eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 قبر تو را مهجور مےدارند و مےگویند... او شیر صفین است😰 قبرش هم خطر دارد سالروز تخریب قبور ائمه بقیع ... 💕 @aah3noghte💕
💔 عاشقان در زندگی دنبـال مرهـم نیستند... درد بےدرمانشان را هم #درد درمان مےڪند #همسران_زینبی_شھدا #شھیدجوادمحمدی #شھید_روزه_دار #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_شھداء #صبری_معادل_اجر_شھید 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 هیچکس مثل تو بی زوار نیست با کریمان، کارها دشوار نیست خدا کند که بیاید همان که می سازد چهار #گنبد فیروزه ای برای بقیــع... #سالروز_تخریب_قبور_ائمه_بقیع #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 قسمت پنجم ❤️ 🚫این داستان واقعےاست🚫 اون شب تا سر حد مرگ خوردم🤕 بی حال افتاده بودم کف خونه مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت،نعره می کشید و من رو می زد اصلا یادم نمیاد چی می گفت چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ، اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود شرمنده، نظر عوض شده ... چند روز بعد دوباره زنگ زد من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم گفت: شما آدمی نیست که همین طوری روی یه حرفی بزنه و پشیمون بشه تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره☝️ بالاخره مادرم کم آورد ، اون شب با و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت اون هم عین همیشه شد _بیخود کردن!!😡 چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ بعد هم بلند داد زد این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ؟ ؟ تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی😏 این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال یه شرط دارم باید بزاری برگردم .... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از ابیات ناب
❁﷽❁ 💢💢💢 ━━━━◈❖✿❖◈━━━━ تمام دختران نسل ابراهیم می‌دانند که با لبخند تو بیت‌المقدس فتح خواهد شد #رضا_طبیب_زاده ━━━━◈❖✿❖◈━━━━ 💢💢💢 🔹 کانال ابیات ناب | یاقوت🔹 🆔 @takbeiyti
💔 آخرش این خاک، ایوانش طلایی میشود گنبد و گلدسته های باصفایی میشود این حرم با چهار گنبد میشود #بیت_الحسن هر کسی اینجا بیاید، مجتبایی میشود پنجره فولاد اینجا چه قیامت میکند واقعاً اینجا عجب دارالشفایی میشود نقشه ی این صحن را باید که از زهرا گرفت نقشه را مادر دهد بَه چه بنایی میشود آخرش من مطمئنم این گره وا میشود این حرم زیباترین تصویر دنیا میشود #مهدی‌نظری #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 جشن تولد ملکه الیزابت در تهران!😳 جشن روز ملی انگلیس و نودوسومین سالگرد تولد ملکه الیزابت دوم، در حالی پنج‌شنبه‌ شب با حضور میهمانانی از شخصیت‌های مختلف تجاری، دیپلماتیک، هنری، بازیگران و... در سفارت این کشور برگزار خواهد شد که برخلاف سال‌های پیشین که هزینه‌‌های این مراسم را اسپانسرهای انگلیسی تأمین می‌کردند، این‌بار به‌ واسطه تحریم‌ها و جمع‌شدن بساط همه شرکت‌های انگلیسی از ایران، خود میهمان‌های ایرانی باید دست به جیب شده و با پرداخت دنگ‌شان، خرج مراسم را بپردازند.😏 سهم هر شرکت هم 1000 تا 2500 پوند می‌شود. این البته چندمین ‌باری است که در هفته‌های گذشته سفارت انگلیس خبرساز شده است. از افطاری پرحرف و حدیث ماه قبل با حضور مدیران دولتی ‌(تعدادی از معاونان وزرا و مدیرکل‌های دولت‌) و بخش خصوصی در سفارتخانه گرفته تا پارتی هفته پیش ولنجک با حضور بازیگران سینما که رایزن اقتصادی سفارت انگلیس را چند ساعتی راهی بازداشتگاه کرد. 〰〰 کمی فکر کردن هم بد نیست‼️ اگر پای زائر یا مسافر یا و خصوصا در میان باشد، رگ غیرت بعضی جماعت روشنفکر ورم می کند که وا غیرتا! وا ناموسا! وا ایرانا! اما اگر پای زن باره های فرنگی در میان باشد، و پارتی در و و.. باشد، غارت زنان و ناموس ایرانی می شود: پرستیژ و کلاس و خوشگذرانی بین المللی😏 این است دنیای روشنفکری! دنیای فرنگ پرست و نژادپرست، مملو از تناقض و استانداردهای پارادوکسیکال، شیفته هوس چرانی و البته غر و نق زدن و طلبکاری ✍ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #مےخواےشھیدبشے⁉️ نوشته بود... حب الحسین (؏) اسرار شهـداست ... در مسیر شهـدا بایستی از راه حسین (؏) پیروی نمود ڪہ دوست داشتن ولایت ، همان دوست داشتنِ حسین (؏) می‌باشد. #شھیدمھدی_اسحاقیان🌷 #شهادت: ۹۵/۳/۲۰ #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... 