eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_نود_و_یک میدانم اعتراض فایده ای ندارد،حتی دلم نمی آید قهر کنم؛عمه برایش
💔 دلیل اینکه از صبح تا الان در هتل مانده ایم، این نیست که سوریه جاهای دیدنی ندارد، اتفاقا پر است از بناهای باستانی و تاریخی، از تمدنهای وابسته‌به‌امپراطوری رم و ایران بگیر تا حکومت اموی؛ که البته بیشترشان را داعش نابود کرده؛ اما دلیل ماندنمان در هتل، این نیست که داعش با بناهای باستانی مشکل دارد، حتی ناامنی و این حرفها هم نیست؛ دلیلش ابوحسام است که میگوید فعلا در هتل بمانیم چون شرایط عادی نیست، و توضیحی هم نمیدهد. با گوشت کوب حامد هم تماس نمیتوانم بگیرم، آنتن نمی‌دهد؛ دلشوره ای که به جانم افتاده، فقط با دیدن حامد آرام میشود. عمه از من بهتر نیست، اما نمی خواهد بروز دهد. هردو از حال هم خبر داریم و نمی‌خواهیم دیگری بفهمد و نگران شود؛ عمه تسبیح میگرداند و صلوات میفرستد، صدقه هم کنار گذاشت؛ اما نمیدانم چرا آرام نشدیم؛ اصلا خبری نرسیده که ما نگرانیم... نه... همین بیخبری موجب نگرانی ست! همین که صدایش را هم بشنوم، قرار میگیرم؛ بیشتر از همیشه دلم برایش تنگ شده است؛ این بار که ببینمش، خجالت را کنار میگذارم و در آغوشش میگیرم، شاید حتی ببوسمش! اصلا شاید با خودم عهد بستم دیگر نبندمش به رگبار و خواهر خوبی باشم! بالاخره طاقتم تمام میشود و زانو میزنم جلوی پای عمه که روی تخت نشسته؛ قبل از اینکه دهان باز کنم، دست میکشد بین موهایم و میگوید: چته تو دختر؟ از صبح تا الان داری به خودت می پیچی... - عمه نگرانم... دلم برای حامد شور میزنه! از اینکه حرفم را واضح گفتم و لو دادم چقدر وابسته حامد شده ام پشیمان نیستم؛ مطمئنم عمه زودتر از اینها حرف دلم را می‌دانسته. دوباره دستش را میکشد بین موهایم و از روی صورتم کنارشان میزند: نگران چی؟ درسته نیم الف بچه ست ولی مردی شده دیگه! قطره اشکی از گوشه چشمم سر میزند: اما اگه چیزیش شده باشه...؟ صدایش میلرزد: ای بابا! این حامد بیچاره الان سالمه ها! انقدر نفوس بد میزنی که دوباره ناقصشه برگرده ور دلمون! بجای این حرفا به ابوحسام بگو بیاد ببردمون حرم. میدانم با این حرفها خودش را دلداری میدهد و میخواهد برود حرم که آرام بگیرد. پیشنهاد بدی نیست، ابوحسام را میگیرم. اول مخالفت کرد و گفت بمانیم هتل، اما خودم هم نفهمیدم چطور اصرار کردم که راضی شده و حالا هم دارد می آید دنبالمان؛ بنده خدا معطل ما شده. تا حرم پرواز میکنیم؛ انقدر شوق زیارت دارم که یادم میرود از حامد خبر بگیرم یا بپرسم چرا ابوحسام پریشان است. هوای حرم، به آب روی آتش میماند؛ نگرانی ام تمام میشود و جایش را میدهد به آرامش. اینبار اما دست و دلم به زیارتنامه و نماز زیارت نمیرود، دلم میخواهد فقط ضریح را نگاه کنم ... ✍به قلم فاطمہ شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_نود_و_دو دلیل اینکه از صبح تا الان در هتل مانده ایم، این نیست که سوریه
