💔
#دلشڪستھ...
دلم
آن
جذبه ای را مےخواهد که تو
مجذوبش شدی...
دلم
اخلاص تو را مےخواهد
همان که نگذاشت زنجیر دنیا به دست و پای دلت، قفل شود...
دلم
یڪ رفیق مےخواست، مرامی
یڪ نفر که بتوان درِ گوشےهای شهادت را به او گفت
و بدانی آرزوی رفیقت را بر زبان آورده ای...
و بدانی نمےخندد به آرزوهایت...
و بدانی
او هم افق نگاهش، در جایی از کرانه شهادت، است...
خودمانی بگویم
"دلم یک رفیق شهدایی مےخواست ... تا دستم را بگیـرد و کام مرا هم با یاد شهدا و شهد شهادت، شیرین کند"
ممنونم از تو ای #شهید
که باز دست مرا گرفتی
و با کسانی آشنایم کردی که یاد شهدا، در منش و رفتارشان تجلی کرده...
#برای_شهیدجوادمحمدی
#رفاقت
#شهادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
هدایت شده از بایگانی
1_47285030.mp3
2.1M
💔
مداحی #شهیدابراهیم_هادی
در رثای حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجّل_فرجهم🌷
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #پسر_سلطان_شرابـــــ🍷 دوستِ #ادواردو_آنیلی بود و همراه ادواردو به ای
🌸🕊🌸🕊🌸
🕊🌸🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸
🌸
#لات_های_بهشتی
#اخراجی۱
احمد خلاف بود اما نه هر خلافی!☝️ بیشتر اهل دعوا بود...
در یکی از دعواهایش حسابی از خجالت یک نفر درآمد او هم رفت مقداری تریاک در خانه احمد انداخت و به ماموران گفت احمد در کار پخش مواد است!!!!
احمد که نمےخواست دستگیر شود، به توصیه من، راهیِ جبهه شد😬 تا بعد از یکی دو ماه بیاید و ثابت کند حرف مواد و... تهمت بوده😅....
با تلاش بسیار راهیِ جبهه شد و فرستادنش #ریجاب... من هم برای اینکه احمد را تنها نگذاشته باشم رفتم جبههء ریجاب😌...
دو ماهی در ریجاب بودیم اما فرمانده سپاه منطقه ، بخاطر زیاد سیگار کشیدن و ... ما را از جبهه #اخراج کرد!😣
ما هم به شهر ری برگشتیم و با نامه جبهه که پیش احمد بود، قضیه مواد هم تمام شد...✌️
اما این تازه، اول ماجرا بود😑...
روزی در قهوه خانه نشسته بودیم که دو نفر با لباس فرم سپاه وارد شدند و به سراغ آبدارچی رفتند،
آبدارچی هم با دست ما را نشان داد👈...
😓
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
💔
آقازاده بود.
پسرِ #سردار_داود_قربانی😎
نه جایی میگفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش میخواست که برای ورود به #سپاه کمکش کند.
۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد.
روحیهاش در مقایسه با بعضی از #آقازاده های امروز عجیب و خاص بود.
بله هنوز هم هستند کسانی که #تقوای_الهی پیشه میکنند و میشوند محبوب خدا ...
مانند #شهید مدافع حرم
#شهید_روح_الله_قربانی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_پانزدهم📝 ✨ من نمــاینـــده عــدالــتــــ - من اهانت می کنم؟😡
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_شانزدهم📝
✨پـــرونــده جنجـــالـــی
فردا صبح، کلی قبل از ساعت 9 توی دادگاه حاضر بودم ... مثل آدمی که با پای خودش اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود...😨
منتظر بودم، هر لحظه قاضی ماشه رو بکشه ... اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد ... قاضی رای پرونده رو به نفع ما صادر کرد😃 ...
فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود ... ما پرونده رو برده بودیم ... و حالا فقط قرار بود روی مبالغ جریمه و مجازات خوانده بحث کنیم✌️..
جلسه تمام شد ... وکیل خوانده با عصبانیت تمام، اتاق رو ترک کرد
از جا بلند شدم...
قاضی با نگاه تحسین آمیزی بهم لبخند زد.. برای اولین بار توی عمرم، طعم پیروزی رو با همه وجود، حس می کردم ...
دستش رو سمت من دراز کرد ...
"آقای ویزل ... کارتون خوب بود👌..
باورم نمی شد ... تمام بدنم می لرزید ... از در که بیرون رفتم دستم رو گرفتم به دیوار ...نمی تونستم روی پاهام بایستم...
هنوز باورم نمی شد و توی شوک بودم ... موکل هابا حالت خاصی بهم نگاه می کردن😌
- شکست خوردیم؟
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ...
"نه، پیروز شدیم"...
