eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اشتباه تاریخی مصدق که همه زحمات ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت را به باد داد! سالروز کودتای آمریکاییِ ۲۸ مرداد ◀️ چگونه همه چیز را به قبل از دوران ملی شدن نفت بازگرداند؟ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حکم اکید رهبری؛ چیست؟!* فضای مجازی ... نگو ؛ کار دارم در حال جنگیم ... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 علمی که امروز در دستان ماست، حاصل فداکاری‌های آن عاشق‌های بی نشان است... 👤 زیبای «همخوانی سربازان ظهور» با نوای حاج‌مهدی تقدیم نگاهتان ◾ ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت دوم» اوس مصطفی دست به دامن
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سوم» در دوران جنگ، که یکی از مسئولان مهم بنیاد به شیراز رفته بود (مسئولی که بعدا در سال 88 سر از فتنه درآورد و بسیاری از خانواده های شهدا به خاطر حجب و حیایی که داشتند از او و اقدامات اشتباه و برخوردهای چکشی اش در ایام خدمتش شکایت نکردند) چنان سیلی به صورت آن آخوند زد که صدایش را در تهران شنیدند. صدای شَتَلَق سیلی اوس مصطفی به صورت آن مسئول سبب شد دیگر خانواده های شهدا جرات اعتراض پیدا کنند و پس از مدتی آن مسئول را برکنار کردند. اوس مصطفی وقتی بازنشسته شد، و یا بهتر بگویم که او را بازنشسته کردند، ضعیف تر شد. بخاطر شدت جراحاتی که به قلب و وجودش در آن سالهای بی کسی و بی محدثه ای به دلش وارد شده بود، سبب شد دیگر توان کار کردن نداشته باشد. روز به روز آب شد. دیگر سیگار هم حریف اعصاب و روحیه خرابش نمیشد. هنوز پیر و فرتوت نشده بود که متاسفانه از سال 77 زمینگیر شد. یعنی حدودا ده سالگی مرضیه و نه سالگی هادی. ❌ حالا به هر حال. سی سال گذشت. نمیدانم شما با بچه هایی که از نظر ذهنی مشکل دارند، آشنا هستید یا نه؟ اگر بگویم الهی هیچ وقت نبینید، که نوعی بی احترامی به آنها و خانواده های محترمشان است. اما زود قضاوت نکنید. منظورم چیز دیگری است. منظورم این است که اینقدر مهربان و خنده رو و با مزه و با رفتارهای شیرین و دلسوزی های صاف و صادقانه هستند که حد و حساب ندارد. البته همه این ها را وقتی تجربه میکنید که آنها شما را بشناسند و خاطره خوب و خوشی از شما در ذهنشان مانده باشد. و همچنین به میزان عقب ماندگی ذهنی آنها هم بستگی دارد. برای مرضیه که تمام دنیایش بعد از ننه مصطفی (چون اصلا محدثه خانم را یادش نیست) خلاصه میشود در دو نفر، یعنی اوس مصطفی و داداش هادی، طبیعتا خیلی باید خوش به حال آن دو نفر باشد! چرا که یک دختر ... یک دختر زیادی مهربان ... سی ساله ... با دستان تپل ... موهای چتری و لاس ... چشمانی ریز و شوخ ... با محبتی از مادر مهربان تر ... با لکنت زبان اما ادا کردن شیرین کلمات ... مخصوصا وقتی کلمات را اشتباه میگوید و شیرین تر میشود ... همه اش دورِ «با مُصمَفی» (بابا مصطفی با گویش خودِ مرضیه) و «دا خادی» (همان داداش هادی خودمان) ... با دستپختی قابل تحمل در پختن برنج و قیمه بادمجون ... اما مهارتی خدادادی در پختن کیک فنجونی ... در خانه دارند که تر وخشکشان میکند و حتی دستی به سر و روی مصطفیِ علیل میکشد و جوراب های بو گندوی هادی را میشوید. بزرگترین تفریح اوس مصطفی وقتی بود که مرضیه میخواست نماز بخواند. مرضیه موقع وضو فقط صورتش را با دو دست میشوید و بعد از آن یکی از دست ها را تا آرنج گریه شور میکند. بعدش هم با دو دستی، به جای مسح سر، موهایش را مرتب میکند و بعدش هم دستی به پاها میکشد. گاهی هم مسح پا فراموش میکند. کاملا بستگی به حالش دارد. حالش خوب باشد، مسح میکشد و حالش بد باشد، شاید حتی وضو هم نگیرد