💔 روی نگین انگشتر حامد دست میکشم و زیرلب دم میگیرم: امیرالمومنین حیدر... امیرالمومنین حیدر... چقدر تکرار این کلمه را دوست دارم؛ از ابوحسام که پشت سرمان نشسته و سویی دیگر را نگاه میکند میپرسم: چرا گوشی حامد جواب نمیده؟ انگار بخواهد فرار کند، شانه بالا می اندازد: اگه بتونه تماس میگیره،لازم نیست زنگ بزنید دائم. طوری اخم میکنم که یادش بیفتد خواهر حامدم: اگه اتفاقی افتاده بگید. خیره میشود به ضریح؛ همچنان منتظر جوابم. با تسبیح در دستش بازی میکند و سر تکان میدهد، نگاهش را روی زمین می اندازد که چشمان پر اشکش را نبینم. این حالاتش، آماده‌ام میکند برای شنیدن خبر ناگوار؛ یک لحظه از ذهنم میگذرد که در برابر خبر شهادت، باید چه واکنشی داشته باشم؟ انگار صاحب حرم، از بین پنجره های ضریح نگاهم میکند که ببیند چقدر شبیهش هستم؟ به ابوحسام نهیب میزنم: نگفتید چی شده؟ بلند میشود و میایستد: یه لحظه بیاید بیرون... جایی میرویم که در دید عمه نباشد، اما سنگینی نگاه عمه را بازهم حس میکنم. ابوحسام با دیدن برافروختگی ام، تسلیم میشود: برادرتون و نیروهاش محاصره شده بودن... نمیدانم چرا اما نه ضربانم و نه تنفسم هیچ تغییری نمیکند و منتظر ادامه ‌حرفش میمانم. - سوریه خیلی با ایران فرق داره و جنگی که الان هست پیچیده و سخت؛ تشخیص دوست و دشمن سخته، متاسفانه بچه های ایران و حزب الله توی این شرایط، به این راحتی نمیتونن به کسی اعتماد کنن؛ اما... مقدمه چینی هایش بی طاقتم میکند: اصل حرفتون چیه؟ - برادر شما با چند نفر از بچه های فاطمیون، داشتن میرفتن منطقه که... نفوذی ها لوشون میدن و... ... ✍به قلم فاطمہ شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_نود_و_سه روی نگین انگشتر حامد دست میکشم و زیرلب دم میگیرم: امیرالمومنی
💔 چنگ می اندازد بین موهایش؛ پریشان نیستم، قلبم عادی میزند اما ابوحسام فکر میکند من نگرانم. نهیبش میزنم: خب...؟ - متاسفم... خیلی شرمنده شما هستم... خدا بهتون صبر بده... برادر شما و چند نفر دیگه، الان اسیر تکفیری ها هستن... قلبم تکان میخورد؛ انتظار این حرف را نداشتم! اسیر؟ منتظر بودم بگوید شهید یا مجروح اما اسیر نه! اسیر نه! اسیر نه! فرو میریزم از درون، اما خجالت میکشم جلوی عمه سادات واکنش نشان دهم. پلک بر هم میگذارم و خیلی عادی، سر تکان میدهم؛ ابوحسام که انگار منتظر بوده من گریه و زاری راه بیندازم، از واکنشم تعجب کرده! نمی‌داند از درون ویران شده ام، مثل دمشق؛ نمی‌داند حتی دلم میخواهد خبر شهادت حامد را بشنوم اما اسارتش را نه! آخر اگر شهید میشد، خیالم راحت بود که جایش خوب است اما الان، منم و بلاتکلیفی، منم و بی خبری، منم و دلواپسی... در کشور غریب... انگار من هم اسیر شده ام! نگاهم را دخیل می‌بندم به ضریح؛ دلم میخواهد اینها را به آنکه از پشت شبکه های ضریح نگاهم میکند بگویم اما خجالت میکشم؛ دلم میخواهد سر بر ضریح بگذارم و صدای گریه ام را بلند کنم، اما دور از ادب است اینطور منت گذاشتن؛ فدای سر صاحب غریب این حرم، که وقتی پسرانش را در راه حسین(ع) داد، حتی بیرون خیمه نیامد که ببیندشان، مبادا منتی باشد. هرچه هست را در قلبم میریزم، در قلبم را می‌بندم و زندانی میکنم احساسم را... این کرب و بلا نیست؛ دمشق است که هربار یک جور شکسته دل هر رهگذرش را. انگشتر را دستم میکنم، برایم گشاد است؛ همراه نگین عقیق رویش دم میگیرم: امیرالمومنین حیدر... امیرالمومنین حیدر... دوست ندارم به این فکر کنم که حامد ایرانیست، شیعه است، پاسدار است و داعشی ها چقدر از ایرانی های شیعه آنهم از جنس پاسدار متنفرند. یاد حرف هایش می‌افتم: «...خدا رو صدهزار مرتبه شکر که تو جنگو ندیدی... خدارو شکر که مردم کشورمون ندیدن، تا ما هستیمم نمیذاریم ببینن، فکر نکن نمیدونم جنگ با داعش چیه؟ از عمه بپرس، اگه‌توشنیدی، من دیدم، چون دیدم و میدونم اینا چه موجوداتین میخوام برم، خوبم میدونم چقدر وحشی اند...» ... ✍به قلم فاطمہ شکیبا ... 💞 @aah3noghte💞
💔 . تو آمدی و انقلاب شد ...
