36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
💔
روز سیزدهم چله زیارت عاشورا
علی فانی
#بسیارزیبا👌
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
زینب سلیمانی(دختر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی):
این پلاک را اولینبار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید :
بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی..
سکوت کردم و گفتم :یعنی با هم شهید میشویم؟
گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن در همه جا، آخر #بامن_شهیدمیشوی.
بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال میشوم تو با من شهید شوی.
هر سفر که با هم میرفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت با شما بودم. چه انتظار بیثمری شد!!
آخر به شما نرسیدم و شما پر کشیدید.
شاید #بالهای_من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید میماندم تا بالهایم را قویتر کنم تا اوج بگیرم
امسال تلخترین سالِ زندگیم شد و هر سال تلختر و تلختر خواهد شد.
نمیدانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال باید #انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با مهدی فاطمه خواهید آمد.
آن روز دور نیست
سال نو را بر تمامی مردم شریف و صبور این آب و خاک تبریک عرض میکنم.
از خداوند منان خواستارم که امسال را سال #پایان_سختی مردم سرزمینم قرار دهد.
✍زینب! خواهرم!
بےشک خداوند، تو را برای مسئولیتی بسی مهم، نگه داشته است
همان که عمه سادات برعهده داشت حالا روی دوش تک تک فرزندان شهداست و چه بسا شاید پیامرسانی تو تاثیرگذارتر باشد
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#زینب_سلیمانی
#دلشڪستھ_ادمین💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم
راه بر جایی ندارد، هر چه همت می کنم
بی تو آرام و قراری نیست در دنیای ما
دور مانده از خوشی با هر که صحبت می کنم
نامه اعمال من حال تو را بد می کند
جمعه ها بدجور احساس خجالت می کند
غیر تو هر کس رفیقم شد، نزد چنگی به دل
بعد ازین تا زنده ام با تو رفاقت می کنم
روز و شب فکر همه هستم ولی فکر تو نه
حال هر کس جز تو را آقا رعایت می کنم
من که باری بر نمی دارم ز روی شانه ات
با چه رویی بر تو اظهار ارادت می کنم
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم🌸🍃
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💞🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
به تو از دور سلام😭
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهادت، جان ڪَندن نیست... دل کندن است
#شهید_محمد_مسرور
#شهید_مدافع_حرم
#دلشڪستھ_شهید
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
💔
به فـدای حرمـش این قطـعات بدنم
به خداونـد قسـم من اویـس قرنـم
شهـدا، هم متولـد می شونـد
مثل ما
اما، نمی میرند
مثل ما
آنها برای همیـشه #زنده می مانند
سالروز ولادت شهید امین کریمی
تاریخ تولد: ۱./۵./۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۷/۳۰
آرامگاه: استـان مقدس امامـزاده علی اکبـر چیذر(علیه السلام)، پ(۴۸۱)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
من چگونه بروم در ورق سال جدید...
که همه بودن تو مانده به تقویم قدیم...
#شهید_جواد_محمدی
#پروفایل
#سال_نو
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
من نام کسی نخواندهام، اِلّا تو
با هیچکسی نمانـــدهام، اِلّا تو
عید آمد و من خانه تکانےکردم
از دل،همه را تکاندهام اِلّا تو❤️
#فداےسیدعلےجانم❤️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
🙏خداوندا🙏
بیاموز به من که لحظه ها در گذرند
بیاموز به من که هیچ حالتی پایدار نیست
که این نیز میگذرد . . .
اگر در شادی ام . . .
یا اگر دلتنگم . . .
و در تمام این لحظه ها تو در کنار منی . . .
به من آگاهی بده تا پذیرا باشم هر لحظه ای را که میگذرد . . .
و نشانم بده راه را تا سهم خود را به انجام برسانم.
از نیروی بی پایانت بی نصیبم مگذار
تا بپیمایم راههای دشوار زندگی را
که با حضور تو ممکن و آسان میشوند . . .
