شهربانو
#معصومه_عجملو خاطره جذاب تجلیلش رو اینطوری روایت کرده :
خستگی راه رخنه کرده بود تو جونم
بالاخره بعد ساعت ها تحمل صندلی اتوبوس رسیدم به مقصد..
توی سالن ترمینال منتظر بودم که چشمم به ساعت خورد دقیقا ده دقیقه مونده بود به اذان ظهر..
بعد اینکه وضو گرفتم رفتم سمت نمازخونهی ترمینال تا نماز بخونم..
وارد نمازخونه که شدم چند تا خانوم مانتویی و نسبتا با حجاب تبریزی رو دیدم که نشسته بودن یه گوشهی نمازخونه و با اون لهجهی زیبای تبریزی ترکی حرف میزدند..
یکی از خانومهای مانتویی منو که دید چند ثانیه بهم خیره شد و بعد یه لبخند خیلی عمیقی روی صورتش نقش بست..
متقابلا لبخند تحویلش دادم و مشغول نماز شدم در طول نمازم سنگینی نگاهشو حس میکردم ولی متوجه نمیشدم دلیلش چیه؟!
بعد اینکه نمازم تموم شد از نمازخونه
خارج شدم و داشتم میرفتم سمت سالن که همون خانوم خونگرم تبریزی با عجله دنبالم اومد..
چشماش پر اشک شد و گفت:🥲🥰
این چهرهی قاب گرفته شده با حجاب خیلی بهم آرامش میده ممنون که با حجابت و رفتارت انقدر حس خوب و آرامش به بقیه انتقال میدی..🩷🌸
اجرت با صاحب زمان ...✨
همونجا واقعا از ته دل خداروشکر کردم😇.
#شهربانو
#زنجان
#تجلیل_کلامی
@shahr_banoo_ir
🌐 https://shahr-banoo.ir/