شهید شو 🌷
💔 . تو آمدی و انقلاب شد ... #دهه‌فجر
. چه احساسی میکنید از برگشتــ به ایران؟! الـبته که درك و فهم این هیچی از عهده ی خیلیا خارجه :))
💔 ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود :)♥️ 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (٩٧) قُلْ مَن كَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَ
✨﷽✨ (٩٩) وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ مَا يَكْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ  همانا آيات (و نشانه هاى) روشنى به سوى تو فرستاديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد. ✅نکته ها: انسان با پيروى از هوسها و ارتكاب گناه، از مدار حقّ خارج شده و به سوى كفر تمايل پيدا مى كند. قرآن مى فرمايد: سرانجام كسانى كه مرتكب گناه مى شوند - اگر توبه و جبران نكنند - تكذيب و كفر است. ابن صوريا كه داستانش در دو آيه قبل آمد، بعد از آنكه پيامبر سؤالات او را پاسخ داد، بهانه اى نداشت جز اينكه بگويد: چون جبرئيل بر تو وحى مى آورد نه ميكائيل، ما به تو ايمان نمى آوريم. ولى از آنجا كه جوابش با آيه قبل داده شد، براى اغفال عوام يهود گفت: او دليل روشنى به ما ارائه نكرد. آيه نازل شد كه مبادا بهانه جويى علمايى همچون ابن صوريا تو را ناراحت كند، مردم بدانند كه بنى اسرائيل بهانه مى گيرند وگرنه ما آيات و دلايل روشن و محكمى فرستاده ايم تا كسى در نبوّت تو ترديدى نداشته باشد و با اين دلايل، تنها كسانى كفر مى ورزند كه فاسق باشند و به خاطر هوس ها و گناهان زياد، از مدار حقّ بيرون رفته باشند. 🔊پیام ها: - در برابر تضعيف ناحقّ، بايد تقويت بجا صورت بگيرد. چون علماى يهود، پيامبر اسلام را به ناحقّ تضعيف كرده و گفتند دليل روشنى ندارد، خداوند آن حضرت را تقويت فرمود. «انزلنا اليك آيات بيّنات» - فسق و گناه زمينه ى كفر است. «ما يكفر بها الا الفاسقون» (تفسیر نور) ... 💞 @aah3noghte 💞
💔 میگفت‌: شهادت‌خیلی‌زیباترازدامادشدن‌است.❤️ درتولد۱۹سالگیش‌گفت "مادر!سال‌دیگه‌تولد۲۰سالگی‌منه... یک‌تولدخاص! شمابایدبرای‌من‌یک‌تولدخاص‌بگیرید سال‌دیگه‌تولدمن‌یه‌تولدخیلی‌قشنگی‌میشه‌ میخوام‌همه‌رودعوت‌کنم" امامن‌آن‌روزنفهمیدم!😔 فکرکردم‌که‌میخواهدرفقای ‌خودرادعوت‌کندگفتم «باشه‌مادرجان!سال‌دیگه‌برات‌جشن‌تولدمیگیرم‌ وهمه‌رفیقاتو‌دعوت‌کن» امسال‌فهمیدم‌که‌جشن‌تولد۲۰سالگی‌محمدمهدی‌ خیلی‌خاص بود!».🥀🌙 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 طوبى لِمَن مَنَعَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ المُؤمِنينَ مِن إخوانِهِ . خوش به حال کسی که مشغول خودشه نه دیگران.. @AAH3NOGHTE
💔 اَللّھـُم‌َّاَخـرِج‌حُب‌َّالدُّنیـٰا‌مِن‌قَلـبی؛ ... که پَریـدن‌،🕊 دل بُریدَن میخواهَد.... 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من😔 آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است... ... 💞 @aah3noghte 💞
شهید شو 🌷
💔 کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من😔 آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است... #آھ_اے_شھادت... #نسئل
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن به اُمید آن که روزی به کف اوفتد وصالی ...
