eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 شهید ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻌﺰ ﻏﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻓﺘﻨﻪ ۸۸ ﻣﺠﺮﻭﺡ می شود، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭﺳﻮﺭﯾﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺑﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻧﯿﺰ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎن‌دﻫﻨﺪﻩ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ، ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﺶ ﺍﺳﺖ. 📎پ ن ‌: جانباز فتنه شهید مدافع با بصیرت ها لایق شهادتند ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 یکی بود یکی نبود یه روز یه #جوون چشماش رو بست روی همه چیز و فقط به #خدا نگاه کرد... تیپ و قیافه
💔 نه دی ثابت کرد که اگر نباشد حتی اگر موی سپیدکرده‌ی راه باشی! شهدا بصیرت داشتند آن روزها که برخی، را مدافعان بشار می نامیدند، آن روزها که شایعه میلیاردی مدافعان بر سر زبانها بود اسیر نشدند در ، راه را گم نکردند و به دنبال شاخص و چراغ راه رفتند بله... چراغ راه، همان بود... .... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌺 🌺 آیت الله سید حجت کوه‌ کمرى رحمه الله علیه پیش از فرا رسیدن زمان تربت سالار شهیدان را طلب کرد، کمی از آن را بر زبان گذارد و فرمود : " آخر زادي من الدنیا علیه السلام " ام از دنیا تربت حسین فاطمه است 😭 🕊 نقل شده وقتی خبر رحلت این سید عالم به آیت الله بروجردی رحمه الله رسید فرمود کمرم شکست 😔 📚 افلاکیان خاک نشین ... 💞 @aah3noghte💞
💔 فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ روزی را تنها نزد خدا بطلبید. سوره عنکبوت؛ آیه ۱۷ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حی علی آغوش ِ امنت من کل آلام ... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران ۱۴۸ فََاتَيهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ ا
✨﷽✨ ۱۴۹ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنْ تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى‏ أَعْقَبِكُمْ فَتَنْقَلِبُواْ خَسِرِينَ ‏ اى كسانى كه ایمان آورده‏ اید! اگر از كسانى كه كفر ورزیدند اطاعت كنید، شما را به آئین گذشتگانِ كافرتان بر مى‏ گردانند، پس به خسارت و زیانكارى بازخواهید گشت. ─┅─═ঊঈ🌷ঊঈ═─┅─ نکته ها 🔶🍃در شأن نزول این آیه مى‏ خوانیم كه در جنگ اُحد، وقتى كه مسلمانان شكست خوردند، رهبر منافقان عبداللَّه‏ بن اُبىّ فریاد زد: به برادران مشرك ملحق شوید و همان بت ‏پرستى را ادامه دهید. ─┅─═ঊঈ🌷ঊঈ═─┅─ پيام ها ⚡️📨 1🔶🍃 خطر ارتداد و انحراف در كمین مؤمنان است. «الّذین آمنوا...یردّوكم على اعقابكم» 2🔶🍃 در فراز و نشیب‏ها، مراقب تبلیغات و وسوسه ‏هاى دشمن باشید، مبادا كم‏كم به آنان گرایش پیدا كنید. «ان تطیعوا الّذین كفروا» 3🔶🍃كفر پس از ایمان، ارتجاع وسقوط است. «على اعقابكم... خاسرین» 4🔶🍃خسارت واقعى، به هدر دادن سرمایه ‏هاى ایمانى، فكرى و روحى است، از دست دادن بهشت و گرفتن دوزخ است. «فتنقلبوا خاسرین» 5🔶🍃شكست در میدان جنگ خسارت نیست، شكست اعتقادى و ارتداد، خسارتى بس بزرگ است. «فتنقلبوا خاسرین ‌ 🍃اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم🍃 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ‌... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
شهید شو 🌷
💔 خواب بودیم که #تکیه‌گاهمان را #تکه تکه کردند ق ا س م🥀 #روزشمار_دلتنگی💔 #حاج_قاسم #مرد_میدان #ا
💔 هر بار معلم با ترکه‌ی خیس انار پشت دست هایش میزد و صدای گریه اش بلند میشد، بابا از حیاط خانه داد میزد نزن بی انصاف! قاسم دست هایش کثیف نیست پوستش سیاه است، ~ همه‌ی پائیز و زمستان دست‌هایش از سرما و کار سیاه بود... این قهرمان من هست که طعم فقر رو چشیده... ✍ باران وکیلی 💔 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یک ساعتی هست منتظریم شهدا رو بیارند و بریم برای برویم برای دلهامون💔 به یاد اعضای کانال ... هستم و ان شالله ام ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت101 تشنه‌ا
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