نگرانی هایم را بدست تو می سپارم
و قدم میگذارم در راهی که تو میخوانی ام
و هر چه در این مسیر برایم مهیا کرده ای را
با آغوش باز می پذیرم . . .
هر لحظه با یاد تو خواهد گذشت
چه سخت و چه آسان
چه تلخ و چه شیرین
اما با حضور تو همه لحظه هایم به عشق مبدل میشوند . . .
پروردگارا ،
عشق خود را در دلم همیشگی گردان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#اربابم_حسین_جان
می درخشی
همچو ماه چهارده در آسِمان دل...
دوری اما
سهم من تنها تماشا کردن است ...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
خبرت هست
که از پنجره
هر روز
فقط
محو چشمان تو و
صورت ماهت شدهام...؟!
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
پیام پرستارهای بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان:
👈 ضمن آرزوی سال خوب و پربرکت برای تمام شهروندان
از آنها تقاضامندیم برای قطع زنجیره انتقال
و طول نکشیدن همه گیری کرونا تا فصل تابستان، ماندن درخانه راجدی بگیرند
ما از خانواده دور هستیم تا شما از ویروس در امان باشید.
شما هم برای در امان ماندن پدر و مادرها و گروههای پر خطر توصیه ها راجدی بگیرید...🙏🙏
#در_خانه_بمانیم
#مبارزه_با_کرونا
#ما_کرونا_را_شکت_میدهیم
#مدافعان_سلامت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 7⃣8⃣
کمتر از ثانیه
ديگه داشتم ديوونه مي شدم ... انگار زيرم ميخ داشت ... يه چيزي نمي گذاشت آروم بگيرم ... هي از اين پهلو به اون پهلو ... و گاهي تکيه به پشت ... و هر چند وقت يه بار مهماندار مي اومد سراغم ...
- قربان اگه راحت نیستید می خواید چیزی براتون بیارم؟ ...
چند بار بي دليل پاشدم رفتم سمت دستشويي ... فقط براي اينکه يه فضاي کوچيک هم که شده واسه کش و قوس رفتن پيدا کنم ... تنها قسمت خوبش اين بود که صندلي کناريم خالي بود ...
اگه يکي ديگه عين خودم مي نشست کنارم و هر چند دقيقه يه بار يه کش و قوس به خودش مي داد ... اون وقت مجبور مي شدم يا خودم رو از هواپيما پرت کنم بيرون يا اون رو ...
ساندرز، رديف جلوي من ... تمام مدت حواسش به همسر و بچه اش پرت بود ... صندلي نورا بين اونها بود ... گاهي مي رفت روي پاي مادرش و با اون حرف مي زد و بازي مي کرد ... گاهي روي صندلي خودش مي ايستاد و مي پريد توي بغل دنيل ...
اون هم مثل من نمي تونست يه جا بشينه ... و اونها با صبر خاصي باهاش بازي مي کردن و سعي در مديريت رفتارش داشتن ... تا صداي خنده هاي اون بقيه رو اذيت نکنه ...
ناخودآگاه محو بچه اي شده بودم که بيشتر از هر چيزي در دنيا دلم مي خواست ازش فاصله بگيرم ...
خوابش که برد ... چند دقيقه بعد بئاتريس هم خوابيد ... و دنيل اومد عقب، پيش من ...
- خسته که نشدي؟ ...
با لبخند اومده بود و احوالم رو مي پرسيد ... فقط بهش نگاه کردم و سري تکان دادم ...
- طول پرواز رو داشتم کتاب مي خوندم ...
- صدامون که اذيتت نکرد؟ ...
- نه ...
لبخند بزرگي صورتش رو پر کرد ...
- تو که هنوز صفحه بيست و چهاري ...
نگاهم که به کتاب افتاد خودمم بي اختيار خنده ام گرفت ... سرم رو چرخوندم سمتش ...
- فکر کنم سوژه دوم برام جذابيت بيشتري داشت ...
و اون همچنان لبخند زيبا و بزرگي به لب داشت ...
- چي؟ ...