💔 💞 يارب.. اسكُب على قَلبي سَكينة أتجاهلُ بها كُل شيء يُؤلِمُني💙 پروردگارا بر دلم آرامشی فرو ریز که هر آنچه مرا به درد میآورد را نایده بگیرم :)🍃 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(107- آل عمران) و اما سپیدرویان همواره در رحمت خداوند جاویدانند. . . . مي شود يعني يك روز من ماهي سپيد كوچكي بشوم و تا ابد در درياي مهرباني تو بمانم و بمانم و بمانم؟ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام ، کوتاه ترین بیانیه ی دوستی ست - سلام✋️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 تصویر کمتر دیده‌شده از در جریان تظاهرات علیه رژیم پهلوی در مشهد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امروز روز پنجم است كه در محاصره ایم آب را جيره‌بندی كرده‌ايم نان را جيره‌بندي كرده‌ايم عطش همه را هلاك كرده، همه را جز شهدا كه حالا كنار هم در انتهاے كانال خوابيده‌اند ديگر شهدا تشنه نيستند ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شرح_خطبه_فدکیه #قسمت_بیست_و_دوم ظهور نفاق پس از رحلت پيغمبر اكرم(ص) * فَلَمَّا اخْتٰارَ اللّ
💔 در اينجا اشاره به دو نكته است، اوّل: كسانی كه بخواهند دنباله‏ رو برای خود دست و پا كنند ابتدا آنها را می‏ آزمايند اگر ديدند سبك‏ مغز و بی‏ شخصيت و فاقد قدرت تفكّراند آنها را دور خود جمع می‏كنند دوّم: اگر ديدند تفكّر و تعقّلی در آنها وجود دارد ابتدا قدرت تفكّر و تعقّل را از آنها می‏گيرند تا آنها دنباله‏ رو شوند. دنباله‏ روهای شيطان‏ صفتان كسانی‏ اند كه خِفاف‏ اند يعنی توخالی‏ اند پس شياطين برای اينكه كسی را به دنبال خود بكشند اوّل توخالی‏ اش می‏كنند يعنی تخليه‏ اش می‏كنند. در قرآن هم در مورد فرعون و قومش آمده است:
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ
يعنی فرعون ابتدا آنها را توخالی يعنی خفيف و سبك كرد يا آنها را توخالی يافت، بعد آنها مثل گوسفند دنبال او رفتند و مطيعش شدند. حضرت زهرا(س) می‏فرمايد شيطان وقتی دريافت شما تو خالی و سبك هستيد از شما درخواست كرد برخيزيد و دنبالش برويد. انسان تا قدرت تفكّر و تعقّل دارد كه همان تشكيل‏ دهندۀ شخصيت انسانی اوست شيطان و شيطان‏ صفتان نمی‏توانند بر او مسلّط شوند. * وَ اَحْمَشَكُمْ فَأَلْفاكُمْ غِضاباً و شيطان شما را تحريك كرد پس ديد شما غضبناك شديد. يعنی شيطان وقتی توخالی بودن شما را ديد فهميد كه حالا ديگر مطيع او هستيد. پس می‏تواند هر خيانت و جنايتی را به شما تحميل كند. يعنی شيطان دانست كه شما در دل دشمنی با علی(ع) داشتيد و قصد انتقام داريد و این کینه نسل به نسل در دلهای خبیث شما منتقل شده بود و شما را در چنین پایگاهی قرار داد و تحريكتان كرد. * فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إبِلِكُمْ پس شما مشغول داغ كردن غير شترهای خودتان شديد. در عرب رسم بود كه روی شترهايشان با داغ كردن علامت می‏گذاشتند. حضرت می‏فرمايد شما به امری متعرّض شديد كه اصلاً به شما ربط نداشت، كنايه از اينكه از حريم خودتان تجاوز كرديد و به حريم ديگران وارد شديد. * وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرِبِكُمْ و در محلی برای آب خوردن وارد شديد كه جای آب خوردن شما نبود. حضرت(س) می‏خواهد بگويد امر تعيين خليفه مسلمين كاری نبود كه در شأن شما باشد كه در آن وارد شويد. كار شما نيست كه خليفه و امام تعيين كنيد، اينها پا را از