113 شماره زهرا رو گرفتم و منتظر شنیدن صداش شدم -به به سلااااااممممم ترنم خودم! -سلام عشششقم!چطوری خانوم!؟ -به خوبی شما، ماهم خوبییییم! آفتاب از کدوم طرف دراومده یاد ما افتادی؟؟ -ببخشیییید،حق داری. درگیر درس و دانشگاهم .این ترم درسام خیلی سنگین شده! -فدای سرت گلم، منم معذرت میخوام کم پیدا شدم، سرم یکم شلوغ بود این چندوقته! -عههه!؟مشغول چی؟! -مشغول خبرای خوب خوب!! -مشکوک میزنیا زهراخانوم!! اینجوری نمیشه، پاشو بیا ببینمت! -امممم... راستش یکم کار داشتم. ولی...فدای سرت. دیدن تو مهم‌تره!کلی حرف دارم باهات! -مرررسی گلی، زود بیا که از فضولی مردم! کجا بریم حالا!؟ -نمیدونم. پارکی،سینمایی،جایی .استخر خوبه!؟ -استخخخخر!؟ مگه تو استخرم میری!؟ -وا! دستت درد نکنه!مگه من چمه!؟ خندیدم -ببخشید، خب من فکرمیکردم شماها فقط راه خونه تا مسجدو بلدین! عالیه. بریم. رفتم خونه و ساکی که توش وسایل استخرم رو میذاشتم،برداشتم ورفتم. سر ساعتی که باهم قرار داشتیم هم زهرا با همون لبخند همیشگی، پیداش شد! -وای مرسی زهرا! خیلی وقت بود بجز دانشگاه و جلسه و خونه مرجان، جایی نرفته بودم! -چرا؟؟ -خب... نمیدونم! همینجوری! تو خونه بیشتر احساس راحتی میکنم! -اصلا این کارو ادامه نده. برو بیرون، فعالیت اجتماعی داشته باش . مشغول به کار باش . من خیلی تو خونه بند نمیشم! تا جایی که بدونم مامان و بابام ناراحت نمیشن،وقتم رو اینور و اونور میگذرونم. -چه خوب! نمیدونم چرا فکر میکردم امثال شما همش میشینید تو خونه و از دم افسرده اید!😅 -افسرده عمه ی محترمته! من که از تو شنگول ترم والا! بعدم من اصلا از این بچه مثبت بازیا خوشم نمیاد! آدم باید از فرصت‌هاش استفاده کنه. البته اگر تو خونه کار مفید و ضروری داشته باشم، که بیرون نمیرم. ولی در حال حاضر بیشتر کارم بیرون خونست؛ اگر هم خونه باشم سعی میکنم بیکار نشینم. حرفمون با ورود به استخر نصفه موند .احساس سرما کردم،تمام بدنم رو بردم زیر آب تا زودتر به دما عادت کنم. سرم رو که بیرون آوردم،خبری از زهرا نبود!! اطرافم دنبالش میگشتم که با صدای شیرجه ی یه نفر تو قسمت عمیق، نظرم جلب شد. زهرا بود!😳 به انرژی و شیطنتش خندم گرفت و از همونجا وارد قسمت عمیق استخر شدم. بعد از چندبار مسابقه و بازی تو آب، خسته به قسمت کم عمق برگشتیم. -خب چه خبرا؟ گفتی کلی حرف باهام داری! -خدمت شما عرض کنم که کم کم باید آماده ی نی‌ناش‌ناش بشی!! ابروم رو بالا انداختم و با تعجب نگاهش کردم! با حالت مغرورانه ادامه داد😎 -لطفا یه لباس خوشگل برای خودت بخر! بالاخره ساقدوش عروس خانوم باید شیک و پیک باشه دیگه!!☺️😌 یه دفعه جیغ زدم و محکم بغلش کردم! -زهراااا...جدی میگی؟؟ وای دیوونه!!!خیلی خوشحال شدم!!😵😅 -هیسسسس! الان بشنون فکرمیکنن شوهرندیده‌ایم!! خلاصه ترنم خانوم،آبجیت رفتنی شد! دوباره با محبت و ذوق فراوون بغلش کردم -زهرا نمیدونی چقدر خوشحال شدم!وای...خیلی ذوق دارم. -الهی قربونت برم.ان شاءالله به زودی قسمت خودت بشه! -من و شوهر؟ فکرکن بابام منو شوهر بده!!😬 خب حالا تعریف کن ببینم!طرف کیه؟چیکارست؟ -طرف پسر باباشه و بنده ی خدا!میخواستی کی باشه؟؟ -اه لوس نشو دیگه! -خیلی خب، یه نفس عمیق بکش!! تو بیشتر از من ذوق داری!! آروم باش تا تعریف کنم. -باشه باشه...من آرومم. خب حالا بگو. -برادر یکی از دوستامه. یه چند وقتی هست که میان و میرن. -چندوقته میان و میرن،اونوقت تو الان داری به من میگی؟؟نامرررررد! -نه خب خیلی جدی نبود که بخوام بگم. یادته که میگفتم یکم سختگیرم. -پس چجوری جدی شد؟؟ -خب آخه اولش فکرنمیکردم بخوام بهش بله بگم! فکر نمیکردم مورد مناسبی باشه .آخه اصلا مذهبی نیست!! -ها؟؟پس چجوریه؟؟چرا خب الان قبولش کردی؟ -اولش گفتم خودش ببینه به هم نمیخوریم، میذاره میره! منم که همیشه دوست داشتم شوهرم یه پسر حسابی با خدا باشه! اما همچین خواستگاری نمیومد برام😅!هرکی بالاخره یه عیبی داشت .حتی اون مذهبیاشم، اونی که من میخواستم نبودن! مثل ماست وا رفتم! همیشه انتظار داشتم زهرا زن یه پسر مثل سجاد بشه! -خب چرا به این بله دادی پس؟؟ -از اونجایی که مامانم موفق نمیشد قانعم کنه، با یه مشاوری صحبت کردم، که اون بالاخره موفق شد! "محدثه افشاری" @aah3noghte @RomaneAramesh ‼️
🔆🔅🔆 به قسمت اول رمان ...