- تو ... همسرت ... دخترت ... به نظرم خيلي دوست شون داري ...
نگاهش چرخيد سمت صندلي هاي جلويي ... هر چند نمي تونست دخترش رو درست ببينه ...
- آره ... خدا به زندگي من برکت هاي فوق العاده اي رو عطا کرده ...
نگاهش دوباره برگشت سمت من ...
- شما چطور؟ ... هنوز بچه نداريد؟
- نه ...
نيم کتف، پاهاش رو انداخت روی هم ... و در حالي که هنوز نگاهش سمت من بود ... به صندلي تکيه داد ...
- کاش همسرت رو هم با خودت مي آوردي ... سفر خوبيه ... مطمئنم به هر دوتون خيلي خوش مي گذشت ... اينطوري مي تونست با بئاتريس هم آشنا بشه ... تو هم تنها نبودي ...
سرم برگشت پايين روي حلقه ام ... انگشت هام کمي با حلقه بازي بازي کرد و تکانش داد ...
- بيشتر از يه سال ميشه ولم کرده ... توي يه پيام فقط نوشت که ديگه نمي تونه با من زندگي کنه ... گاهي به خاطر اينکه هنوز خودم رو متاهل مي دونم و درش نميارم احساس حماقت مي کنم ...
و خنده تلخي چهره ام رو پوشاند ... حالت جدي و در هم چهره من، حواس دنيل رو معطوف خودش کرد ... لبخندش کور شد اما هنوز مي تونستم گرماي نگاهش رو روي چهره ام حس کنم ...
- متاسفم ... حرف و پيشنهاد بي جايي بود ...
- مهم نيست ... بهش حق ميدم من همسر خوبي نبودم ...
کمي خودم رو روي صندلي جا به جا کردم ...
- اما يه چيزي رو نمي فهمم ... بعد از اينکه توي اين دو روز رفتارت رو با همسرت و علي الخصوص نورا ديدم يه چيزي برام عجيبه ...
با دقت، نگاه گرمش با نگاهم گره خورد ...
- چطور مي توني اينقدر راحت با کسي برخورد کني ... که چند ماه پيش نزديک بود بچه ات رو با تير بزنه؟ ...
خشکش زد ... نفس توي سينه اش موند ... بدون اينکه حتي پلک بزنه نگاه پر از بهت و يخ کرده اش رو از من گرفت ... و خيلي آروم به پشتي صندلي تکيه داد ...
تازه فهميدم چه اشتباه بزرگي کردم ... نمي دونست اون شب ... دخترش با مرگ، کمتر از ثانيه اي فاصله داشت ... به اندازه لحظه کوتاه گير کردن اسلحه ...
اون همه ماجرا رو نمي دونست ... و من به بدترين شکل ممکن با چند جمله کوتاه ... همه چيز رو بهش گفته بودم ...
⏪ ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 8⃣8⃣
باز مانده
سکوت مطلقي بين ما حاکم شد ...
نفسم توي سينه حبس شد ... حتي نمي تونستم آب دهنم رو قورت بدم ...
اون توي حال خودش نبود ... و هر ثانيه اي که در سکوت مي گذشت به اندازه هزار سال شکنجه به من سخت می گذشت ... چشم هاي منتظرم، در انتظار واکنش بود ... انگار کل دنياي من بهش بستگی داشت ...
و اون ... خم شده بود و دست هاش کل چهره اش رو مخفي کرده بود ...
چند بار دستم رو بلند کردم تا روي شونه اش بگذارم ... اما ناخودآگاه و بي اختيار اونها رو عقب کشيدم ...
نمي دونستم چي کار باید بکنم ... من دنبال اون، پا به اين سفر گذاشته بودم ... و حالا هر اتفاقي مي تونست براي من بيوفته ... بهش حق مي دادم که بخواد انتقام بگيره ... اما باز هم وحشت وجودم رو پر کرده بود ...