گليم خود دراز كردن است. رسالت و امامت امر الهی است و نصب الهی لازم دارد و به شما ربطی نداشت كه برويد و در جايی بنشينيد و خليفه تعيين كنيد. اين كار شما پاسخ به دعوت شيطان بود و شما بدليل كينه‏هايتان و توخالی بودنتان مطيع او شديد. * هذا وَ الْعَهْدُ قَريبٌ و اين در حالی بود كه هنوز عهد و پيمان شما به پيغمبر نزديك است. حضرت اشاره به غدير خم دارد و می‏فرمايد هنوز خيلی وقت نگذشته از آن روز كه پدرم به شما گفت مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ هذا عَلی مَوْلاه هنوز خيلی از سفارش هايی كه نسبت به عترتش كرد نگذشته است. گويی حضرت می‏گويد عهدشكنان و سست‏ پيمانان، شما خود بعد از غديرخم به علی(ع) تبريك گفتيد و این نصب الهی را پذیرفتید. * وَالْكَلْمُ رَحيبٌ و هنوز جراحت ناشی از رحلت پيغمبر باز و وسيع است. يعنی آن جراحت وارده به قلوب ما و علاقمندان وسيع است. * وَ الْجُرْحُ لَمّا يَنْدَمِلْ و جراحتی كه از ناحيۀ وفات پدرم وارد شد هنوز التيام نيافته است. اشاره به اينكه ما هنوز داغدار و عزادار هستيم. * وَ الرَّسُولُ لَمّايُقْبَرْ و هنوز رسول خدا دفن نشده بود. اين خطبه بنا بر قولی ده روز بعد از فوت رسول خدا(ص) ايراد شده است. حضرت زهرا(س) می‏گويد هنوز زمانی از داغ رحلت پدرم پيامبر خدا(ص) نگذشته كه شما اين گونه عمل كرديد. در اين كلام اشاره به جريان سقيفه است، يعنی هنوز پيغمبر(ص) دفن نشده بود و حضرت علی(ع) مشغول تجهيز پيغمبر بود كه بعضی در سقيفه جمع شدند كه خليفه تعيين كنند. * إِبْتَدَأْتُمْ زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ با عجله اقدام كرديد و خيال كرديد كه اگر اين كار را نكنيد فتنه‏ ای روی می‏دهد. ابتدا را می‏توان دو جور معنی كرد يكی اينكه مفعول مطلق باشد يعنی خيلی عجله كرديد ديگر اينكه مفعول‏ له باشد يعنی برای اينكه عجله كرديد اقدام كرديد. و ادامۀ عبارت اشاره به جوّی است كه در آن زمان ساخته بودند و شعار انحرافی كه رواج داده بودند. حضرت می‏گويد شما خوف از فتنه را بهانه كرديد تا سقيفه را تشكيل بدهيد در حالی كه اصلاً خوف از فتنه معنا نداشت زيرا با پيش‏ بينی پيامبر اكرم(ص) و واقعۀ غديرخم تكليف همه روشن بود و اصلاً جای نگرانی وجود نداشت. كلمۀ زَعَمْتُمْ جايی گفته می‏شود كه عذر فرد پذيرفته نيست. يعنی گمان شخص باطل است. حضرت می‏خواهد بگويد خوف از فتنه بهانه‏ ای بيش نبود و شما می‏خواستيد خلافت را غصب كنيد و برای فريب ديگران كه از زد و بندهای پشت پرده بی‏ خبر بودند خوف از فتنه را بهانه كرديد تا به اهداف شوم خودتان برسيد و عملتان را مشروع جلوه دهید. ادامه دارد.. ... @aah3noghte
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم(: سلام‌رفقا! اگه موافق‌باشین‌یه‌ختم‌قرآن‌بگیریم براۍسلامتی همه پدرومادرا و اموات‌همه‌شرکت‌کنندگان‌علی‌الخصوص‌پدر‌بزرگ ‌بنده‌حقیر‌...(:💔✨ تقدیم‌میڪنیم‌به‌حضرت‌علێ‌؏ وحضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیھا🌱! ان‌شاءالله‌تاروز‌ولادٺ‌حضرت‌علێ؏ جزء ۱✔️ جزء ۲✔️ جزء ۳✔️ جزء ۴✔️ جزء ۵✔️ جزء ۶✔️ جزء ۷✔️ جزء ۸✔️ جزء ۹✔️ جزء ۱۰✔️ جزء ۱۱✔️ جزء ۱۲✔️ جزء ۱۳✔️ جزء ۱۴✔️ جزء ۱۵✔️ جزء ۱۶✔️ جزء ۱۷✔️ جزء ۱۸✔️ جزء ۱۹✔️ جزء ۲۰✔️ جزء ۲۱✔️ جزء ۲۲✔️ جزء ۲۳✔️ جزء ۲۴✔️ جزء ۲۵✔️ جزء ۲۶✔️ جزء ۲۷✔️ جزء ۲۸✔️ جزء ۲۹✔️ جزء ۳۰✔️ دم‌همتون‌حیدرێ✨! هرجزءیۍ‌رومیخونین‌خبربدینツ⇩ [●@momenanee313●] |