🔆🔅🔆 به قسمت اول رمان
🔆🔅🔆 به قسمت اول رمان
🔆🔅🔆 به قسمت اول رمان
هدایت شده از شهید شو 🌷
دختری به نام ترنم که از طبقه ی مولتی ثروتمند😎 که دچار دین گریزی شده😣... و خیلی به دنبال آرامش میگرده اما از قضای روزگار گذرش میفته به خونه یه نفر😉 و حس میکنه آرامش را در اون خونه پیدا کرده✌️ ولی وقتی میفته دنبال پسر که ببینه چطوری اینقدر آرومه یهو میفهمه اون پسر.... . برای ادامه همراه ما باشید در کانال #آھ...(٣نقطه) 💕 @aah3noghte💕 شمام تشریف بیارید.... مطمئنم خوشتون میاد😊👌
💔 #ایھاالارباب... دنیای مرا گشتند ... جز عشـقِ تو چیزی نیست❤️ #صلےالله_علیڪ_یا_اباعبدالله #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 #رفیق یعنی آنکه به چشمانش می‌نگری، خدا را ببینی... یعنی آن که دستت را بگیرد تا بهشت آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ خدا... آنجا که آرزوی هر آرزومندی‌ست... رفیق بهشتی به یاد ما هم باش... #شھیدجوادمحمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 قسمت ششم ❤️ 🚫این داستان واقعےاست🚫 با شنیدن این جمله برق از چشماش پرید😏 می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود اون شب وقتی به حال اومدم تمام شب خوابم نبرد هم ، هم فکرهای مختلف، روی همه چیز فکر کردم یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ، قطره قطره از هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم😭😭 ... بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود "من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم" حداقل کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود😏 و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود با خودم گفتم، زندگی با یه هر چقدر هم سخت و باشه از این بهتره ... اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟🤔 .. چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ... یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، ها و اقوام زنگ زدم و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ... _وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟😅 ما اون شب خوردیم بله، #طلبه است ... خیلی خوبیه😌 کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم "اما خیلی زود عقد من و علی خونده شد"✌️ البته در اولین زمانی که های صورت و بدنم خوب شد فکر کنم نزدیک دو ماه بعد🤕 ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 این شهید در خواب با چه کسی حرف می زد؟ #شهیدعلیرضا_هاشم_نژاد #تصویربازشود #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 تیم تخریب رفت که یه معبر باز کنه تا نیرو های گردان بتونن یه تک شبانه به دشمن بزنن... از سیم خاردار که گذشتن و وارد میدان مین شدن پای یکی از بچه ها رفت روی مین منور... مین منور منطقه رو روشن میکرد و باعث میشد همه عملیات لو بره،از طرفی بیش از هزار درجه سانتیگراد حرارت داره و کلاه آهنی رو حتی ذوب میکنه... حتی نمیشه بهش نزدیک شد تا بقیه رفتن فکری کنن دیدن این نوجوان غیرتی که سوختن رو از مادر یاد گرفته خودش فورا دست به کار شد... کلاهش رو انداخت روی مین و خوابید روش شکمش آب شد، بدنش میجوشید... پلاکش هم آب شد اشک گوشه ی چشم ما و لبخند گوشه ی لب او... معبر زده شد و عملیات با موفقیت انجام شد... #شهیدعلی_عرب #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا #کربلای۱ #مهران #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 عکس کمتر دیده شده از صاحب عکس معروف لحظه شھادت #شھیدامیر_حاج_امینی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