شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت چهارم سال 93 بعد از ترفیع درجه ی همسرم به ستوا
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت پنجم
گاهی از شیطنت های علی اکبرمان خسته میشدم.
وقتی از خستگی هایم یا شیطنت های علی اکبر به همسرم گلایه میکردم میگفت
"اگر بدانی خدا چقدر اجر برای این شب بیداری های تو در نظر گرفته حتی یکبار هم گلایه نمیکردی."😉
میگفت
"حاضری ثواب پنج دقیقه شیردادن به بچه را با ثواب دو ماه از عبادات من عوض کنی؟"☺️
موقعی که مشغول شیردادن یا خواباندن علی اکبر بودم و نیاز به چیزی پیدا میکردم، آقا علیرضا نمیذاشت من از جایم بلند بشوم.
میگفت هرچی میخوای خودم برات میارم، میخوام منم تو ثوابش سهیم باشم.😊
هیچوقت احساس تنهایی نکردم. در امور بچه داری همیشه کنارم بود.
میگفت زن و شوهر باید شانه به شانه برای پیشرفت زندگیشون قدم بردارند.
و همیشه این داستان را برام تعریف میکرد که روزی امام خمینی(ره) به دخترش که از شیطنت های فرزندش گلایه میکرد گفتند:
"من حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت فرزندت می بری با تمام ثواب عبادات خودم عوض کنم"
حرفش این بود که ببین امام با آن عظمتشان اینقدر اجر در بچه داری میدانستند که حاضر بودند ثواب عباداتشان را با ثواب بچه داری عوض کنند...
به من میگفت راه بهشت برای خانم ها میسرتر است نسبت به آقایون. به شرط اینکه به راحتی اجر کارشون را تباه نکنند.☝️
احساس میکردم علیرضا با چشم دل به همه حقایق هستی نگاه میکرد..نه با چشم سر و نگاه ظاهری ...
✨چشم دل باز کن که جان بینی
✨آنچه نادیدنی است آن بینی...
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
#ادامه_دارد
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت پنجم گاهی از شیطنت های علی اکبرمان خسته میشدم. و
💔
#گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت ششم
همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا داشت.🌸
دوران مجردی هر هفته درکنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند.
برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (س)...
و حاجت روا هم میشد.
کار هر روزش بود ؛
بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند.
حتی اگه خسته بود.
حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد.
شده بود تند میخوند ولی میخوند..
تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت..
او واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود:" اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ"..
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع)چی بود..😭
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
#سبک_زندگی
#خاطره
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هفتم خنده رو و دوست داشتنی بود و خیلی زود با هم
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت هشتم
ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدنی بود.
علیرضا ذوب در ولایت بود..
همانطور که خودش در وصیتنامه اش قید کرده بود که
"لحظه ای در دستورات رهبر و ولایت فقیه شک نکنید"‼️ ،خودش نیز مطیع فرمان آقا بود
همیشه حسرت این را داشت که پشت سر آقا نماز بخواند.
یااینکه از نزدیک ایشون را ملاقات کنند.
تمام دلخوشی ایشان به لحظاتی بود که به عنوان نیروی تامین امنیت حضرت آقا سال 88 به کردستان رفته بودن و از روی پشت بام های یکی از منازل، حضرت آقا را از دور، در حین انجام ماموریت دیده بود و
یک چفیه و مبلغ50هزارتومان ازحضرت آقا هدیه گرفته بودن.
میگفت این هدیه متبرک برایشان از میلیونها تومن پول بیشتر ارزش داشته و همیشه از برکت این پول برایم تعریف میکردند.
یکسال قبل از اعزامشون به سوریه ،
چندبار خواب دیدن که در اتاقی گرداگرد حضرت آقا با جمعی از همرزمهایش نشسته اند و به صحبتهای آقا گوش میدن.
و حضرت آقا به هریک از پاسداران درجمع یک چفیه و یک قرآن و انگشتر هدیه میدهند.
