💔
#خادم_حرم_حضرت_معصومه
هیچ وقت در حرم حضرت معصومه (س) با کفش دیده نشد، از وقتی خادم حرم شد.
میگفت: به من مهدی نگویید ،بگویید #غلام_کریمه،امضاهایش با نام مهدی ایمانی غلام کریمه نقش میبست.
#شهید_مهدی_ایمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
1- باعضویت در بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می توانید دین خود را به اسلام و انقلاب اسلامی ادا کنید.
2-در یک جمله به شما عزیزان می گویم این انقلاب حاصل خون هزاران شهید و فداکاری و ازخودگذشتی امام خمینی و هدایتهای پیامبرگونه امام بزرگوار بدست آمده است شما برای حفظ و حراست ازآن تکلیف شرعی دارید.
3-همسرم! فرزندانمان را نگهداری کن. آنها را چنان تربیت کن که راهم را ادامه دهند و از اسلام و ولایت پیروی نمایند.
4-اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد، ناراحتی نکنید و خدا را شکر کنید که فرزندی را تقدیم اسلام کرده اید.
5-پدر و مادر عزیزم
زحمات شما را هر گز فراموش نمی کنم. از اینکه هنگام اعزام فرصت نداشتم با شما خدا حافظی کنم از شما پوزش می خواهم.
6-خدایا من امروز خود را در صف آنان قرار داده ام، تا اگر قابل باشم خریدارم باشی.
7-خدایا! می دانم که تو مشتری جان و خون کسانی هستی که از مال و فرزند و لذتهای دنیوی می گذرند و به سوی تو می آیند.
8-خداوندا! بر من ببخش گناهانی را که بر اثر پیروی از هوای نفسانی مرتکب شده ام؛ که البته کرم و بخشش تو بیش از بار گناهان من است.
9-خدایا! تو را سپاس می گویم که دستم را گرفتی و از ظلمت به سوی نور هدایت کردی.
10-برادران و خواهران
امروز روز یاری اسلام و لبیک گفتن به هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) است. امیدوارم که راهی را که در پیش گرفته اید ،به رهبری امام امت تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دهید
#شهید_محمدجعفر_سعیدی
#شهید_دفاع_مقدس
#پوستر
#سالروزولادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_12 مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت، لالم کرده بود. در ب
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_13
وامانده و متحیر از آن خانه خارج شدم، راستی چقدر فضایش سنگین بود..
پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد، تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود. بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد (سارا.. حالت خوبه؟؟)
آری..عثمان همان مسلمان ترسو مهربان بود.
آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران. بی هیچ حرفی..
انگار قدمهایم را حس نمیکردم، چیزی شبیه بی حسی مطلق..
عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد (واسه امروز بسه.. اما لازم بود.. روز بخیر..)
رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت.. و باز حصر خودساخته ی خانگی.
خانه ای بدون خنده های دانیال..
با نعره های بدمستی پدر..
و گریه های بی امان مادر، محض دلتنگی..💔
چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم. دقیقا بین هزار راهی از بی فکری گم شده بودم. دیگر نمیداستم چه کنم. باید آرام میشدم. پس از خانه بیرون زدم. بی اختیار و هدف گام برمیداشتم.
کجا باید میرفتم؟
دانیال کجا بود؟
یعنی او طبع درنده خوی مسلمانها را از پدر به ارث برده بود؟؟
کاش مانند مادر ترسو میشد.. حداقل، بود..
ناگهان دستی متوقفم کرد. عثمان بود و نفسهای تند که خبر از دویدن میداد. (معلوم هست کجایی؟؟ گوشیت که خاموش.. از ترس پدرتم که نمیشه جلوی خونتون ظاهر شد.. الانم که هی صدات میکنم، جواب نمیدی..) و با مکثی کوتاه (سارا.. خوبی؟؟) و اینبار راست گقتم که نه.. که بدتر از این هم مگر می شود بود؟؟ عثمان خوب بود.. نه مثل دانیال.. اما از هیچی، بهتر بود..
پشت نرده ها، کنار رودخانه ایستادیم. عثمان با احتیاط و آرام حرف میزد.. از گروهی به نام #داعش که سالهاست به کمکِ دروغ و پولهای هنگفت در کشورهای مختلف یار گیری میکند. که زیادند دخترکانی از جنس آن زن آلمانی و هانیه و دانیال که یا #گول خورده اند یا رایحه ی متعفن پول، مشامشان را هواییِ خون کرده. که اینها رسمشان #سر_بریدن است.
که اگر مثل خودشان شدی دیگر خودت نمیشوی. که دیگر دانیال یکی از همان هاست و من باید مهربانی هایش را روی طاقچه ی دلم بنشانم و برایش ترحیم بگیرم. چون دیگر برای من نیست و نخواهد بود این برادر زنجیر پاره کرده.
