارید انقلاب دست نا اهلان و نامردمان بیفتد!چرا گذاشتید بیفتد؟ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 پیش بینی سید حسن نصرالله از وضعیت این روزهای جهان: روزی خواهد آمد که همه کشورهای منطقه و جهان که در زمینه نفت و امنیت و نظامی علیه ایران توطئه می کنند، سقوط خواهند کرد اما ایران پایدار خواهد ماند! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 📌میگویند این آخرین تصویر زمینیت بود و بعد از آن بود که خدا تو را پذیرفت پاکیزه پذیرفت چشمانت چقدر خسته اند موهایت چقدر سفید تر چهره ات چقدر نورانی تر اما حضرت پدر لبخندت چرا مثل همیشه شیرین نبود لبخندت غم داشت شاید می دانستی غم رفتنت پیرمان می کند و دستی که جا ماند یا شاید جا گذاشتی تا اشک هایمان را پاک کنی نشسته ام به در نگاه می‌کنم دری که آه می‌کشد تو از کدام راه می‌رسی خیال دیدنت چه دلپذیر بود ... ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠 بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب... ⁦⁉️⁩چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁦⁉️⁩ 🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه... حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد! ⁦🤲🏻⁩ در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری چه اتفاقی افتاد⁦⁉️⁩چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁦⁉️⁩ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه به یاری خدا پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
💔 همیشه عاشق ها با ادب بوده اند اگر خواستی به عشق برسی باید از ادب شروع کنی.. .. ... 💕 @aah3noghte 💕
💔 خدایا؛ وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛ از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛ ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما ..
💔 نازم به چـشمِ یار که تــیــرِ نگاه را بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد ... 💕 @aah3noghte💕
💔 راه افتاد به دختر یکی از شهدا سر بزند... پابرهنه. تا برایش کفش ببرند، رسیده بود. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ستارخان سردار غیور ایرانی در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد. اما در زمان مشروطه یک بار گریستم. و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا. از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_20 انقدر درد داشت که نزدیک بود ناخواسته با دستش دست
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 صدای زنگ در، چشم های مادر را باز کرد، به طرف آیفون دوید🚶♀🚶♀🚶♀ تا صدای زنگ بعدی علی را بیدار نکند، صدای بچه ها بود، به قرار همیشگی، نوبت استراحت مادر بود و پرستاری آن ها، انگار علی بیدار بودـ -سلام داش علی!‌خوبی برادر؟☺️😉 صدای گرفته اش را صاف کرد و در حالیکه آب دهانش را قورت می داد یک کمی روی تخت جابجا شد و کمرش را صاف کرد.😃 -فعلا این بالش رو بذار پشتم تا برادریتو ثابت کنی!😉 -به روی چشم🙈😁 شما امر بفرمائید کیه که اجرا کنه؟!😂 -بذار بگما! ما دو تا محض ریا آومدیم اینجا، و الا اولین نفری که بخوابه خود منم ، گفته باشم😂😂 صدای خنده هایشان که خط و خش خواب الودگی ، داغون و زمختش کرده بود، مادر با عجله با سینی به اتاق کشاند، -بچه های گلم ساعت یک شبه حق الناسه مادر😄 -چشم حاج خانوم !چشم!شرمنده🙈😪 -خدا خیرتون بده پسرای من!شبتون بخیر.😄😊 -شب بخیر مادر خیالتون راحت. ادامه دارد..... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر ۱۳۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_21 صدای زنگ در، چشم های مادر را باز کرد، به طرف آیف
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 🌹 لبخند ملایمی زده و سرش را مودبانه تکان میداد.😄 -خیالتون راحت باشه مادر، خودم علی اقا رو می کشم!😂 این را گفت و پرید به طرف علی، 😂🏃 انقدر خسته بود که تا سرش را روی بالش گذاشت آروم ب خواب رفت😊😴 {ما می رفتیم خونه ی علی رو حیه می گرفتیم و بر می گشتیم ؛ با اینکه حالش بد بود اینقدر با نمک صحبت می کرد و تکه می انداخت و... مثلا با حشره ها هم شو خی میکرد😃 میزدشون کنار و می گفت : برو عقب😅 به جای اینکه یه علی اقای داغون ببینیم که افتاده و بچه ها هم بعد دیدنش داغون بشن بیان بیرون😣 وقتی علی اقا رو میدیدن یک ربع بیست دقیقه بعد با خنده میومدن بیرون☺️😃😉 واقعا پیش علی اقا رفتن انرژی داشت}😄 ادامه دارد... 📚 نویسنده:هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّك - الهی اگر مرا وارد دوزخ کنی، به اهل آن آگاهی دهم که : تو را دوست دارم. - نام تو را بلند بلند فریاد خواهم زد..! بسوزانم اما رهایم مکن ... ... 💕 @aah3noghte💕