💔
#قرار_عاشقی
سَرم،
درونِ خیالم،
به روی شانه توست...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضای_دلم
#دلتنگ_حرم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
مادر از بستر خود آمده امشب به حرم
با عصا آمده، انگار خودش بیمار است...
#شب_جمعه
#فاطمیه
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
مداحی_آنلاین_حسین_دلم_رو_بردی_منو_آخر_به_حرم_نبردی_سیب_سرخی.mp3
6.71M
💔
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃حسین دلم رو بردی
🍃منو تو آخر حرم نبردی
🎤 #حسین_سیب_سرخی
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 گفت: "خانم! من از ۱۶سالگی توی سپاه بوده ام هر جا کار سختی بوده، رفتهام شما حیفت نمیآید من با م
💔
گفت:
"خانم!
حیفت نمیآید من با مرگ عادی از دنیا بروم؟؟؟"
خواستم بگویم : "نه"
ولی نگفتم... چون خودم هم با او همعقیده بودم✓
چون خواستهاش برایم مهم بود✓
چون من هم باید برای حضرت زینب علیهاالسلام کاری میکردم...✓
📚 #دخترها_بابایی_اند
راوی: همسر #شهیدجوادمحمدی
#شهید_جواد_محمدی
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
شهید شو 🌷
💔 محبوبم! احساس مى كنم که تحمل درد و غم و خطر و مصیبت در راه خدا... دستنوشته های #شهید_مصطفی_چم
💔
ای حسین،
اى شهید بزرگ!
آمده ام تا با تو راز و نیاز کنم
دستنوشته های #شهید_مصطفی_چمران
#شهید
#خدایا_به_سوی_تو_می_آیم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
💔
#حرف_آخر
سلام همسنگری ها✋
خدا برکت بده به جهادتون💪🏻
لطفاً خودتون کانال خودتونو به دوستانتون معرفی کنین
مخصوصا برای بخش #مسلمانی_زیباست خیلی زحمت کشیدیم و امیدوارم اثرگذار باشه🌹
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
💔
#قرار_عاشقی
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضای_دلم
#دلتنگ_حرم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🏴 برای فاطمیه باید زحمت بکشی...
🏴 برای فاطمیه باید خوب خرج کنی...
🎙استاد دارستانی
🔹انتشار با شما بانی کار خیر باشیم
#مبلغ_فاطمیه_باشیم...
#فاطمیه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
💔 کلیپ جالب تشکر شهید مدافع حرم از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍☺️ سلام 🔹بطور اتفاقی داشت
💔
ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی #شهید_سیدنبی_حسینی باشد که به واسطه این فدایی عمه سادات به چشم حضرت مادر ، خریدنی شویم🥀
دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
#شهید_سیدنبی_حسینی
#نائب_الزیاره
#فاطمیه
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
هدایت شده از کانال رسمی شهید امید اکبری
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🔅بهترین کاربرای امام زمان عجلالله وزمینہ سازی ظهور چیست⁉️
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
👆چند دقیقه درمورد جفتک زدن فرخ نژاد
الگوی فرخ نژاد کی هست!؟ علی کریمی:)
#حجاب
#تذکر_لسانی
#سلبریتی_احمق
#نشر_حداکثری
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
ببینید این شهید اصفهانی چگونه و با چه مشقتی با پای زخمی در میدان نبرد نماز می خواند...
#شهید_غلامحسین_نم_نبات
زیارتگاه: گلستان شهدای اصفهان، قطعه خیبر ۱(چند ردیف پایین تر از قبر شهید مهرداد عزیزاللهی )
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
لحظه اجابت دعا
#نماز اول وقت
التماس دعا
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
شهید شو 🌷
💔 ببینید این شهید اصفهانی چگونه و با چه مشقتی با پای زخمی در میدان نبرد نماز می خواند... #شهید_غل
💔
🎤 به حبیب گفتم: وضع خط خوب نیست، گردان را ببر جلو.
آهسته گفت: بچهها بخاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند...!😔
امکان برگرداندن آنها به عقب نبود و بچهها با همان حال خراب، شش روز در حال دفاع بودند….. 😔
حبیب گفت: اگه میتونی یکی از بچههای مجروح را ببر. گفتم: صبر کن با بقیه بفرستم شون عقب.
حبیب اصرار کرد؛ سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند.
گفتم: باشه. دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد، ترکشی به سینهاش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار میداد. سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد. تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم.
گفتم: برادر اسمت چیه؟❓
جواب نداد،
نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهایی میگوید. فکر کردم لابد اولین بار است جبهه آمده و زخمی شده، کُپ کرده[خیلی ترسیده] برای همین دیگه سوال نکردم .
مدتی بعد مؤدب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد.
گفتم: چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟
گفت: نماز میخواندم !!
نگاهش کردم، از زخمش خون میزد بیرون…
گفتم: ما که رو به قبله نیستیم، تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه!
