#حسینپسرِغلامحسین🪴
#قسمتسیهشتم🪴
🌿﷽🌿
*لبخند زیبا*
ماموریت های واحد اطلاعات عموما در شب انجام میگرفت چون بچهها در نهایت اختفا خودشان را به دشمن نزدیک می کردند
رزمندگان شبها به شناسایی می رفتند و روزها به کارهای خودشان می پرداختند و یا در جلسات و کلاسهایی که در واحد تشکیل میشد شرکت میکردند
آن روز هرکس مشغول کار خودش بود محمدحسین هم داخل سنگر بود
نزدیکی های ظهر حدود ساعت ۱۲ یک مرتبه هوا طوفانی شد گرد و خاک و غبار تمام منطقه را پوشانده بود چشم چشم را نمی دید در همین موقع محمدحسین متوجه طوفان شد با عجله از سنگر بیرون آمد و گفت
خیلی هوای خوبی شد باید هرچه زودتر بروم میان عراقیها
گفتم
جدی می گویی؟
می خواهی بروی؟
گفت
بله بهترین فرصت است
دیدم مثل اینکه جدی جدی آماده حرکت شد آن هم در روز روشن
جلو رفتم و با التماس گفتم
بابا حسین جان دست بردار رفتن میان عراقی ها آن هم در روز روشن خیلی خطرناک است
گفت
هوا را نگاه کن چیزی دیده نمی شود
گفتم
الان هوا طوفانی است اما ممکن است چند دقیقه دیگر صاف صاف شود
گفت
مهم این است تا آنجا بتوانم بروم نگران نباش چشم برهم زدی رسیدم
گفتم
خب چرا صبر نمی کنی تا شب
گفت
الان میرم و کار شبم را انجام میدهم
هرچه اصرار کردم فایده نداشت و به سرعت طرف دشمن رفت
همینطور بهت زده نگاهش کردم تا رفت میان گرد و غبار گم شد
دیگر نه محمدحسین را میدیدم و نه خط عراقیها را
فقط چند متر جلوترمان مشخص بود
هنوز مدت زیادی از رفتن محمدحسین نگذشته بود که طوفان کم کم رو به آرامی گذاشت و لحظاتی بعد هوا صاف صاف شد
دلشوره و اضطراب آرامش را از من گرفته بود با خوابیدن طوفان نگرانیم صد چندان شد
دوربین را برداشتم و به خاکریز آمدم سنگرهای عراقی را زیر نظر گرفتم نگهبان هایشان سرپست بودند اما از محمد حسين خبری نبود
همین طور مضطرب نقاط مختلف را نگاه میکردم که یک مرتبه او را دیدم داخل کانال دشمن نشسته بود
نمی دانستم چه کار میخواهد بکند از خط ما تا خط عراقیها ۳ کیلومتر راه بود
هوا روشن و آسمان صاف بود کوچکترین حرکتی در این مسیر از دید دشمن پنهان نمیماند
همینطور که داشتم با دوربین نگاه میکردم دیدم یک دفعه محمدحسین از سنگر عراقی ها بیرون پرید و به طرف خط خودی شروع به دویدن کرد
نگهبان های عراقی هم که تازه او را دیده بودند با هرچه دم دستشان بود شروع به تیراندازی کردند محمدحسین تنها وسط بیابان می دوید و عراقیها هم مسیر حرکت او را به شدت زیر آتش گرفته بودند ما هم نگران این طرف خط نشسته بودیم و جلو را نگاه می کردیم و هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد
گلولههای خمپاره یکی پس از دیگری در اطراف محمدحسین منفجر می شد اما نکته عجیب برای ما خنده های محمد حسین در آن شرایط بود در حالی که می دوید و از دست عراقی ها فرار می کرد یک لحظه خنده اش قطع نمیشد انگار نه انگار که این همه آتش را دارند روی سر او میریزند
من و مظهری صفات نشسته بودیم و گلوله ها را می شمردیم فقط حدود ۷۵ خمپاره ۶۰ اطرافش زدند
اما او بی خیال می خندید و با سرعت به طرف ما می دوید خوشبختانه بدنش کوچکترین خراشی بر نداشت
وقتی رسید خیلی خوشحال بود جلو آمد و با خنده های زیبای شروع کرد به تعریف کردن
رفتم تمام مواضعشان را دیدم میدان مین که اصلاً ندارند
آن کانال را جدیدا کندهاند تازه دارند سنگر هایشان را میزنند خطشان خلوت خلوت است و کم کم دارند کارهایشان را انجام میدهند
محمدحسین تمام این اطلاعات را در همین مدت کوتاه به دست آورده بود
شاید اگر شب این ماموریت را انجام میداد خطرش کمتر بود اما به اطلاعاتی این چنین دست پیدا نمی کرد
برای او کار از هر چیزی مهمتر بود وقتی حرف هایش تمام شد به طرف سنگرش رفت و به شوخی گفت
اینم از کار شب ما
در عوض برویم امشب یک ساعت راحت بخوابیم
*دریغ و درد که تا این زمان ندانستم*
*که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق*
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#حسینپسرِغلامحسین🪴
#قسمتسینهم🪴
🌿﷽🌿
*تپه شهدا_مرز خطر*
در عملیات والفجر ۴ در نقطهای به نام قوچ سلطان مستقر بودیم محور شناسایی هم تپه شهدا بود
آنجا غالب شناسی هارامحمدحسین به تنهایی انجام میداد
لاغر اندام، سبک، چابک و سریع بود هوش و ذکاوتش هم که جای خود داشت
به خاطر دید مستقیم دشمن روی منطقه مجبور بود که شبها راه بیفتد صبح زود می رسید پای تپه شهدا تا شب صبر می کرد و بعد می رفت میان عراقیها
یک شب که تازه از راه رسیده بود دور هم جمع شدیم و به صحبت نشستیم
