💔
هزار مرتبه شکرت خدای عاشق ها
که در میان خلایق به ما #حسین دادی...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
ثواب اعمال امروز مان را
تقدیم کنیم به #ذاکر_قریب_البکاء
به یکی از یاران امام زمان عج
#شهید_جلال_افشار
جلال که شهید شد، عکسش را بردند خدمت آیت الله بهاء الدینی، ایشان بیاختیار گریه کردند، طوری که اشکهایشان سرازیر شد روی عکس جلال؛ بعد فرمودند: امام زمان(عج) از من یک سرباز میخواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم.
اشک من اشک شوق است، ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء” است.
#شهید_روزه_دار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ثواب اعمال امروز مان را تقدیم کنیم به #ذاکر_قریب_البکاء به یکی از یاران امام زمان عج #شهید_جلال_
💔
من جا ماندهام! دارم میسوزم!
جلال با حالتی غمگین در گوشهای زانوی غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت دیشب در پادگان مشغول قدم زدن بودم که صدای گریهای در پشت یکی از این ساختمانها شنیدم. نزدیکتر رفتم پیرمرد سالخوردهای در گوشهای نشسته و زار زار میگریست کنارش رفتم و از او دلجویی کردم.
بیاختیار گریهام گرفت علت ناراحتیاش را پرسیدم پیرمرد گفت:«امشب شب چهلم پسر شهیدم است چون مرخصیها لغو شده نتوانستم در مراسمش شرکت کنم حالا که دیدم همه خواب هستند آمدم اینجا و در تنهای برایش مراسم ختم برپا کردم».
جلال ساکت شد و بعد ادامه داد:
«عظمت این صحنه مرا بهیاد حبیببنمظاهر انداخت و از اینکه قافله رفت و من جا ماندهام دارم میسوزم تا کی برای این بسیجیها حرف بزنم آنها بروند و شهید شوند و من جا بمانم».
#شهید_جلال_افشار
#شهید_روزه_دار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 من جا ماندهام! دارم میسوزم! جلال با حالتی غمگین در گوشهای زانوی غم بغل گرفته بود پرسیدم اتفا
💔
از اصفهان به قم میرفت. صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.
رفت با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید یا برا خودتون بذارین.
راننده با تمسخر گفت:
اگه ناراحتی میتونی پیاده شی!
جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و…. اینبار به راننده گفت :
اگه خاموش نکنی پیاده میشم. راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما !
جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد!
همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :
بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم...
#شهید_جلال_افشار
#شهید_روزه_دار
#تصویربازشود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 از اصفهان به قم میرفت. صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد. رفت با خوشرویی ب
💔
آیه الله بهاءالدینی بارها گفته بودند: "آنکه #اذان را با معنا میگوید، اذان بگوید" منظورش جلال بود...
عاقبت نیز سردار ما در میدان جنگ در هنگام گفتن اذان و زمانی که به ذکر «محمد رسولالله» رسیده بود، شهد شیرین شهادت نوشید
آری سردار روحانی جلال افشار پس از تلاش و کوشش بسیار در تحقق آیین زلال محمدی در تاریخ 24/4/1361 در عملیات رمضان با زبان روزه و درحالیکه ذکر اذان بر لبش بود، از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار گرفت و آسمانی شد.
#شهید_جلال_افشار
#شهید_روزه_دار
#تصویربازشود
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
میدونی چیه؟
در شهادت بسته نیست..
ما در دنیا رو به رو خودمون بستیم..