من خیره ماندم به نیم رخ مردی به نام عثمان.. راستی او هم هانیه را دفن میکرد؟؟ با تمام دلبری هایش؟
و او با بغضی خفه، زل زده به جریان آب از هانیه گفت.. از خواهری که مطمئن بود دیگر نخواهد داشت..
از خواهری که یا به رسم فرمانروایانش خونخواری هرزه میماند یا مانند آن دختر آلمانی از شرم کودکِ مفقودالپدرش، در هم آغوشیِ ایدز، جان تسلیم میکرد.
قلبم سوخت و او انگار صدایش را شنید و با نگاه به چشمان با آهی بینهایت گفت (سارا.. میخوام یه دروغ بزرگ بهت بگم..)
و من ماندم خیره و شنیدم ( همه چی درست میشه..)😔
و ای کاش راست میگفت ...
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
#کپی_بدون_لینک_ممنوع ⛔️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
قلبم کوه اندوهِ
برس به دادم..
دنیام سرد و بی روحِ
برس به دادم
سهم من بین خوبا
بین شماها
یه سینه ی مجروحِ
برس به دادم..😭
#میم_حاء_سين_نون
#شهید_محسن_حججی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
🌟🌿استاد پناهیان: ❤️
اگر در امر جهاد با نفس موفق بشوی،
یک مقداریش در نماز اول وقت تجلی پیدا میکند، 😇
یک مقداریش در مهربانی، یک مقداریش در سخاوت،😊
یک مقداریش در شجاعت و در دیگر فضائل تجلی پیدا میکند🥀.
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
Banifatemeh-MiladHazratMasoumeh1395[01].mp3
4.51M
💔
قدم بزن با پای دل..😍
روزتون بخیر..
#سید_مجید_بنیفاطمه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
پزشکی که از فرودگاه سوریه همراه حامد بود و در حین پرواز از او مراقبت میکرد، خیلی منقلب شده بود.
سوال کردم: "دکتر حال برادرم چطوره؟!" گفت:"عینه خودشه ..!"
گفتم: "چی عینه خودشه؟!"
چندین مرتبه دیگر با حالی مبهوت، همین کلمات راتکرار کردوگفت: "حامد مثلهِ حضرت عباسه💔
وقتی اولین بار دیدمش انگارحضرت ابالفضل رو دیدم."
دستان قطع شده و پیکر بیچشم وبدن پر از ترکش حامد، حال همه رامنقلب میکرد.😭
حامد ۴۲ روز در کما بود و نهایتاً در چهارم تیر سال ۹۴ در شبهای ماه مبارک رمضان، به شهادت رسید🕊
آن زمان بحث مدافعان حرم هنوز درمیان مردم جا نیفتاده بود. موضوع امنیتی بود و تشییع پیکرها هم خیلی باشکوه برگزار نمیشد.
تشییع پیکر حامد به عنوان #مدافع_حرم برای اولین بار در تبریز علنی شد. وقتی خبر شهادت به دوستانش رسید، پایگاه بسیج و هیئت های مذهبی تا اذان صبح به صورت کاملاً خودجوش و بدون اجازه از ارگانها، بنرهایش را در سرتاسر شهر نصب کردند.
در واقع مسئولین در عمل انجام شده قرار گرفته بودند. تشییع با شکوهی هم برگزار شد.👌
#شهید_حامد_جوانی ❤️
✍راوی: برادرشهید
#سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
Hossein Haghighi - Reyhane (320).mp3
7.65M
💔
💕"ریحانه"💕
تقدیم به دختر خانمها و دخترداران محترم😊🌺
#موسیقی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
گفته ای بار ها که آخر سر
پای این غم شهید خواهی شد
رفتی و مثل روضه ی کوچه
آتشی آمد و پر از سیاهی شد..
آتشی آمد و لاله ها پژمرد
چه بدن ها که اربا اربا شد
تن تو مقطع الاعضا بود
که به سمت حسین راهی شد😔
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
✍ #ادمین_یار
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
مستی نه از پیاله
نه از خم شروع شد..
از جاده ی
سه شنبه شبِ
قم شروع شد..💔
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
#قرار_عاشقی
🌿🌟نظری کن به دلم
حال دلم خوب شود...😔
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
گزارشهاى دیشب آقاى #رئيسى در تلوزيون با فعل "انجام شده" تمام ميشد.
راستى آقاى #روحانى كى مياد تلوزيون تا با گزارشهاى "بايد بشود"به ريشمون بخنده؟
#تحول_در_قوه_قضاییه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
💔
همه با هم میخوانیم فرازی از
دعای سفارش شده توسط #امام_خامنه_ای:
اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ
بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش، بهترین درودهایى که پیش از او به یکى از آفریدگانت فرستاده اى، یا بعد از او به یکى از آفریدگانت خواهى فرستاد.
وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ
و ما را در این جهان و هم در آن جهان نیکى عطا کن و به حرمت خویش مرا از عذاب آتش نگه دار.
#دعای_مکارم_الاخلاق
نشر دهید👌
💔
میگفتی:
"من حاجاتم را توی شلمچه از شهدا میگیرم"
منم میگم:
منم حاجتمو همینجا از خودت میگیرم..
رفیقم شدی برا همین روزا..💔
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
امروز خبر آمد که رییس موساد به طور محرمانه دیشب به عراق سفر کرده است...
دیشب اگر خاطرتان باشد مجاهدان عراقی قسمت نظامی فرودگاه بغداد را مورد اصابت راکت قرار دادند....
نتیجه: مقاومت عراق با این اقدام این پیام را داد که هم میدانستیم رییس موساد آمده، هم اگر میخواستیم او را میزدیم..
💬امین نیکدل
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
خدای من❤️
کیست که بر آستانت وارد شده و خواهان مهمانپذیریات باشد و تو از او پذیرایی نکرده باشی😊
🌟 و کیست که مرکب حاجت را با امید به سخاوتت به درگاهت خوابانده باشد و تو احسانش ننموده باشی؟😊
آیا خوشایند است که از درگاهت با محرومیت بازگردم؟
درحالیکه جز تو سروری که به احسان متصّف باشد نشناسم؟😔🥀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
یگانهـ ڪَردۍاَش به جَهـانو جَھـانیان
هَر دِل ڪھ گَشٺـْ بٰا ٺو دَمیٖ آشِنٰا حُسِینْ
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
💔
حاجی خیلی دلمه دوست داره !🙃
برایش دلمه درست کردم و آش جو؛ دوست داشت.
گفتم: از این دلمهها بخور، ببین خوشمزه شدهاند یا نه. نخورد؛
گفت اول میبرم برای حاج قاسم. حاجی خیلی دلمه دوست داره. هر قدر گفتیم برای حاجی هم میگذاریم که بعد ببری، قبول نکرد. همان موقع زنگ زد خانهشان، گفت: حاجی ناهار نخور؛ برات دلمه و آشجو میارم...
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_پور_جعفری
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
از جهاد اکبر تا جهاد اصغر☝️
«رضا» در کار خود جا افتاده بود و اموالی از این راه به دست آورده بود اما آرام آرام کارش را رها کرد...
دل کندن از کار برای او آسان نبود اما این این جهاد اکبر مقدمهای بود برای جهاد اصغر👌
باید همه چیز را رها میکرد تا به قافله مجاهدین بپیوندد.
از سوی دیگر گرفتن رضایت از مادر برای پیوستن به مقاومت برای «رضا» آسان نبود زیرا او تنها پسر، بهترین دوست و همراه او بود اما سر انجام قلب مادر هم نرم شد و راه برای جهاد هموار...🙃
«رضا» با همان روحیات همیشگی در مقاومت نیز خدمتگزار رزمندگان بود؛
لباسهایشان را میشست، برایشان غذا آماده میکرد و در تأمین نیازهایشان تا آنجا که برایش میسر بود، کمک میکرد.
«رضا» بیشتر وقت خود را صرف کسب مهارتهای نظامی میکرد.
هر زمان که با دوست شهیدش، «علاء سجد» بود و همنشین او میشد، روحش آرام میگرفت. خواسته هر دو آنها شهادت بود.
تا اینکه «علاء» به شهادت رسید
رضا» با اینکه به فرزندش «علی» بسیار دلبستگی داشت و منتظر تولد فرزند دومش بود، به دفاع از حرم رفت.
در این میان، روزی تصویری از حرم حضرت زینب (س) برای همسرش ارسال کرد؛ به پیوستِ عکس پیامی هم ارسال شده بود. «رضا» به همسرش خبر داد که به حضرت زینب (علیها سلام) متوسل شده تا شفاعت کند و دعای شهادت او قبول شود.
و عاقبت، نذر حضرت زینب سلام الله علیها شد.
#شهید_رضا_علی_قانصوه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_13 وامانده و متحیر از آن خانه خارج شدم، راستی چقدر فضایش سنگین بود.
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_14
عثمان می گفت و می گفت و من نمی شنیدم.
یعنی نمی خواستم که بشنوم. مگر میشد که دانیال را دفن کنم، آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟😔
عثمان اشتباه میکرد. دانیال من، هرگز یک جانی نبود و نمیشد. او خوب، رسم بوسیدن و ناز کشیدن را بلد بود. دستی که نوازش کردن از آدابش باشد، چاقو نمی گیرد محضِ بریدن سر! محال است.☝️
پس حرف های عثمان به رود سپرده شد و من حریص تر از گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر.