دلم بیشتر از همیشه برای پدرم تنگ شده؛ برای خواهر و برادرهای کوچک‌ترم که حتماً انقدر من را ندیده‌اند، یادشان رفته چه شکلی‌ام؛ برای «داداش» گفتن‌شان و حتی غریبی کردنشان با من.

دلم می‌خواهد بلند شوم و یک کاری بکنم. نمی‌توانم منتظر بمانم تا بیایند سراغم.

حتی اگر مرگی هم باشد، دوست دارم خودم به استقبالش بروم نه این که منتظرش بنشینم. از این منفعل نشستن و لحظه‌ها را شمردن بدم می‌آید.

کمیل می‌گوید: کار دیگه‌ای می‌تونی بکنی؟

روی یکی از بازوهایم فشار می‌آورم تا از زمین بلند شوم؛ اما سرم گیج می‌رود و بدنم بیشتر از همیشه سنگین است.

دوباره می‌افتم روی زمین. سرگیجه این‌بار با حال تهوع همراه می‌شود.

کمیل می‌خندد: الکی تلاش نکن. با اونهمه بیهوش‌کننده‌ای که روی دستمال بود، فیل رو هم می‌شد بیهوش کرد چه برسه به تو.

سرم را فشار می‌دهم به زمین و پلک‌هایم را محکم می‌بندم بلکه سرگیجه‌ام خوب شود: مگه چی بود؟

- معلومه دیگه، اِتِر. اونم با حجم زیاد. بوی اتر رو نفهمیدی؟
به ذهنم فشار می‌آورم؛ بوی اتر...یادم نیست. آن لحظه فقط درد سرم را فهمیدم و تنگی نفس را.

می‌گویم: پس چرا انقدر بدنم کوفته ست؟

کمیل شانه بالا می‌اندازد: اثر بیهوشیه دیگه! من موندم چطور نمردی!😃
و بلند می‌خندد. کاش سعی نمی‌کردم بلند شوم. سرگیجه‌ام وحشتناک است.
می‌غرم: زهر مار!

کمیل بلندتر می‌خندد. سرم را بیشتر به زمین فشار می‌دهم و زمین پیشانی‌ام را می‌خراشد.

لبم را فشار می‌دهم روی هم. هوا گرم و سنگین و دم کرده است و گلویم از تشنگی می‌سوزد.

ناگاه صدایی در زیرزمین می‌پیچد؛ صدایی خفیف مثل باز شدن در؛ مثل چرخیدن کلید در قفلِ زنگ‌زده، مثل چرخیدن در روی لولای روغن نخورده.

دری نمی‌بینم؛ اما به کمیل می‌گویم: یه دقیقه نیشتو ببند ببینم! تو هم شنیدی؟

کمیل خنده‌اش را می‌‌خورد. دوباره صدای ناله لولاهای در می‌آید و بعد بسته شدنش.

کمیل زمزمه می‌کند: فکر کنم همون که منتظرش بودی اومد! خوش بگذره!😏

کاش دستانم باز بود و یکی می‌زدم پس کله‌اش.
ته دلم می‌گویم: کوفت.
و گوش تیز می‌کنم. صدای قدم زدن می‌آید. یک نفر است یا دو نفر؟

تمام بدنم نبض می‌زند؛ از ترس نیست. بیشتر هیجان است؛ هیجان این که بفهمم بالاخره با کی طرفم و چرا الان این‌جا هستم.

الان چه بلایی سرم می‌آید؟
هیچ‌وقت انقدر بلاتکلیف نبوده‌ام.