اين يه سفر توريستي نبود ... من با تور اونجا نمي رفتم ... و اگه دنيل رهام مي کرد در بهترين حالت بعد از کلي سرگرداني توي يه کشور غريب ... با آدم هايي که حتي مواجه شدن باهاشون برام رعب آور بود ... بايد دست از پا درازتر برمي گشتم ...
سرش رو که بالا آورد چشم هاش سرخ و خيس بود ... با کف دست باقي مونده نم اشک رو از کنار چشمش پاک کرد ...
تمام وجودم از داخل می لرزيد ... اين پريشاني، حال هر بار من در مواجهه با ساندرز بود ... و توي اون لحظات بيشتر از قبل شده بود ...
نمي تونستم بهش نگاه کنم ... اشک با شرم توي چشم هام موج می زد ...
- هيچ چيز جز اينکه بگم ... متاسفم ... به مغزم خطور نمي کنه ...
از حالت خميده اومد بالا و کامل نشست ... و نگاه سنگينش با اون پلک هاي خيس، چرخيد سمت من ... از ديدن عمق نگاهش، قلبم از حرکت ايستاد ...
- اگه منتظر شنيدن چيزي از سمت من هستي ... الان، مغز منم کار نمي کنه ... جز شکرگزاري از لطف و بخشش خدايي که مي پرستم ... به هيچي نمي تونم فکر کنم ...
نمي تونم چيزي بهت بگم ... اصلا نمي دونم چي بايد بگم ...
مي دونم در اين ماجرا عمدي در کار نيست ... اما مي دونم اگه خدا ...
دوباره اشک توي چشم هاي سرخش حلقه زد ... و بغض راه کلمات و نفسش رو بست ... بدون اينکه مکث کنه از جا بلند شد و رفت سمت سرويس هاي هواپيما ... و من مي لرزيدم ... مثل بچه اي که با لباس بهاري ... وسط سرما و برف سنگين زمستان ايستاده ...
به جای سرزنش کردن و تنفر از من ... وجودش محو نعمت خدایی بود که می پرستید ...
چند دقيقه بعد، برگشت ... نشست سر جاش ... با نشستنش، نورا تکاني خورد و از خواب بلند شد ... خواب آلود و با چشم هاي نيمه باز ...
نورا رو از روي صندلي برداشت و محکم توي بغلش گرفت ... از بين فاصله صندلي ها نيم رخ چهره هر دوشون رو واضح مي ديدم ...
با چشم هاي پف کرده، دستي روي سر دخترش کشيد ...
- بخواب عزيزم ... هنوز خيلي مونده ...
هواپيما توي فرودگاه استانبول به زمين نشست ... و ما منتظر تا زمان اعلام پرواز استانبول ـ تهران ...
تمام مدت پرواز نمي تونستم بشينم ... ولی حالا که همه چیز تموم شده بود ... آروم نشسته بودم و غرق فکر ... و زماني که انتظار به پايان رسيد ... اين سفر، ديگه سفر من نبود ... بايد از همون جا برمي گشتم ...
اونها آماده حرکت شدن ... اما من از جام تکان نخوردم ... ثابت روي صندلي ... همون جا باقی موندم ...
⏪ ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
✨ بسم الله النور
#مردی_در_آینه
قسمت 9⃣8⃣
چشم های نورا
ساندرز متوجه من شد ... چند لحظه ايستاد و فقط بهم نگاه کرد ...
این آدم جسور و بي پروا ... توي خودش خزيده بود ... خميده ... آرنج هاش رو روي رانش تکيه کرده ... و توي همون حالت زمان زيادي بي حرکت نشسته ...
دست نورا رو ول کرد و اومد سمتم ... يک قدمي ... جلوي من ايستاد ...
- نظرت براي اومدن عوض شده؟ ...
نمي تونستم سرم رو بيارم بالا ... هر چقدر بيشتر اين رفتار آرامش ادامه پيدا مي کرد ... بيشتر از قبل گيج مي شدم ... و بيشتر از قبل حالم از خودم بهم مي خورد ... صبرش کلافه کننده بود ...
نشست کنارم ...