چند روزی با خودم فکر کردم.
شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.
اصلا شاید آن دختر آلمانی، اجیر شده بود برای دروغ گفتن🤷♀ ولی هر چه میگشتم، دلیلی وجود نداشت محض دروغ و اجیر شدن..
باید دل به دریا میزدم.
دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود.. اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده و تنها تشابهی اسمی بود اما این پیش فرض نگرانترم میکرد.
اگر به این گروه ملحق نشده، پس کجاست؟؟ چه بلایی سرش آمده؟؟ نکند که ….
چند روزی در کابوس و افکار مختلف دست و پا زدم و جز تماس های گاه و بیگاه عثمان؛ کسی سراغم را نگرفت، حتی مادر..
و بیچاره مادر.. که در برزخی از نگرانی و گریه زانو بغل گرفته بود، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛ که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش را تا به شب در آغوش خدایش، دانه های تسبیح را ورق میزد.😔
و چقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نفهمید.. شاید هم اصلا، هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش؛ عدم علاقه به جگرگوشه ها بود.. نمیدانم، اما هر چه که بود، یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد.😔
تصمیم را گرفتم. و هر روز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش، خیابانها را وجب به وجب مرور میکردم.
هر کجا که پیدایشان میشد، من هم بودم. با دقت و گوشی تیز و چاشنی از سوالاتی مشتاق نما، محضِ پهن کردن تور و صید برادر.
هر روز متحیرتر از روز قبل میشدم.😳
خدای مسلمانان چه دروغ های زیبایی یادشان داده بود.. دروغهایی بزرگ از جنس بهشت و رستگاری.😏 چقدر ساده بود انسان که گول اسلام و خدایش را میخورد.
روزانه در نقاط مختلف شهر، کشور و شاید هم جهان؛ افراد متعددی به تبلیغ و افسانه سرایی برای یارگیری در جبهه داعش میپرداختند. تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه و رستگاری در بهشت شروع میشد و به پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد.
و این وسط من بودم و سوالی بزرگ.. که اسلام علیه اسلام؟؟؟🤔 مسلمانان دیوانه بودند.. و خدایشان هم..
از طریق اینترنت و دوستانم در دیگر کشورها متوجه شدم که مرز تبلیغشان، گسترده از شهر کوچک من در آلمان است و تمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرو در کشورهای فرانسه، کانادا، آمریکا، آلمان و دیگر کشورهای غربی و اروپایی ست که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد. و باز چرایی بزرگ؟؟؟
در این میان تماسهای گاه و بیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان، به رد تماس دچار می شدند، کلافه ام می کرد ...
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
#کپی_بدون_لینک_ممنوع ⛔️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
🥀✨زمانی میشه از ابهت دنیا نجات پیدا کنیم، که پی به بزرگی خدا ببریم، و در سایه این شناخت خود حقیقی مون بفهمیم؛
خودی که انتساب به ربِ اعلی و عظیم داره.
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#استادپناهیان
باهاش زندگےكن
ايمان بـيار بهش
بهش تكيہ كن
ايشون اخلاقش اينجوريـہ :)
ميبره تا مرز نااميـدی
بگو قاطے نميكنم
قاطے نکن بلده!
باهاش معاملہ کن باورشڪن!
هرچے بخوای هسـت
نمـيده!!
عمداً نميـده
ميخواد عڪسالعمل تورو ببينہ..!
#خدارومیگه...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte 💞
💔
حر جبههها
سردار الله کرم: "شب عملیات بود و من هم فرمانده گردان عملیاتی، داشتم آخرین تذکرات را به رزمندگان میدادم که در میان صحبتهایم دیدم شهید
«علی جنگروی» کفشهایش را درآورده و به سمت گردان میآید شهید جنگروی را صدایش کردم و گفتم: «تو مسئول تبلیغات تیپ هستی، چرا به اینجا آمدی؟ تو بایستی به رزمندگان قرآن آموزش بدهی»
شهید جنگروی که پشت لباس نوشته بود«یا جنگ، یا زیارت»؛ گفت: «وقتی سر بریده سیدالشهدا(ع) بر سر نی قرآن خواند، تو میخوای جلوی رفتن یک قرآن خوان به جنگ را بگیری؟» گفتم:
«حالا چرا کفشهایت را درآوردی؟»
گفت: «من میخواهم «حُرّ» امام حسین(ع) باشم و جز شهادت چیز دیگری نمیخواهم»
گفتم: «چرا حر را انتخاب کردی؟» گفت: «مسئله هر کسی با خودش است، من میخواهم امشب اینگونه به شهادت برسم»
#شهید_علی_جنگروی
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