ما بردیم ... برای اولین بار بود جلوی کسی گریه می کردم😭 و این اولین بار، اشک شادی بود ... اصلا باورم نمی شد ... اگر خدایی وجود داشت ... این حتما یه معجزه بود✨
خبر پیروزی پرونده من بین کارگرها پیچید
مجبور بودم به کارم ادامه بدم ... همه با تعجب بهم نگاه می کردن😳 ... یه وکیل سیاه، که زباله جمع می کرد ... کم کم توجهات بهم جلب شد ... از نگاه های عجیب و سراسر بهت اونها ... تا سوال های مختلف، طبق قانون، برای پرسیدن سوال حقوقی باید بهم پول و حق مشاوره می دادن اما من پولی نمی گرفتم ... من برای پولدار شدن وکیل نشده بودم...
همین مساله و تسلطم روی قانون، به مرور باعث شهرت من شد😎
تعداد پرونده هام زیاد شده بود...
هر چند، هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... همیشه ضریب شکست من، چند برابر طرف مقابلم بود... با هر پرونده فشار سختی روی من وارد می شد ... فشاری که بعدش حس می کردم یه سال از عمرم کم شد😪
موکل ها هم اکثرا فقیر ... گاهی دستمزدم به اندازه خرید چند وعده غذا می شد ... اما من راضی بودم😇 ... همه چیز روال عادی داشت ... تا اینکه ... اون پرونده جنجالی پیش اومد!
پلیس... یه نوجوان 17 ساله رو ... با شلیک 26 گلوله کشت...
نام: محمد
جرم: مشارکت در دزدی و حمل سلاح گرم ...
اون روز توی دفتر مشغول کار بودم که پدر و مادرش وارد شدن... خبر کشته شدن پسرشون رو توی اخبار دیده بودم ...
پسرشون به خاطر یه برنامه، تا نزدیک غروب توی مدرسه مونده بود، داشته برمی گشته که پلیس به خاطر رنگ گندمی پوستش و کوله بزرگ دوشش و نزدیک بودن به محل جرم ، بهش شک می کنه😒
اونها بلافاصله با ماشین جلوی اون می پیچن ... محمد به شدت وحشت زده میشه که ماشین دوم هم از پشت سر، راهش رو می بنده
پلیس ها فریاد زنان از ماشین بیرون میان و در حالی که فریاد می زدن دست هات رو ببر بالا ... به سمت اون شلیک می کنن
26 گلوله
بدون لحظه ای مکث و تردید ... بدن محمد رو سوراخ سوراخ کرده بودن ... بچه وحشت زده ای که هرگز نفهمید چرا اون رو به گلوله بستن؟ ...
سلاح گرم یا هیچ کدوم از اشیای مسروقه توی وسایل محمد پیدا نشده بود
طبق تصاویر پزشکی قانونی از جسد ... چند گلوله به زیر کتف و بغلش اصابت کرده بود ... این فقط در شرایطی می تونست اتفاق افتاده باشه که اون بچه ... به نشانه تسلیم دست هاش رو بالا برده باشه
یعنی اونها، به کسی شلیک کرده بودن که تسلیم شده😳
این چیزی بود که تمام شاهدهای صحنه به زبان آورده بودن .
- اون بچه با وحشت و در حالی که می لرزید کوله اش رو انداخت و دستش رو بالا برد ...
هیچ کسی از اون پلیس ها سوالی نکرد ... هیچ کدوم توبیخ نشدن ... رئیس پلیس بدون ساده ترین کلمات عذر خواهی اعلام کرد ... هر روز انسان های زیادی در دنیا جانشون رو از دست میدن و کشته شدن محمد هم مثل اونها، فقط یه تراژدیه اما پلیس ها به اینکه ... اون بچه مسلح هست یا نه ... شک کردن ... و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود محسوب می شده و اونها هیچ اشتباهی مرتکب نشدن... 😌
26 گلوله برای دفاع از خود ... حتی دیدن چهره پدر و مادرش هم تمام وجودم رو آتش می زد
هیچ کسی بهتر از من، حس اونها رو درک نمی کرد ...
اونها حرف می زدن ... من حرف های اونها رو می نوشتم ... و زیرچشمی به دست علیل و دردناکم نگاه می کردم ... هر چند اونها هم سفیدپوست بودن ... اما قسم خوردم هر کاری از دستم برمیاد براشون انجام بدم😬
چند روزی می شد که مردم با شنیدن این خبر به خیابون اومده بودن ... از تحصن جلوی اداره پلیس گرفته تا تظاهرات خیابانی ... تظاهراتی که عموما باخشونت پلیس تمام می شد ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #کلام_معصوم #امـام_علـي علیـہ السـلام ميفرمایند: ☝️هیـچ بنـده اے طعـم ایمـاڹ را نميچشـد، مگـ
💔
#کلام_معصوم
#امام_علي علیہ السلام ميفرمایند:
❌وحشتنـاڪ تریڹ تنہایي،
خود پسندے است.
💠أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ💠
📚 میزاڹ الحڪمة ج ۷ ص ۴۶
📚 نہج البلاغہ حڪمت ۳۸
💕 @Aah3noghte💕
#در_ثواب_نشر_حدیث_شریک_باشید
#آھ...