eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
63 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💮غصه نخور؛ خداوند جبران میکنه👌 eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور، مهدویت وشهدا 💫
لطفاوارد گروه بعدی شوید
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_عارف_۱۲_ساله🌹🕊 #خاطرات : #شهید_رضا_پناهی 🌹🍃 فصل دوم..( قسمت آخر)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهد
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌹🍃 فصل سوم..( قسمت اول)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین رضا پس از رسیدن به جبهه به پادگان ابوذر اعزام شد. خبرحضورش در جبهه های جنگ بین رزمنده ها پخش شده بود. و خیلی ها را برای دیدن رضا به پادگان ابوذر کشانده بود. هم رزمانش می گفتند حضور او در جبهه به سایر رزمنده ها یک انرژی تازه بخشید و روحیه آن ها را تقویت کرد. ابتدا برخی از رزمنده ها گمان کرده بودند که رضا با پدر یا برادر بزرگ ترش به جبهه اعزام شده است. وقتی متوجه شده بودند رضا تنها رفته تعجب کرده بودند. همیشه آرزویم بود که محل شهادت رضا را از نزدیک ببینم. خدا یاری کرد و به منطقه رفتم و از نزدیک با هم رزمانش دیدار کردم. بعد از بازدید از محل شهادت رضا، سردار حاج اسد الله ناصح صحبتی کردم او برایم از روزی گفت که رضا را در پادگان دیده است. سردار ناصح گفت: وقتی ما درپ ادگان ابوذر مستقر بودیم به من گفتند بچه کم و سن سالی آمده که صلاح نیست بماند رضا را خواستم تا با او صحبت کنم وقتی آمد به او گفتم: چرا می خواهی بمانی؟ گفت: می خواهم به رزمنده ها خدمت کنم. به من اصرار کرد که شما اجازه بدهید بمانم مسئولانی که آنجا بودند گفتند ردش کنید. من گفتم بگذارید بماند. سردار ناصح می گفت: وقتی قبول کردم بماند خیلی خوشحال شد و با اینکه جثه اش کوچک بود گفتم: بگردند و برای او لباس پیدا کنند هم رزمش می گفت کوچک ترین اندازه را برایش آوردیم ولی باز آستین لباس را چند بار تا زدیم تا دست های کوچک رضا از لباس بیرون بیاید. رضا اگر چه کوچک بود. اما فکری به بلندای آسمان در سر می پروارند. با اینکه سردار اجازه ماندن به او داده بود چندین بار در منطقه او در موقعیت های سخت قرار داده بودند تا رضا را از ماندن در جبهه منصرف و پشیمان کنند ولی رضا میدان سخت بودن را به آنها اثبات کرده بود هم رزمانش تعریف می کردند رضا را به منطقه می بردیم تا شاید به بهانه خلع سلاح او را به کرج بر می گردانیم هر بار که برای خلع سلاح می رفتیم اگر رمز شب را نمی گفتیم آماده شلیک می شد یا اینکه رضا را تا نیمه شب در سنگر انفرادی می گذاشتیم و به او می گفتیم تا صبح باید نگهبانی دهی او هم قبول می کرد و تا صبح بیدار می ماند. زمانی که دیدیم رضا امتحانش را پس داده است او را راحت گذاشتیم. در تخریب همراه بچه های تخریب شرکت داشت کارهای خدماتی متعدد و شاید خسته کننده بر عهده می گرفت و دیگر کسی شک نداشت رضا مرد این میدان است. سردار ناصح گفت با اینکه کوچک بود در خط نقش مهمی را ایفا می کرد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌹🍃 فصل سوم..( قسمت دوم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین یکی ازرزمنده ها می گفت: رضا در جبهه قوطی کنسروها را جمع می کرد و به دم گربه هامی بست و در کوه رها می کرد و می گفت سنگر بگیرید وقتی گربه ها می دویدند صدای قوطی ها در کوه می پیچید و دشمن فکر می کرد رزمنده های ایرانی هستند. کوه ها را به رگبار می بستند و زمانی که به رضا می گفتیم چرا این کار را انجام می دهی می گفت برای اینکه مهمات آن ها هدر برود. از ترس این که مبادا ما یا سپاه مانع حضور مجدد رضا در جبهه شویم قبل از اینکه برای مرخصی برگردد پیشاپیش برگه رضایت نامه حضور مجددش در جبهه را برای ما ارسال می کرد. من هم برای اینکه بچه ام ناراحت نشود، چون رضا آرزوی شهادت داشت فورا برگه رضایت نامه را امضا کردم بعد برایش ارسال میک ردم هر وقت هم که برای من نامه می فرستاد می نوشت دیدار ما به کربلا. سه ماه از رفتنش به جبهه می گذشت که برای مرخصی با همان لباس رزمش آمد لباس رزمش در تنش خنده دار بود با اینکه شلوارش راگتر کرده بود پارچه شلوارش گشاد و بلند بود پیراهنش گشاد بود همه کارهایش را در آن مدت کوتاه مرخصی انجام دادم. لباس هایش را شستم. شلوارش را کوتاه کردم پیراهنش را تنگ رکدم اما برای اورکتش نتوانستم کاری کنم. اورکت در تنش مثل پالتو می ایستاد آستینش را سه تا چهار تا می زد تا دستش بیرون بیاید آخر رضا جثه ریزی داشت. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌷🕊 فصل سوم..( قسمت سوم)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین از جبهه عکسی برایم فرستاده بودکه چکمه های گلی در پایش بود. گفتم: مامان! تو که به نظافت و تمیزی خیلی اهمیت می دادی. چکمه ات تا بالا گلی بود. چرا اینقدر شلخته شده بودی؟ خندید و گفت: مامان فکر می کنی من تو کرج دارم قدم می زنم؟ آنجا باران و سرما دارم خاکش نرم است. وقتی آب می خورد مثل قیر به پا می چسبد اگر چکه نپوشم گل کفشم را از پایم در می آورد. تصمیم گرفته بودم اگر رضا موقع تولدش مرخصی آمد. برایش جشن تولد بگیرم. چهارشنبه بود که آمد برایش غذای مورد علاقه اش را پختم. پنجشنبه فردای آن روز، تولد دوازده سالگی رضا بود. دوازده سالش تمام می شد و وارد سیزده سالگی می شد. در آن دوازده سال عمر پسرم، موفق نشده بودم همه جشن تولدهایش را بگیرم، اما با خودم گفتم باید این دفعه سنگ تمام بگذارم. فامیل های نزدیک را دعوت کردیم کیک تولد خریدیم و آخرین جشن تولد عمر رضا را برگزار کردیم همه حرفهایش در آن چند روز مرخصی به جبهه و حال و هوای رزمنده ها خلاصه می شود. چهارشنبه آمد مرخصی. خیلی در کرج نماند. جمعه هم برای با دو به جبهه اعزام شد. مرخصی رضا خیلی طولانی بود. پانزده روز به او مرخصی داده بودند؛ ولی خودش نماند. کلا سه روز پیش ما ماند. گفتم: مامان لا اقل کمی بیشتر بمان. گفت: شما از حال و هوای جبهه خبر ندارید. اون جا دانشگاهه، اینجا برام مثل زندانه و دوست دارم زودتر برگردم. رضا می دانست که این اعزام آخرش است. آمده بود ما را ببیند و خداحافظی آخر را بکند و برود. خیلی چهره اش عوض شده بود. نمی دانم چطور توصیفش کنم زیبا که بود زیباتر شده بود. من احساس می کردم که رضا قد کشیده است. وقتی می خواست خداحافظی کند. خیلی دلم پر شد. چون خیلی مرخصی اش کوتاه بود و بهم الهام شده که دیگر بر نمی گردد. چون دو روز بود که بدنیا آمده بود. من شهادت رضا را در همین سن در بیداری دیده بودم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
behesht 24.mp3
8.03M
🌺 دستِ دوستی به هر کسی، ندیــا! اینجا با هر کی، بشینی فردا با همون، هم خونه میشی. قرآن برات، بهترین ها رو معرفی کرده بگرد دنبال همونا باهاشون هم خونه میشیا. 🎤 🚨 +دینداریِ لذت بخش
لطفاوارد گروه بعدی شوید
🌹 💠 #مبانی_دعا #جلسه_14 👈 پاداش برای تاخیر در اجابت دعا ❇️ 90 جلسه در ماههای #رجب #شعبان و #ر
🌷 💠 👈 ذکر چند آداب مهم دعا ❇️ 90 جلسه در ماههای و در خدمت شما خواهیم بود با مباحث مهم و اصولی پیرامون ❇️ س س الله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لطفاوارد گروه بعدی شوید
💠 سلسله مباحث #معرفت_افزایی_مهدوی 11 🔰 سطح #تخصصی 👈 جلسه 1️⃣1️⃣ 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی ا
💠 سلسله مباحث 12 🔰 سطح 👈 جلسه 2️⃣1️⃣ 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت کشور 📚 کتاب ادب فنای مقربان تالیف ایت الله جوادی آملی ( شرح تخصصی زیارت جامعه کبیره ) 👈 با گوش دادن به این فایلها ، معرفت خود را نسبت به امام زمان ، افزایش دهیم 👉 🌺 نشر حداکثری 👌 💠☀️💠☀️💠☀️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 آخرین سکانس از زندگی یک بسیجی این تصاویر باید در تاریخ ثبت شود باید آنقدر از مظلومیت آرمان و آرمان‌ها گفته شود تا نسل فردا بداند برای رشد و بالندگی این انقلاب و این کشور چه دسته گلهایی مظلومانه پرپر شده اند تا جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی بماند! 🌹 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🕊 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹شهـــید مسلم نصر: در این مقطع زمانی که همگی استکبار و گردن کشان ستمگر، کمر به همت تضعیف و تسلیم ساختن انقلاب و نظام اسلامی با تمامی شیوه‌های فرهنگی، تبلیغی، جنگ نرم و تسخیر کردن فکر و ذهن جوان ما دارند، همگی ما باید در فتنه‌ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم به چراغ‌بان و روشنای راه این مسیر، مقام عظمای ولایت باشیم. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
آرزو دارم بیایی مژده ی سبز بهارم ای تمام آرزویم ای همه دار و ندارم آرزو دارم بیایی در دل تاریك غم ها ای جمالت روشنای خلوت شبهای تارم 🌤 eitaa.com/shahrah313 💫شاهراه ظهور، مهدویت وشهدا 💫