💔
مگهنگفتیمیخایاینماهرمضون
بشےهمونبندهایکهخداعاشقشہ (:؟
- نشدینہ ؟!
- نخاستیکهبشیرفیق !
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
38.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#مستند
📽️ مُحَرَّم 8⃣
مستند زندگی شهید مدافع حرم #شهید_جواد_محمدی
#شهیدجوادمحمدی
شهر دُرچه اصفهان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
بسیارتماشایی👌
💔
با ذکر و دعا و گریه ، همدم نشدی
سی شب بگذشت و باز مَحرم نشدی
در آخر این ماه به خود میگویم :
"دیدی رمضان گذشت و آدم نشدی؟!"
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت216 نه این که
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت217 با دستان کوچکش اشاره میکند به آدمک کوچولو و بعد به خودش؛ یعنی این منم. و دوباره اشاره میکند به آدمک بزرگ و بعد به من. - کمکم وقت ملاقات تموم میشه! صدای مسعود باعث میشود هردو برگردیم به سمتش. اصلا تکان نخورده از جایش؛ همچنان دست به سینه به در تکیه داده. سلما نقاشی را میدهد به من. سرش را به سینه میچسبانم و نوازشش میکنم به نشان تشکر. باز هم دهانش را باز و بسته میکند و به خودش فشار میآورد برای گفتن یک کلمه. از جا بلند میشوم. عروسکی که داده بودم را محکم بغل کرده و دستم را میگیرد تا بلند شود. چند قدم مانده تا در را با هم میرویم. مقابلش زانو میزنم و دست میگذارم روی شانههایش. نمیدانم دیگر میبینمش یا نه؛ برای همین سعی میکنم امید واهی به او ندهم: - إذا مو أعود، لانو في مكان مو فینی العودة. سامحینی.(اگه برنگشتم، بخاطر اینه که جایی هستم که نمیتونم برگردم. منو ببخش.) لبش را جمع میکند. الان است که بغض کند و حال خوبش خراب شود. سریع بغلش میکنم: - لا تبکی عزیزتی...انتی مو وحیده...(گریه نکن عزیزم. تو تنها نیستی.) چند کلمه نامفهوم از دهانش خارج میشود: - بببب... - اذن اضحک!(حالا بخند!) لبخند میزند اما تمرکزش روی تلفظ کلمهای ست که میخواست بگوید. نقاشی را نشان میدهد، با چشمان قشنگش نگاهم میکند و با فشار فراوان به لبهایش، میگوید: - ببببا... بببا... #بابا...* و دوباره این کلمه، زمان را برایم متوقف میکند. با من بود یعنی؟ گفت بابا... دست و پایم را گم میکنم. بابا یعنی به تو اعتماد دارم، روی بابا بودنت حساب کردهام، دوست دارم بزرگ شدنم را ببینی... یک چیز درشت، مثل یک گردو در گلویم گیر میکند. دوست دارم بگویم من شایسته پدر بودن نیستم سلما.😔 من بابای خوبی نیستم. دلت را به من خوش نکن... نمیشود. نمیدانم باید چه واکنشی نشان بدهم. نمیشود توی ذوق بچه زد. پریشان لبخند میزنم و دست میکشم روی موهایش: - فی امان الله روحی... بیشتر اگر بمانم، همان چیزِ قلنبهی توی گلویم کار دستم میدهد جلوی بچه. به سختی قورتش میدهم و از جا بلند میشوم. سلما عروسک به دست برایم دست تکان میدهد؛ من هم. حتی مسعود هم لبخند کمرنگی میزند. سلما را به خدا میسپارم و با بیشترین سرعت ممکن، از ساختمان بیرون میزنم. کاش من را یادش برود. نباید انقدر به من وابسته باشد... نگاهی به نقاشی سلما میکنم؛ من و خودش کنار هم. من نمیتوانم بابا باشم برایش. هرجور حساب کنی نمیشود. شاید اشتباه کردم از اول که این بچه امید بست به من... اما نمیتوانستم در دیرالزور رهایش کنم. قبول نمیکرد با کس دیگری برود... آه میکشم و لبخند غریبی روی لبانم مینشیند. یکی به من گفت بابا! یعنی از دید یک نفر هم که شده، من میتوانم بابا باشم... کاش صدایش را موقع گفتن این کلمه ضبط کرده بودم؛ هرچند هنوز در گوشم هست و تمام مغزم را پر کرده. - کی بود این دختره؟ مسعود است که همقدم با من، به سمت موتورش میرود. نقاشی را با احتیاط تا میزنم و داخل جیبم میگذارم: - یه دختربچه اهل دیرالزور. مامان و باباش کشته شدن. خودش هم اینجا تحت درمانه. چون با من برگشت عقب، یکم بهم وابسته شده. - نباید میشد. تو نمیتونی نگهش داری. دوست دارم داد بزنم و بگویم فکر کردی خودم نمیدانم اینها را؟ لبم را میگزم و سکوت میکنم. میرسیم به موتورش اما سوار نمیشود. میگوید: - وقتی خانمم فوت کرد، دخترم یه سال و نیمش بود. خانواده خانمم من رو مقصر میدونستن. حضانتش رو گرفتن به اسم عدم شایستگی...😏 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ *:در لهجه شامی هم به پدر، بابا گفته میشود. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 @istadegiقسمت اول
مداحی آنلاین - سخته به والله - نریمانی.mp3
10.44M
💔
سخته به والله به خدا، روی تو رو نبینیم😔
سی شب بره یه افطاری، کنار تو نشینیم...💔
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #حـسـن_جانــم💔 دوباره صبح دوشنبه، دوباره روز کریم دوباره یاد #حسن، یاد بارگاه و حریم #صلیالل
💔
#حـسـن_جان
اصلا خودم معمار میشوم✋
به عشق ساخت حرم تو💚
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#حرف_حق
🌱•^وقتیحاجاتت رو بهتاخیر میاندازد؛
داردچیز بُـزرگتری
بهتو میدهد..!