شاید نباید آرزوی آمدنش را می‌کردم.
شاید...

کمیل آرام می‌گوید:
هی! خودتو بزن به بیهوشی.

راست می‌گوید. حالم واقعاً خوب نیست، هنوز سرگیجه دارم.

اگر خودم را بزنم به بیهوشی شاید بتوانم برای خودم زمان بخرم، شاید بفهمم قضیه چیست؟

صدای قدم زدن می‌آید، صدای پایین آمدن از پله.

سعی می‌کنم بفهمم یک نفر است یا دو نفر؟
تق تق، تق تق. دونفرند.

خدا رحم کند.

چراغی کم‌نور و سفید روشن می‌شود؛ خیلی کم‌نور. سایه دونفر مبهم می‌افتد روی دیوار روبه‌رویی.

چشمانم را نیمه‌باز نگه می‌دارم، طوری که از میان مژه‌هایم کمی ببینم.

نفر اولی را می‌بینم که وارد فضای زیرزمین می‌شود. نمی‌شناسمش، صورتش را هم نمی‌بینم.

هیکل متوسط و نسبتا پُری دارد و ریش کم‌پشت.

یک کلاش دستش است و سرنیزه‌ای که سر کلاشش نصب کرده، زیر نورِ کمِ چراغ برق می‌زند.

نفر دومی که پشت سرش می‌آید اما آشناست. خودش است؛
خود نامردش: سعد!

سرم تیر می‌کشد. چطور توانست ما را بفروشد؟

دوست دارم بلند شوم و خرخره‌اش را بجوم. سعد فقط به من خیانت نکرد، به کشورش خیانت کرد.

مرد اولی می‌پرسد:
وین؟(کجاست؟)

سعد با دست به سمت من که با دست بسته مثلاً بیهوش شده‌ام اشاره می‌کند.

مرد می‌آید به سمت من. نگاهم روی برقِ سرنیزه‌اش مانده. یعنی با این سرنیزه سرم را می‌برد یا سینه‌ام را می‌شکافد؟


کمیل می‌خندد: خب اگه از من بپرسی، ترجیح می‌دم سینه‌ت رو بشکافم!

عجب رفیقی دارم!🙁
معلوم نیست طرف من است یا او؟

کمیل می‌گوید: من طرف حقم، حق هم همیشه با کسیه که اسلحه دستشه.😅

آ‌دم‌فروش! این را ته دلم به کمیل می‌گویم.

کمیل زمزمه می‌کند:
هیچ‌کاری نکن! فقط بیهوش باش.


...
...



💞 @aah3noghte💞
💔 حرم یعنی کسی در شهر خود سر می کند اما دلش در کوچه های دور مشهد مانده آواره... ... 💕 @aah3noghte💕
Shab3Fatemieh1-1398[11].mp3
3.94M
💔 نجوای عاشقانه با حاج قاسم 🍃 🎤میثم‌مطیعی 🖤🍃🇮🇷 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ………‹🌹🍃࿐›……… 📍| سپهبد شهید قاسم سلیمانی ... 💞 @aah3noghte💞
یادبود مجازی سالگرد سردار دلها شهید سلیمانی وارد شوید و به اندازه محبتتان در این یادبود مشارکت کنید. ان شاءالله شفیعمان باشند 🤲 روی لینک بزنید 👇👇👇 https://iPorse.ir/6170576
شهید شو 🌷
💔 یَا مَن هو اّلَی مَن اَحَبٌۀ قَریب ای آنکه نزدیک است به هر کسی که دوستش بدارد... صلّوا على رس
💔 ‏"هٰذا یَومُ السَّبتِ وَ هُوَ یَومُكَ، وَ اَنَا فیهِ ضَیفُكَ وَ جارُكَ" این روزِ ، روزِ تـوست، وَ مَن دَر آن مِهمان و پَناهَنده تواَم صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ جز تو به که پناه برم سوره توبه، آیه ۱۱۸ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چشم امیدم به شماست پسر فاطمة‌الزهراء 🖤 قصد آمدن ندارین ؟! ... 💕 @aah3noghte💕