گفت: حالا همین نماز را میخونیم تا بعد ببینیم چی میشه؟
😔 و ساکت شد.
گفتم: نماز عصر را هم خوندی؟
گفت: بله.
گفتم: خب صبر میکردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض میکردی، آنوقت نماز میخوندی!
گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا
باشم فعلاً همین نماز را خوندم، رد و قبولش با خدا...🙏
گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست، یک جراحت مختصره زود بر میگردی پیش دوستات..
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست و إلّا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمیخونه!🙄🤔
درِ اورژانس پیادش کردم و گفتم: باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا خدا چی بخواد!
با برانکارد آمدند ببرنش.
گفتم: خودش میتونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقهای آنجا بودم بعد خواستم بروم؛ رفتم پست اورژانس پرسیدم: حال مجروح نوجوان چطوره؟
گفتند: شهید شد، با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت…..😳
تمام وجودم لرزید. 😭
بعدها نواری از شهید #آیت_الله_دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده بود:
📢 آهای بسیجی !
خوب گوش کن چه میگویم!
من میخواهم به تو پبشنهاد یک معاملهای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود!😳
منِ دستغیب حاضرم یکجا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزهها و تهجدها و شب زندهداری هایم را بدهم به تو؛
👈 و در عوض، ثواب آن دو رکعت نمازی که تو در میدان جنگ بدون وضو ، پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خواندهای را از تو بگیرم!
آیا تو حاضر به چنین معاملهای هستی؟!😳😭
📚 از خاطرات «سردار شهید حاج حسین همدانی در کتاب مهتاب خیّن»
#نماز
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
شهید شو 🌷
💔 ببینید این شهید اصفهانی چگونه و با چه مشقتی با پای زخمی در میدان نبرد نماز می خواند... #شهید_غل
یادم باشه این دفعه رفتم گلستان #نائب_الزیاره شما باشم مزارش....
ان شالله
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه خوشم میاد نه سوره جمعه امروز رو میخونی، نه دعای عهد روزانه و نه دعای ندبه آخر هفته و
💔
#شیطان میگه :
یارای من سمت دعا و نماز نمیرن ، اما شما چطور سمت گناه میرید ؟
مگه معتقد به امامتون نیستید ؟ :)
#امام_زمان
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
💔
حذف ایران از کمسیون مقام زن
با اینـکه حدود نیمـی از اعضـا، همراهـــــی نکردند ولی با تلاشهای آمریکا، ایران از #کمیسیون_مقام_زن حذف شد
کدام آمریکا؟🇺🇸
▫️از هر پنج زن آمریکایـــی
یکی قربانی تجـاوز میشود.
▫️ یکسومِ زنانِ زندانیِ جهان
فقط در آمریــکا زندانی هستند.
▫️ بیست درصدِ دختـــرانِ دانشجوی
آمریکایی در معرض تعرض قرار دارند.
▫️ حدود نیمی از زنان آمریکایـی
سرپرســت خانوادهی خود هستند.
▫️ در آمریکا سالانه ۲۵هزار زن
از تجــــــــــــاوز باردار میشوند.
▫️ هر دقیقه به یـــــک زنِ
آمریکایی تجــاوز میشود.
🔺آمریکا یکی از ۱۰ کشور
خطرنــــــــــــاک برای زنان
~.~.~.~.~.~.~
میپرسین کمیسیون مقام زن چیه؟
هیچی
یه نهاد وابسته به سازمان ملل
که هدف خودش رو کمک به حقوق زنان اعلام کرده.
ایران از «کمسیون مقام زن» حذف شده؛
با تلاش کی؟
آمریکا
یکی از ده کشور خطرناک برای زنان😂
حالا ببینید چه بساطیه این سازمان ملل😁
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
برآنچه که اعتقاد داری پافشاری کن
#احمد_متوسلیان
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
شهید شو 🌷
💔 #داستان_کوتاه #آیة_الکرسی شبی دخترک مسلمان از نیویورک آمریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت
💔
#داستان_کوتاه
▫️گویند: پوریای ولی را جوانی پر از زور و بازو به شاگردی در زورخانه آمد. پوریا به او گفت: تو را نصیحتی میکنم مرا گوش کن! روزی در کوچهای میرفتم پسرکی بر من سنگی زد و ناسزا گفت و فرار کرد. چون به دنبال او رفتم تا علت ناراحتیاش را از خودم بدانم به منزلشان رسیدم.
▫️درب را زدم مادرش بیرون آمد. علت را جویا شدم، پسرک گفت: از روزی که تو با پدرم کُشتی گرفته و زمیناش زدهای پدرم دیگر در معرکهگیری، کسی به او انعامی نمیدهد. بسیار ناراحت شدم چون من از راه کارگری تأمین معاش میکردم ولی پدر او از راه معرکهگیری و میدانداری روزی اهل و عیال خود تأمین میکرد.