بعداز اینکه ازخواب بیدار شد خیلی احساس خرسندی ونشاط میکرد.
میگفت "خوشحالم ازاینکه اگرچه توفیق دیدار از نزدیک نیست ولی حداقل درخواب چهره مبارک ایشون رو از نزدیک دیدم"😍..
5بهمن سال94 خواب ایشون تعبیرشد.
ولی با این تفاوت که ما به دیدار حضرت آقا رفتیم..و علیرضا ناظر بود..
رهبر عزیزم یک چفیه و قرآن به من و یک انگشتر به علی اکبرم هدیه دادند و من در اون جمع،حضور علیرضای عزیزم را به خوبی حس میکردم.
#به_نقل_از_همسر_شهید
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ.
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت هشتم ارادت بینظیر علیرضا به حضرت آقا مثال زدن
💔
#گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدعلیرضانوری
قسمت نهم
روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریختم به او گفتم:
"علیرضا، اگه رفتی و شهید شدی، من و علی اکبر تو این دنیا چکار کنیم؟
زندگی بدون تو خیلی سخته!
تو میری و من میمانم و دلتنگی های علی اکبرمون و یک قاب عکس و یک پلاک ..."😭
مثل همیشه لبخندی ملیح زد و گفت:
"تا الان هم من هیچ کاره بودم. شما را به همون خدایی میسپارم که همیشه محافظ تو و پسرم بوده. خداتون بزرگه... نگران نباش.."😊
قبل از پرواز به من پیامک زد:
"بودنش نیازیست همچون نفس کشیدن، خدا را میگویم، همیشه پشت و پناهت"😇
با خواندن این پیام آخرین بند دلم هم پاره شد.احساس کردم آخرین پیامک همسرم هست.😢
پیامکی که پر از امید بود.
اینکه اگر تنهاترین تنها شوی بازهم خدا هست.
خدا جانشین همه ی بی پناهی ها و دلتنگی هاست.
علیرضا توکلش به خدا زیاد بود.هرگاه کلام من بوی ناامیدی میداد میگفت:
"لا تقنطوا من رحمه الله"_"از رحمت خدا مایوس نشوید"☝️
ایمان و اعتقادش به لطف و حکمت و رحمت خدا اینقدر زیاد بود که با وجود علاقه ی شدیدی که به من و پسرمان داشت ولی با توکل به خدا با خیالی آسوده زندگی دنیوی را ترک کرد.
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#نقل_از_همسر_شهید
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_ڪوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدعلیرضانوری قسمت نهم روز وداع با همسرم،در حالیکه بسیار اشک میریخت
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شهید_علیرضا_نوری
قسمت پایانی
*در سوریه به شهید علیرضا نوری #حاج_اکبر میگفتند.
حاج اکبر، جوانی رشید و با حرمت بود.
تا زمانی که من، روزه بودم در حضور من، لب به خوراک و غذایی نمیزد و حرمت روزه داری من را حفظ میکرد.
وقت افطار که فرا میرسید خودش برای من سفره را آماده و پذیرایی میکرد
و اجازه ی کاری به من نمیداد.
کارهای موکول شده به وی را به درستی انجام ميداد.
نمازش را اول وقت میخواند.
بسیار متواضع و بردبار بود.
از خاطرات خانواده، فرزند و همسرش با عشق و محبت بامن صحبت میکرد.
صورتش بسیار نورانی بود و حسی به من از احتمال شهادتش، خبر میداد.
صبح روز ۲۹ اسفند بود که خبر درگیری را شنیدیم؛ از دوستانش فقط سراغ حاج اکبر را میگرفتم و نگرانش بودم..😔
امید داشتم که او زنده باشد. چند ساعتی که گذشت متوجه شدیم حاج اکبر شهید شده...😭😔
🕊روحش شــاد و محشور با اهل بیت علیهم السلام
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
راوی: #شهید_مدافع_حرم_جبارعراقی
#آھ...
💞 @shahiidsho💞
#اختصاصے_کانال_آھ...