- چون فهميدم اون شب چه اتفاقي افتاده ديگه نمي خواي بياي؟ ...
نمي تونستم چيزي بگم ... فقط از اون حالت خميده در اومدم ... بي رمق به پشتي صندلي فرودگاه تکيه دادم ... ولي همچنان قدرت بالا آوردن سرم رو نداشتم ...
نگاهش چرخيد سمت من ... نگاهي گرم بود ... و چشم هايي که بغض داشت و پرده اشک پشت شون مخفي شده بود ...
- اتفاق سخت و سنگيني بود ... اينکه حتي حس کني ممکن بوده بچه ات رو از دست بدي ... اونم بي گناه ...
و سکوت دوباره ...
- اما يه چيزي رو مي دوني؟ ...
اون چيزي که دست تو رو نگهداشت ... غلاف اسلحه ات نبود ...☝️
همون کسي که به حرمت #آيت_الکرسي به من رحم کرد ... و بچه من رو از يه قدمي مرگ نجات داد ...
همون کسيه که تمام اين مسير، تو رو تا اينجا آورده ...
فرقي نمي کنه بهش ايمان داشته باشي يا نه ... تو هميشه بنده و مخلوق اون هستي ... تا خودت نخواي و انتخاب دیگه ای کني ... رهات نمي کنه و ازت نااميد نميشه ...
يه سال تمام توي برنامه هاي من و خانواده ام گره مي اندازه ... تا تو رو با ما همراه کنه ... و همین که تو قصد آمدن می کنی، همه چيز برمي گرده سر جاي اولش ...
انتخاب با خودته ... اینکه برگردي ... يا ادامه بدي ...
بلند شد و رفت سمت خانواده اش ... و دوباره دست نورا رو گرفت ...
مغزم گيج بود ... کلماتی رو شنیده بود که هرگز انتظار شنیدن شون رو نداشت ...
شايد براي کسي که وجود خدا رو باور داشت حرف هاي خوبي بود ... اما عقل من، همچنان دنبال يه دليل منطقي براي گير کردن اسلحه، توي اون غلاف سالم مي گشت ...
سرم رو آوردم بالا و به رفتن اونها نگاه کردم ... نورا هر چند قدم يه بار برمي گشت و به پشت سرش نگاه مي کرد ... منتظر بلند شدن من بود ...
از جا بلند شدم ... اما نه براي برگشت ... بي اختيار دنبال اونها ... در جواب چشم هاي منتظر نورا ...
⏪ ادامه دارد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی
ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
قسمت اول داستان👇👇👇
https://eitaa.com/aah3noghte/12555
هدایت شده از
🌠☫﷽☫🌠
بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب...
⁉️چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁉️
🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه...
حاج قاسم سلیمانی می گفت:
در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچههای حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن.
از رادیو و تلویزیون حزب الله و منارههای مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!
🤲🏻 در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری #کرونا چه اتفاقی افتاد⁉️چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁉️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#حتما_بخوانید
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#نشر_حداکثری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#کرونا_را_شکست_میدهیم
پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
💔
دلخوش به عیدیام،
سفر از جنس اربعین
آقا! قرار بعدی ما:
موکِبُ الرضا
#عیدی
#اربعین
#امام_رضا علیه السلام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
انتظار تمام شد...
انتظار کشنده ای که سه روز تمام به جانمان افتاده بود.
باید می رفتم و دخترم را می دیدم. جنازه دخترم را به سردخانه پزشکی قانونی برده بودند. ما باید برای شناسایی به آنجا می رفتیم...
...دخترم آنجا بود؛
با همان لباس قدیمی اش، با روسری سورمه ای و چادر مشکی اش.
منافقین او را با #چادرش #شهید کرده بودند. با چادر، چهارتا گره دور گردنش بسته بودند 😱😱😭😭
... جعفر دست های زینب را گرفت و ناخن هاى کبودش را بوسید.