▫️پدرش را صدا کردم و عذر خواستم. با پدرش برنامهای ریختیم. دو روز بعد پدرش معرکه گرفت و زنجیری به مردم نشان داد و شرط کرد بر دور بازوهای من بپیچد ولی من نتوانم آن را پاره کنم و من قبول کردم و زنجیر دور بازوان من پیچید و من فشاری زدم سبک، ولی چنان نشان دادم که هر چه در توانم بود فشار زدم که ردّ زنجیر بر بازوهای من ماند و تسلیم شدم که پاره نشد.
▫️مرد خوشحال شد و زنجیر در بازوی خود کرد و پاره نمود و من از شرم سرم به زیر انداخته از میدان دور شدم؛ تا مردم بدانند زور بازوی او از من بیشتر است و چنین شد که آبروی مرد به او برگشت و این به بهای رفتن آبروی من بود. مدتها گذشت مردم از راز این کار من باخبر شدند و مرا دو چندان احترام نمودند.
✍این گفتم که بدانی ای جوان! زور بازوی تو چون شمشیر توست، پس آن را در نیام خداترسی و معرفت و ایمان اگر پنهان کنی تو را سود خواهد داد ولی اگر از نیام خود خارج کنی بدان شمشیر بازوی تو اول تو را زخمی خواهد کرد و هیچ مبارزی شمشیر بدون نیام بر کمر خود نمیبندد چون نزدیکترین کس که به شمشیر برنده او، خود اوست.
💞 @shahiidsho💞
💔
آگاه باشید !
اینان یاران وفادار مهدی(عج) هستند
و تا پرچم انقلاب را
تقدیم ساحت اقدس او نکردهاند
روی از جهاد بر نخواهند تافت ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت شصت و دو» دوساعتی گذش
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
«قسمت شصت و سه»
آرسن پرسید: باهاش چطوری معامله کردی؟
سوزان: به سبک خودمون. کارای شیک رسانه ای و جهانیش با ما. کارای کثیف و میدانی با اونا.
آرسن دوباره پرسید: و مطمئنی راضی شده؟
سوزان قاطعانه گفت: از خداشه. میگه از همیشه بیشتر احساس زندگی و حیات دارم.
آرسن گفت: عالیه. میخوام جمله ای بهت بگم که باید خیلی حواست جمع باشه و از حالا سطح ماموریت تو بالاتر میره.
سوزان با دقت بیشتر گفت: میشنوم.
آرسن گفت: این دخترو میبینی که رو تخت داره با این دو تا ... ؟
سوزان گفت: نوردخت ... خب!
آرسن گفت: مهره اصلی و تک مهره مبارزات آینده علیه رژیم ایران همین دختره. نه باباش!
سوزان گفت: ینی یک زن؟
آرسن گفت: دقیقا!
سوزان پرسید: و اونم همین دختر!
آرسن گفت: دقیقا همین دختر!
سوزان گفت: پدرش چی؟
آرسن خیلی رک گفت: کارش تمومه. رضا از اولش هم مهره مناسبی نبود. اسراییل سالهاست که داره تلاش میکنه سرمایه اجتماعی ایرانیان خارج از ایران را به طرف نوردخت بکشونه.
سوزان گفت: خب! ماموریت من چیه؟
آرسن گفت: ما کاری میکنیم که تو از آلادپوش هم عبور کنی و بالاتر بری و به هیئت تصمیم ساز مورد اعتماد مریم رجوی برسی. فقط یک ماموریت داری... اونم اینه که کاری کنی که مریم به عنوان چهره چریک و مبارز، در ناآرامی های آینده ایران، رسما میانداری کنه تا توجهات از روی رضا پهلوی برداشته بشه.
سوزان پرسید: شما میخواید کم کم پرچمِ شازده رو بکشونید پایین! درسته؟
آرسن سری تکون داد و جواب داد: بیشتر از تاریخش مونده. دیگه تو وقت اضافه است.
سوزان گفت: تا از این طریق، بهش بفهمونید که وقتشه که نوردخت رو وارد عرصه کنه!
آرسن: دقیقا.
سوزان: و بعدش نوردخت رو در یک پوزیشنِ رهبر زنان و این چیزا وارد میدان کنید. درسته؟
آرسن گفت: هوش تو رشک برانگیزه!
سوزان نگاهی به سر و وضع و حس و حال نوردخت روی تختش انداخت و زیر لب با پوزخندی تلخ گفت: بعله ... رهبر جنبش زنان!
🔸
عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی.
سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند.
محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟
سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه!
محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام.
🔶
یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی
حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد.
بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر!
ثریا گفت: سلام. صبح بخیر.
بابک: جانم خانم.
ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟
بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟
ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟
بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن.
ادامه دارد...
به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
💕 @shahiidsho💕