خودمونو اینجا زندونی کردیم
در بهشت همیشه بازه..😔
📷 عکس از #شهید_جعفر_نظام_پور که در درگیری با تروریست ها به شهادت رسیدند
#مدافعان_وطن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمان الرحیم 🌹 #فدائی_رهبر 🌹 #قسمت_43 مبینا هم در این مدت دلتنگ مادر و داداش علی بود.😞
بسم الله الرحمان الرحیم
🌹 #فدائی_رهبر 🌹
#قسمت_45
علی همیشه میخندید،😊😃 حتی موقعی که از درد به خودش می پیچید😖😰
،آن موقع که غذا خوردنش انقدر برایش سخت شده بود که از جویدن چند تا لقمه کوچیک خیس عرق میشد😞😔
-چی شده علی جون؟ خوبی؟ این غذا رو دوست نداری؟😰
-دستتون درد نکنه خیلی هم خوشمزس، شرمنده کردین.😅😉
- ولی انگار خوب نیستی ؟! چقدر عرق کردی؟ جون من تا نگی چی شده لب به غذا نمی زنم😒
-هیچی بابا! دیگه اوراقی شدیم رفته پی کارش ، فکمون که دیگ فک نیست، یه لقمه می خوریم انگار کوه می کنیم😂😁😅
رنج ها، دردها، ناراحتی ها، و تمام ناملایمات در پشت چهره شاد و متبسم او پنهان شده بود، 😔😔
در فرزندی نمونه بود و برادری کم نظیر و در رفاقت عجیب سنگ تمام می گذاشت.😍😍☺
«خرج کردنش خیلی جالب بود،یه جا پول نیاز داشت مثلا می خواست فلان وسیله رو بخره بی خیال می شد ، برای دانش آموزی که مشکل داشت خرج می کرد ، 😃😌
من این کار رو بارها تو علی دیدم و شاید تو کسی دیگه ندیده باشم، من قشنگ دیدم می گفت بریم برای فلانی لباس بخریم، می گفتم بریم😄
می گفت بریم برای فلانی این کار رو انجام بدیم می گفتم بریم ؛ تولد بچه ها که می شد نفر اول بازم علی بود😂😅
ادامه دارد....
فصل:پنجم :ضربت خوردن
#قسمت_46
حاجی با نگرانی شماره علی را می گرفت ، انگار صدای زنگ تلفن همراهش را قطع کرده بود. ۱بار ،۲بار، ۳بار ....
- ای بابا! عجب آدمیه ها! اخه مگه خودت نگفتی میام ، ببین از کی ما رو اینجا کاشته😠
بدجوری حرص می خورد😠😫 از ضرب انگشتانش وقتی که شماره علی را دانه دانه می گرفت می شد متوجه اوج عصبانیتش شد
-یه بار دیگ می زنم اگه بر نداشت ...😠
اخر قرار بود علی دو تا از دانش آموزان را برساند و با حاجی و دوستان بروند فشم به قول خودشان گیلاس بخورند.😋😌
علی سعی کرده بود یک جشن متفاوت و بدون گناه را در محل ترتیب بدهد، اما تعداد زیادی نیامده بودند، برای همین قرار شد جشن را تعطیل کنند و به جای آن بروند فشم ، 😢😥
اما معلوم نبود چرا از علی اقا خبری نبود😰
هنوز مشغول خط و نشان کشیدن بود که گوشی اش زنگ خورد، نگاه کرد شماره را نشناخت، بالاخره با زنگ پنجم برداشت و با تعجب پرسید:😦
-شما؟😯
-آقا . . . آ . . . آقا😭😭
صدای نوجوانی بین نفس های بریده بریده و بغض نصفه و نیمه گیر می کرد و نامفهوم بود.
ادامه دارد....
#شهید_علی_خلیلی
📚 #نای_سوخته
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
•
•
خداگاهۍنشون
میدهبه ماکہ
+هیچڪسدوست نداره
امایواشڪے میادتوگوشِت میگہ↓
+جـزمـن:)💙
°°°
#استادپناهیان
💞 @aah3noghte 💞
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
آخرین صحبتهای #شهید_رضا_حاجی_زاده:
قابل توجه اونایی که میگن ما برای پول میریم،
احتمال داره دیگه نیام
احتمال داره این صورتُ دیگه نبینی احتمال داره این سر روی تنم نباشه
#خان_طومان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