زیر ناخن هایش همه سیاه شده بود. 😭😭
دو دکتر آنجا ایستاده بودند. از یکی از دکترها که سن و سالش بیشتر بود، پرسیدم :
" دخترم خیلی زجر کشیده؟"
او جواب داد:
"بخاطر جثه ضعیفش، با همان گره اول خفه شده و به شهادت رسیده است. مطمئن باشید که به جز خفگی همان لحظات اول، هیچ بلایی سر دختر شما نیامده است. "
...منافقین، زینب را با #چادرش خفه کرده بودند که عملا نفرت خودشان را از #دخترهای_باحجاب نشان بدهند... 😠
دختران #محجبه همه زینب کمایی هستند که
زینب وار راهش را ادامه می دهند✌️✊
#شهید_ترور
#شهید_زینب_کمایی 🌷
📚 #راز_درخت_کاج
#شهید_خانم
سالروز شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🚨 #مهم
🔺آنگونه که در ویدئوی سخنان حسن روحانی دیده میشود، الگوی او برای مقابله با کرونا سیاست «ایمنی گلهای» Herd Immunity بوریس جانسون است که اعتراض و خشم شدید مردم بریتانیا را برانگیخت.
🔺بنوشته صبا آذرپیک، خبرنگار مطلع نزدیک به دولت ، سرلشکر باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، در جلسه ستاد ملی مبارزه با کرونا، که به ریاست حسن روحانی برگزار شد، دو پیشنهاد ارائه داد: ۱- قرنطینه چند مرحلهای با تدابیری که مایحتاج مردم تأمین شود؛ ۲- بستن جادهها به کمک راهور و ارتش و بسیج. روحانی هر دو پیشنهاد را رد کرد و حتی تصمیم برخی استانداران را برای بستن جادهها لغو کرد. بدینسان، شاهد وضع خطرناک کنونی در مسافرتهای نوروزی هستیم.
🔺روحانی حتی در جریان آخرین خبرهای تحولات مقابله با کروناویروس در جهان نیست و نمیداند که بوریس جانسون، پس از انتشار تحقیق مشترک امپریال کالج لندن و دانشکده مطالعات بهداشتی و بیماریهای گرمسیری دانشگاه لندن، که مرگ حدود ۲۶۰ هزار نفر را به دلیل سیاست «ایمنی گلهای» او پیشبینی میکرد، روز دوشنبه ۱۶ مارس ۲۰۲۰/ ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ از سیاست فوق عقبنشینی فاحش کرد (بنگرید به گزارش گاردین و فیننشال تایمز ۱۶ مارس ۲۰۲۰) و سپس دستور تعطیلی مدارس و دانشگاهها را صادر کرد (بنگرید به گزارش سیانان) و برای مقابله با کرونا مقررات جدید وضع کرد. ساعاتی پیش اولین فرد در بریتانیا، جوانی ۲۶ ساله، به دلیل نقض مقررات جدید برای مقابله با کرونا دستگیر شد. مجازات او هزار پوند جریمه نقدی است و ممکن است تا سه ماه زندانی شود. (بنگرید به گزارش تلگراف ۲۰ مارس ۲۰۲۰). در فرانسه روز ۱۸ مارس/ ۲۸ اسفند جریمه خروج از خانه بدون مجوز رسمی به ۱۳۵ تا ۳۷۵ یورو افزایش یافت و تا ۱۹ مارس ۴٬۰۹۵ نفر به این دلیل جریمه شدهاند. (بنگرید به گزارش کونکسیون)
👤 عبدالله شهبازی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
36b17f6865aded80274b902a791db06e16896358-360p__97882.mp3
11.21M
💔
روز چهاردهم چله زیارت عاشورا
علی فانی
#بسیارزیبا👌
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
سلام ای که بوی خدا میدهی
امام رضا علیهالسلام فرمودند:نماز شب روزی را زیاد میکند
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
غرق شدم ...!
غرق شدی ...!
من در #روزمرّگے
تو در بے ڪرانہ ے #شـــــهادت
نگاهمان کن
و #نجات غریقمان باش
#شهید_جواد_محمدی
#فاطمه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