منتھا توحواست به خواستهی
خودتهست ومتوجهنمیشوی..
تونانمیخواهی،اوبهتوجـٰانمیدهد..♥
👤•.حاجمحمداسماعیلدولابی•.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
✨ #حرف_حق
میگفت ڪسی که از خدا نترسه؛
خدا اونو از همه چی میترسونه:")🌱
👤•.استادپناهیان•.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
نگران نباش!
بامدادان به دیدار تو
از خوابِ ملائک خواهم گذشت...
#سیدعلی_صالحی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#نائب_الزیاره همه اعضای کانال #آھ... بودیم
به شرط لیاقت
#حرم_حضرت_معصومه سلام الله علیها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
سفره دارد جمع میگردد_۲۰۲۲_۰۴_۳۰_۱۲_۴۴_۱۰_۴۵۰.mp3
8.99M
💔
🍃به وقت مداحی....
سفره دارد جمع می گردد،
گدا را عفو کن😭
باز هم خوبی کن و این مبتلا
را عفو کن
دیگر از این توبه ها دارم
خجالت می کشم😔
یا رب این شرمنده غرق خطا
را عفو کن
🎤#استاد_فرهمند🎧
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
41.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#مستند
📽️ مُحَرَّم 9⃣
مستند زندگی شهید مدافع حرم #شهید_جواد_محمدی
#شهیدجوادمحمدی
شهر دُرچه اصفهان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
بسیارتماشایی👌
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت217 با دستان ک
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت218 میرسیم به موتورش اما سوار نمیشود. میگوید: - وقتی خانمم فوت کرد، دخترم یه سال و نیمش بود. خانواده خانمم من رو مقصر میدونستن. حضانتش رو گرفتن به اسم عدم شایستگی...😏 نیشخندی عصبی میزند: - شاید که نه... قطعا با من نمیتونست زندگی کنه... ناگهان ساکت میشود و حرفش را میخورد. انگار از دستش در رفته و حرفهایی را زده که دوست نداشته من بدانم. سریع سوار موتور میشود بیهیچ حرفی. در ذهنم دنبال کلمهای برای همدردی میگردم؛ اما آخرش نهایت تلاشم میرسد به یک کلمه: - متاسفم! جواب نمیدهد. احساس بدی دارم؛ شاید چون نمیدانم چطور با مسعود همدردی کنم. مشکل ما مردها همین است. نه درد و دل کردن را میپذیریم، نه دلداری دادن بلد هستیم، نه غرورمان اجازه میدهد سرمان را روی شانه هم بگذاریم و اشک بریزیم. فقط بلدیم درحالی که از درون میسوزیم و خرد شدهایم، ژست آدمهای قوی و قرص و محکم به خودمان بگیریم و با بیتفاوتی بگوییم: - چیزی نیست! مشکلی ندارم! خوبم! آخرش هم هرچه غم و غصه است میان موهای سپیدِ شقیقههایمان و چروکهای دور چشممان و خطهای پیشانیمان خودش را نشان میدهد. - قربان... صالح... صدای بریدهبریده و نسبتاً بلند جواد است که از بیسیم میشنوم و ضربان قلبم را بالا میبرد. صدایم را بلند میکنم که از پشت موتور، به جواد برسد: - صالح چی شده؟ - تصادف کرد آقا... تصادف... - یعنی چی؟ چطوری؟ - به خدا نمیدونم آقا. داشت از ماشینش پیاده میشد یه موتوری زد بهش و در رفت. دارد نفسنفس میزند. در دل حرص میخورم که همهچیز خراب شد. داد میزنم: - خب الان کجاست؟ - دنبال آمبولانسشم آقا. دوباره با حرص نفسم را بیرون میدهم: - چشم ازش برنمیداری، آدرس بیمارستان رو هم میدی که بیام. - چشم. ناگاه چیزی به ذهنم میرسد: - جواد! اونی که زد چی؟ دیدیش کی بود؟ - خواستم برم دنبالش ولی گمش کردم. دیدم ممکنه صالح رو گم کنم. لب میگزم. انتظار بیشتری نمیشود داشت. جواد فقط یک نفر است و باید یکی را انتخاب میکرده. حس بدی در درونم هشدار میدهد که این حادثه، اتفاقی نبوده؛ اما نمیفهمم چرا صالح را زدهاند و از کجا فهمیدهاند باید بزنندش. صدتا صلوات نذر میکنم که زنده بماند و بتواند زبان بچرخاند تا شاید از زبان خودش چیزی بفهمیم. مسعود از پشت فرمان، سرش را به عقب خم میکند: - صالح رو زدن؟ شاخ درمیآورم؛ این از کجا فهمید؟ حرفهایی که به جواد زده بودم را مرور میکنم؛ بجز کلمه بیمارستان، کلمه دیگری نبود که مسعود بتواند از میان آنها چنین حدسی بزند. صدایی در گوشم تکرار میکند که تصادف صالح عمدی نبوده. خودمان را که به بیمارستان میرسانیم، جواد با چهره برافروخته و پریشان میدود مقابل من و عرق از پیشانی میگیرد: - آقا به خدا من حواسم بود ولی... جواد را از مقابلم کنار میزنم و میگویم: - الان کجاست؟ با دست به یکی از تختهای پردهدار اورژانس اشاره میکند: - اوناهاش! #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 @istadegiقسمت اول
💔
به پایان آمد این ماه و عبادت
همچنان باقیست...
برای ما حرم بنویس
#نجف تا کربلا کافیست...
پ.ن: اگه به من بود با این همه سخاوت و کَرم و بخشش خدا و اهل بیت علیهم السلام، برای مصرع دوم مینوشتم:
نجف تا کربلا کم نیست؟؟؟؟
#زیارت_نصیبمون
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
میگفتـ
آدم وقتۍ دستش رو با کاغذ میبره
بیشتر دردش میگیره
تا اینکه با چاقو ببره.
چون از چاقو انتظارشو داری
ولی از کاغذ،نه!"(:’
حق :)👀
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
‹ #اندڪۍازفـرمایشـٰآترهبـرانقلآب♥ ›
درشڪبههآۍاجتمـٰاعۍفقطبہفڪرخوش
گذرانۍنباشیدشمـٰاافسـرآنجنگنـرمهستید؛
عرصہجنگنرمبصیرتۍعمـٰارگونہواستقامتۍ
مالڪاشتـروارمۍطلبد..(:🖐🏿🗞 . .
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
|شــهادت!ツ
|آغاز خوشبختے است!
|خوشبختی که پایانے نداردツ
شهــید که شوے!
خوشبختِ ابدے میشوے♥️:)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕@aah3noghte💕
💔
هر روزمان را با یک #بسم_الله آغاز کنیم.
ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟!
#قرآن_کریم
قمر/۱۷
💔
صبـح عید فطر ، از آن صبــح های نارنجی ِ آب پرتقالــی ست . که شــاد ُ خرّمـ خانوادگی از خواب بیدار می شویمـ ... و مثلا آن روسری خوشرنگی که مخصوص روز های حال ِ خوش است سر می کنیمـ و البته چادر عـزیز تر از جان را به مقصد نماز عید فطر ، مصلا .
صبحِ عید فطر تمامـ اندوه آدمـ را از تمامـ شدن سفره مهمانی از دل می برد . وقتی صبح راه می افتی توی خیابان و فـوج فـوج آدمـ هـای باصفا ی ِخوش اخلاق ِ مهربان ِ مست از حال و هــوای عاشقانه ی ماه ِ مبارک را با لبخند نگــاه می کنی .. و کنــارشان می ایستی به نمـاز ِ عید فطــر با آن دعای قشنگ َ ش ، با آن دعای دل بَر که همگی با همـ سر می دهید .. همیشه صبح عید فطر شهـر همان جامعه ایده آل توست .. همـان جامعـه ی یک دست با صفــا که باید باشد .. که همدلـی مــوج می زند ..
کاش یک روز همه ی صبح ها صبح عید فطر باشد .. با آدمـ های از نو متولد شده با آدمـ های پاک .
+ رحمت َت مثل حریر سفیدی مرا در برگرفته مهربان خـدا ، ببخش اگر گاهی نمی بینمـَ ش و گاهـی که می بینمـ شکرگزاری امـ کمـ از شایستگی توست .
+ عیدتان مبارکـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#استوری
عید رمضان آمد و ماه رمضان آمد
صد شکر که این آمد
و صد حیف که آن رفت...
#عیدفطرمبارک♥️🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