eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #چله_عاشقی قرائت #دعای_هفتم_صحیفه‌_سجادیه روز نوزدهم به نیت #شهید_ابراهیم_هادی.... داش ابرام
💔 قرائت روز بیستم به نیت یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَج... توصیه امام خامنه ای(حفظه‌الله)به دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا تصویر دعا سنجاق شده است❌ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وَ أَنَا أفقَرُ الفُقَراءِ إِلَيكَ... من از همه به تو محتاج ترم... صحیفه سجادیه ... 💕 @aah3noghte💕
💔 کنتُ احبكِ فترةً الیوم أحلم بكِ و غداً ساكتبك شعراً علی جُدرانِ المَغارة.. زمانی دوستت داشتم امروز خوابت را می‌بینم فردا... تو را، شعری خواهم نوشت بر دیوارهای غار... 😍 💪 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_نود #ابراهیم_حسن_بیگے بعد از نماز، در کنار سایرین به محراب نزدیک شد تا به
💔 ✨ نمازگزاران ایستاده بودند. عمروعاص در محراب، سورہ اخلاص را می خواند. نمی دانست رکعت اول نماز است یا دوم؛ فرق چندانی هم داشت، در اولین سجده باید کار را تمام می کرد. پشت آخرین نفر در صف آخر ایستاد. قبضه ی شمشیر را محکم فشرد تا کمی از هراسی که به دلش نشسته بود، کاسته شود. نمازگزاران در رکوع بودند که شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در دل لاحول و لاقوت الا بالله گفت و وقتی نمازگزاران به سجده رفتند، با گام های بلند به طرف محراب حرکت کرد و زمانی شمشیرش را فرود آورد که عمروعاص در حال برخاستن از سجده بود. فریاد دلخراش او فضای مسجد را پر کرد. عمرو شمشیر را رها کرد و با سرعت به طرف در مسجد دوید. انگار صدای همهمه ای را که پشت سرش بلند شده بود نشنید. چهار مرد را که به طرفش می دویدند ندید. از مسجد خارج شد و به طرف اسبش دوید، اما هنوز دستش به افسار اسب نرسیده بود که دست هایی او را از پشت گرفتند. مقاومت فایده ای نداشت. در خود را اسیری یافت که باید مشت ها و لگدهای مهاجمين خشمگین را تحمل می کرد. عمرو سرش را بلند نکرد تا به چشم های عمروعاص نگاه کند و او را ببینید که غضبناک به او خیره شده بود. عمروعاص همان سؤال قبلی را با خشم بیشتری تکرار کرد: - اقرار کن و بگو چرا دوست ماسعيد بن ساعد را کشتی؟ چه خصومتی با او داشتی مرد تمیمی؟ عمرو سرش را بلند کرد، به چشم های عمروعاص نگاه کرد و گفت: من قصد کشتن دوست تو را نداشتم. گویا عمرش به حیات نبود. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_نود_و_یکم #ابراهیم_حسن_بیگے نمازگزاران ایستاده بودند. عمروعاص در محراب
💔 ✨ عمرو عاص سرفه ای کرد و گفت: مردک! او را دو شقه کرده ای و می گویی قصد کشتنش را نداشته ای؟! عمرو با خونسردی جواب داد: قرار بود شما را دو شقه کنم. عمروعاص با تعجب پرسید: مرا؟؟ تو قصد کشتن مرا داشتی؟ سپس گردنش را راست کرد و افزود: چرا؟ حرف بزن مردک! تو کیستی و از سوی چه کسی مأموریت داشتی تا مرا به قتل برسانی؟ عمر و پاسخ داد: از طرف خدا؛ همان خدایی که کشتن ظالمان را حلال داشته است. عمروعاص که رگه های خشم در صورت و چشم هایش نقش بسته بود، گفت: مردک! خدایی را به رخ من می کشی که من ریشم را در راه او سفید کرده ام؟! تو از خدا چه میدانی که بنده ی مؤمن او را با دهان روزه، آن هم در محراب عبادت به قتل رسانده ای؟ عمرو پاسخ داد: او اگر بی گناه باشد، جایش در بهشت است. نیت من کشتن تو بود که باعث تفرقه در بین مسلمین و نابودی دین خدایی. عمروعاص فریاد کشید: خفه شو مردک جنایت کار! بگو از چه کسی دستور داشتی تا مرا بکشی؟ عمرو سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت. صدای عمروعاص او را خود آورد: ۔ آیا از کوفه آمده ای؟ از طرف على مأموریت داشتی تا مرا بکشی؟ حرف بزن پیش از این که سرت را از بدن بی قواره ات جدا کنم! عمر و باز هم سخنی نگفت، فقط خیره به عمروعاص نگاه کردی صورتش سرخ شده بود. عمروعاص از جا برخاست، دست به قبضه ی شمشیرش برد، قدمی جلوتر آمد، به سرفه افتاد، پیرمردی که در کنار تخت او ایستاده بود جلو آمد و کتف های او را گرفت. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لینک قسمت اول 👇👇 https://eitaa.com/aah3noghte/19645
💔 : اساساً واقعی‌ و در راه‌ خدا، جز با مقدمه ای از و توجه ها و جز حرکت به سمت الی الله حاصل نمی‌شود. 🖇١٠اسفند۱۳۶۸_ دیدار‌باپاسداران_ ♥️ ! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_بقره (۴۶) الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُم
✨﷽✨ (۴٧) يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعَالَمِينَ   اى بنى اسرائيل! نعمتم را كه به شما ارزانى داشتم، به ياد آوريد و اين كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم. ✅ نکته ها: برترى و فضيلت بنى اسرائيل، نسبت به مردم زمان خودشان بود. زيرا قرآن درباره مسلمانان مى فرمايد: «كنتم خير امّة» شما بهترين امّت ها هستيد. همچنين ممكن است مراد از برترى، پيروزى حضرت موسى و قوم بنى اسرائيل بر فرعونيان باشد، نه برترى اخلاقى و اعتقادى. زيرا قرآن بارها از بهانه جويى هاى بى مورد و بى اعتقادى آنها انتقاد مى كند. 🔊پیام ها: - نعمت و فضيلت بدست خداوند است. «نعمتى، انعمت، فضّلت» - نجات از سلطه ى طاغوت، از بزرگ ترين نعمت هاى الهى است. «نعمتى، فضّلتكم على العالمين» (تفسیر نور) ... 💞 @aah3noghte 💞
اینکه عاشقانه، صمیمی، پدر و فرزندی بشینیم با مولانا مهدی عج حرف بزنیم؛ از آقایی و سالاری و سروری مولا کم نمی‌کنه اما به عاقبت بخیری ما خیلی کمک می‌کنه.. نذاریم گناهانمون حائل بشن بین ما و امام زمانمون... از دست رفتیم اگر از آقا دور بمونیم! 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 بچه‌ها!☝️ عصرِ هالیووده📡 عصرِ اینترنته🖥 عصرِ دهکده جهانیه🌎 عصر بمبارون عقول و قلوب بچه هاست...🤯 امروز تو چه جوری میخوای فَتحِش کنی؟! 🧗‍♂ با کدوم نفسِ مُطمَئِنّه؟! با کدوم نمازشب؟! 😍 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هـرکـس از شدت عشق بمیرد مانند کسی است که شهید شده است! عشقی خوب است که ابدےباشد عشق بہ خدا عشق بہ اهل بیت عشق بہ شهدا اگر عـشق این باشد ممکن است حتی آدم نمیرد و شـهید شود... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 این حاء‌و‌سین‌و‌نون‌ به‌ خُـدا‌ اسم‌ اعظم‌ است حاجـت همیشه گـشته روا با حَـسن حَـسن "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" 💚 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 . ‏اعرف المودة لك في قلب أخيك بما له في قلبك. ميزانِ دوستى [خود] را در دل برادرت ، از دوستى اى كه در دلت نسبت به او دارى ، بشناس . دل به دل راه داره... ‏الإمام الباقر عليه السلام ... 💞 @aah3noghte💞
💔 تابید پُشتِ پَنجرهِ ناگاه نامِ تو••• ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #چله_عاشقی قرائت #دعای_هفتم_صحیفه‌_سجادیه روز بیستم به نیت #شهید_روح_الله_قربانی یَا مَنْ تُ
💔 قرائت روز بیست و یکم به نیت یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَج... توصیه امام خامنه ای(حفظه‌الله)به دعای هفتم صحیفه سجادیه برای دفع بلا تصویر دعا سنجاق شده است❌ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 «آیت‌الله‌بهجت‌رحمه‌الله‌علیـه🖇🌱» اگـر این دو کـار را انجام دهید خیلی در معنویتــ پیشرفت می کنید | ... 💕 @aah3noghte💕
💔 الحُب رزق من الله لقلبك عشق نعمتِ خداست برای قلبت! ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 شب یلدا 🍉 اگه خواستین مهمونی برید و مهمونی بدید یک‌بار به این عکس نگاه کنید☝️ لحظه دیدار پرستار بخش بیماران کرونایی بیمارستان رازی شهر اهواز با فرزندش پس از مدت‌ها دوری 😔 برای سلامتی خانواده هامون رعایت کنیم🙏🏻 ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_نود_و_دوم #ابراهیم_حسن_بیگے عمرو عاص سرفه ای کرد و گفت: مردک! او را دو
💔 ✨ عمرو عاص که از شدت سرفه، بدنش خم شده بود، سرش را بلند کرد و نفس عمیقی کشید پیرمرد گفت: قربان خودتان را ناراحت نکنید. خواست خدا بود که این بیماری بر شما عارض شد و به مسجد ترفتید. باید خدا را شکر کنیم و صدقه بدهیم. عمروعاص به عمرو اشاره کرد و گفت: این مردک را از اینجا ببرید. ۲۶ ساعت فرصت بدهید تا حرف بزند که کیست و از سوی چه کسی مأموریت داشته. اگر حرف نزد با شمشیر خودش، از وسط دو شقه اش کنید و جنازه اش را جلوی سگ ها بیندازید. نگهبان ها عمرو را با خود بردند. عمروعاص روی تخت نشست و رو به پیرمرد گفت: قصد داشتم صبح به مسجد بروم. خداوند به اندکی تب و سرفه مأموریت داد تا مانع رفتنم شوند. الحق که خداوند حافظ و دوستدار ماست. سپس پوزخندی زد و سرش را تکان داد. برک بن عبدالله مردی بود کوتاه قد لاغر و سیاه چرده با موهای مجعد. دستار سفیدی روی سرش بسته بود و با هر قدمی که در بازار پیام بر می داشت، شلیته ی بلند و گشادش موج برمی داشت. بازار در آن ساعت از ماه رمضان خلوت بود. در انتهای بازار راسته ی آهنگرها قرار هست که صدای چکش و آهن و سندان، زیر سقف گنبدی اش می پیچید و صدای گوش خراشی برمی خاست. اینک مقابل یکی از مغازه ها ایستاد. پیرمرد آهنگری که پیشبند چرمی در واش تا زیر زانویش می رسید، داخل مغازه روی کنده ی درختی نشسته بود. برک جلو رفت، در چارچوب در ایستاد، شمشیر پارچه پیچ شده اش را بلند کرد و به پیر مرد نشان داد و گفت: آمده ام شمشیرم را تیز کنم. ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi رمانی که هر بچه شیعه‌ای باید بخواند‼️