و موقع نماز، چادر هم نپوشد. باید حتما به او بگویی قبله کدام طرف است. چون ممکن است گاهی وقت ها رو به تخت اوس مصطفی نماز بخواند تا بابایش را ببیند و وسط نماز، با لبخندهای «با مصمفی» خنده ریزی بکند و وسط حمد و قل هو الله به او بگوید «میخندی کلک؟!» و اوس مصطفی هم سری تکان بدهد و بگوید «ها قربونت بشم ... برو رکوع ... با منم حرف نزن که نمازت باطل نشه!» و بعدش هم مرضیه بگوید «فاطل نشد؟» باباش هم بگوید «نه ... اگه بیشتر حرف بزنی، باطل میشه.» همین قدر خوش و خوشحال و خودمانی. تازه مناجات و دعایش بعد از نماز دیدنی تر و شنیدنی تر است. هر بار با خانمم می‌خواستیم به آنها سر بزنیم، تنظیم کردیم که موقع نماز آنجا باشیم تا شاهد صحنه های تاریخی وضو گرفتن و جملات قصارِ دعاهایش بعد از نماز باشیم. ترجمه و راحتش این میشود که می‌گفت: خدا بابام خوب کن ... نره پیش مامان محدثه و ننه مصطفی. اونا همدیگه رو دارند. اگه بابا مصطفی هم بره پیش اونا دیگه من و هادی کسی نداریم. خدا گفتم هادی ... یه کاری کن هادی بخنده ... همیشه اخم داره ... خوبه ها ... پسر خوبیه ... دوسش دارم ... دوسم داره ... اما خیلی نمیخنده ... بابام خنده یادش نداده ... کاری کن مثل من بخنده ... شبا خیلی دیر میاد خونه ... وقتی قیمه می‌پزم نمیخوره ... میگه خوردم ... دروغ میگه ... میگه با دوستام خوردم ... ولی من میفهمم که نخورده ... خب من فقط قیمه و کیک بلدم درست کنم ... با برنج ... چایی هم بلدم ... هادی اینا نمیخوره ... همش میره ساندویچی ... خدا ... کاری کن پولای قُلَکم زیاد بشه ... پر بشه ... بابا می‌گفت یه سال بشه پر میشه ...اما تا الان دو بار برام کفش خریدند و هنوز پر نشده... با پولام کار دارم ...خدایا هادی اومد...خدافظ ... ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
شهید شو 🌷
💔 #حرف_آخر دوست دارم با اجازه از ساحت نورانی #ام_البنین این بار قسمَت بدهم به مادرت یا ابوفاضل! را
💔 همه ی ما ها چراغ قوه معرفت الهی هستیم 🔦میتونی فقط با یک کلید، چراغ قوه رو روشن کنی ، همین 👌فقط با ترک گناه میتونی زندگیت رو روشن کنی ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله ‏لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا ‏از کجا معلوم! شاید خدا س
💔 وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ و هنگامی که سخن گویید عدالت ورزید، هر چند درباره خویشان باشد. . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آقای فاطمی نیا می‌فرمودند: دل شکستن ، یکی از موانع استجابت دعاست..! _اگه دعاهات مستجاب نشد؛ بگرد ببین دل کی رو شکوندی... مراقبِ دلِ هم باشیم..!
💔 بچه شیعه باید همه شهدای کربلا رو بشناسه.. و راز و رمز حسینی شدنشونو یاد بگیره..👌 از شهید ایرانی کربلا چیزی میدانید؟ ... 💞 @aah3noghte💞
چای روضه - @Maddahionlin.mp3
2.29M
💔 چای روضه☕️ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 این داستان تکان دهنده را از دست ندهید! 👤 داستان تلنگری «حکایت جالب چای خورِ روضه» توسط کربلایی حامد تقدیم نگاهتان ◾ ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سوم» در دوران جنگ، که یکی ا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت چهارم» ینی اگه بگم تو خونه ای که یه دونه از این مرضیه ها باشه، دیگه کسی علاوه بر اینکه کمبود محبت پیدا نمیکنه، حتی دیگه تلوزیون هم نمیخوان، باورتون میشه؟ از بس با تماشای این دخترا کسی حوصله اش سر نمیره. مثلاً هادی که میاد خونه، هنوز صدای موتورش خاموش نشده که مرضیه میپره جلوی آینه. دستی به ابروهاش می‌کشه. یه کم این ور و اون ور با ژست و فیگور می ایسته و خودشو تو آینه وارنداز میکنه که انگار حالا چه خبره! یه دونه قلم موی آبرنگ که مال نقاشیش هست برمیداره و الکی به پیشونی و لپای تپلش میکشه که ینی دارم خوشکل میکنم. بعدش هم یه شال آبی آسمونی سرش میکنه و دو طرفش رو خیلی ماهرانه همچین خاص و با حس و کلاس میندازه رو شونه هاش که هر که ندونه فکر میکنه داره واسه رفتن جلوی دوربین و فشن مُد آماده میشه. حالا مگه کی اومده؟ هادی! هادی که در تمام مدتی که خونه هست، ده تا جمله با این دختر حرف نمیزنه. دوسش داره ها. جونش هم براش میره. اما خیلی تحویلش نمیگره. چه برسه به اینکه بخواد بابای علیلشو تحویل بگیره. هر چی تند تند مرضیه شیرین زبونی میکنه و قربونش میره، فقط هادی سر تکون میده و رد میشه. فوق فوقش هادی بشینه یه گوشه و سرش تو گوشیش باشه و با چشمان نیمه باز و صورت خسته و بی حس، به حرفای آبجی مرضیه گوش نده. مرضیه: دا خالی گلم! جولابات نباد بو بده. هر شب بده خولم بشولم. شبا هم دیر نَلا. خوب نیس. نِگَلانت میشم. پسر بالد زود بیاد خونه. شاید آبدی گلش کالش داشته باشه. بخواد واسش چیز میز بخره. باشه؟ هادی با بی حوصلگی و در حالی که اصلا به مرضیه نگاه نمیکند: باشه. یه کم اون ور تر بشین. بازم پیاز خوردی؟ مرضیه فورا دست میگذارد جلوی دهانش و میگوید: نه ... نخولدم. هادی: دروغ؟! مرضیه: نه به جون دا خادی گلم! هادی: چرا جون بابا قسم نمیخوری؟ مرضیه: به جون با اوس مصمفی! هادی با قهقهه: ای من قربون اوس مصمفی گفتنت! شوخی کردم. دهنت بو پیاز نمیده. میدونمم که هیچ وقت دروغ نمیگی. شوخی کردم باهات. مرضیه: دوستیم؟ هادی: معلومه که نه! مرضیه با ناراحتی: چرا؟ مگه چیکال کلدم؟ هادی: نوکرتم. دوس چیه؟ دوس که به درد نمیخوره. مرضیه با خوشحالی میگه: قلبونت بلم. چایی بلیزم؟ هادی: آره ...گلوم خشک شد. معمولا مرضیه همون جایی خوابش میبره که هادی لم داده باشه و با دوستاش اس ام اس بازی میکنه. دو متری هادی، مرضیه سی ساله، مثل بچه های دو سه ساله خوابش میبره. شاید هادی دلش بسوزه و یه بالش زیر سر آبجی گل ترین دختر دنیا بذاره. بچه هایی مثل مرضیه، معمولا تا دیر وقت میخوابن. هادی شبها از عمد کاری میکنه که یه جایی بشینه که اگه مرضیه نزدیکش بود و همون جا خوابش برد، فقط زیر پای مرضیه موکت باشه. چون شستن موکت راحتتره تا شستن پتو و رختخواب. صبح های هادی معمولا سگیه. چون هم باید زیر پای بابای علیلش تشت بذاره. و هم یه خاکی تو سر موکتی بکنه که گاهی بخاطر مرضیه باید بشوره. تحمل این دو رنج، خارج از تصور ماست. نه میشه گفت وظیفش هست و نه میشه حرفی دیگه زد. به همین خاطر، اوس مصطفی باید هر روز این حرفا رو تحمل کنه: کارم شده شستنِ گه و شاش شما دو تا. نه زنی نه زندگی نه بچه ای. هر چی هم درمیارم یا باید بدم پوشک تو یا باید بدم قرص دخترت! غرولندهای هادی با خودش ادامه دارد تا اینکه دستش میشوید و نگاه چندشی به ملافه ای میکند که اوس مصطفی علیل بر سرش کشیده ... و نگاهی ملایم‌تر به صورتِ نازِ مرضیه که دارد هفت پادشاه را در خواب میبیند. و اوس مصطفی ... سرش زیر ملافه است و مثلا خواب است. تا در آن لحظه با هادی چشم تو چشم نشود. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
4_5920395457263045175.mp3
16.15M
💔 🎧 احساسی و شنیدنی🖤 🎼 حرم پاداش نوکریم... کربلایی ویژه ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 هروقت‌خوآستی‌گنآه‌ڪنی! این‌سوآل‌رو‌از‌خودت‌‌بپرس.. <مَّالَکُم‌لَا‌تَرْجُونَ‌لِله‌وَقَارَا^^✨> شمآرآچہ‌شده‌است‌‌ڪہ‌برآی‌‌خدآ شأن‌ومقآم‌وارزشی‌قآئل‌نیستید..! ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ... 💞@aah3noghte💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 «از ما دلِ ما پُر است، خالی که کند؟»