گفتیم
محمدحسین تو این همه میروی جلو یکبار برای ما تعریف کن چه کار میکنی؟ و چه اتفاقی می افتد؟
جمع خودمانی بود و محمدحسین میتوانست حرف بزند
لبخندی زد و گفت
اتفاقاً همین پریشب یک اتفاق جالبی افتاد
رفته بودم روی تپه شهدا و توی سنگر عراقی ها را می گشتم که یک مرتبه مرا دیدند من هم سریع فرار کردم آنها دنبالم افتادند
من تا جایی که می توانستم با سرعت از تپه پایین آمدم
نرسیده به میدان مین چشمم به شکاف کوچکی افتاد که گوشه تپه تراشیده شده بود
فوراً داخل آن شدم جا برای نشستن نبود به ناچار ایستادم
خیلی خسته بودم دائم چرتم میگرفت
چند بار در همان حالت خوابم برد دوباره بیدار شدم
عراقیها از تپه پایین آمدند و شروع به جستجو کردند
اول فکر کردند که شاید توی میدان مین باشم به خاطر همین آنجا را به رگبار بستند حدود یکی دو ساعت تیراندازی کردند بعد آمدند و پشت میدان مین را گشتند من همانطور ایستاده مشغول ذکر گفتن بودم
همه جا را گشتند اما اصلاً متوجه شکاف نشدند من هم خوابم میبرد و بیدار می شدم و ذکر می گفتم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
1_1923030920.mp3
3.42M
هدایت شده از لطفاوارد گروه بعدی شوید
AUD-20220826-WA0030.m4a
3.38M
🔊 #کلیپ_صوت_صلوات
💽 سيدابن طاووس مي فرمايد:
اگراز هرعملي در #عصر_جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است.
#التماس_دعاے_فرج
هدایت شده از لطفاوارد گروه بعدی شوید
AUD-20220325-WA0021.mp3
4.02M
💥زیارت_آل_یاسین💥
با صدای استاد فرهمند
🌤الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الفــَرَج 🌤️
هدایت شده از لطفاوارد گروه بعدی شوید
AUD-20220819-WA0056.
3.65M
❣ عصرهای جمعه که می شود دل می گیرد.
*دعای سمات*
می خوانیم تا روحمان ملکوتی شود. ❣
*با نوای ️استاد فرهمند🎤*
*🌼️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼*
*💚امام حسن مجتبی ع💚*
فاصلهی بین حق و باطل
چهار انگشت است
(کنایه از فاصلهی گوش تا چشم)
آنچه با چشمت ببینى حق است
و (اما گوش نه)چه بسا با گوش خود،سخنان باطل بسیارىبشنوى(یعنی دروغ، یک کلاغ چهل کلاغ، تهمت، و...)
*📚تحف العقول ص۲۲۹*
*♥️امام علی (ع)♥️*
۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ *ﻓﻘﯿﺮ*، *ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ...*
٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ *ﺑﯿﻤﺎﺭ* از *ﺳﻼﻣﺘﯽ* ﺍﺕ نگو...
۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ *ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ،* *ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ* ﻧﮑﻦ...
۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ *ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ،* *ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ* نکن...
۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ *ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ* از *ﺁﺯﺍﺩیت* نگو...
۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ *ﺑﯽﺑﭽﻪ*، ﺍﺯ *ﺑﭽﻪ* نگو...
۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ *یتیم،* ﺍﺯ *ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ* ﻧﮕﻮ...
📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷
هدایت شده از ۰
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
.
♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥
❣#قرار_شبانہ❣
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
.
http://eitaa.com/shahrah313
💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫
☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️
امروز شنبه
23 اردیبهشت 1402 هجرے شمسى🗓
22 شوال 1444 هجری قمرے🗓
13 مه 2023 ميلادى🗓
ذکر روز شنبه
#یا_رب_العالمین🌷
✨دعای برکت روز:
🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ.
📘بحار الأنوارج87/ص356
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌خدا اهل رفاقت است
وقتی با همه ضعفت به یاد او باشی
او با همه قدرتش به یادت خواهد بود
🍃فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُم ْوَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
❤️ آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد، به یاد من باش که من همیشه به یاد تواَم
سوره بقره آیه 152.
http://eitaa.com/shahrah313
💫شاهراه ظهور،مهدویت وشهدا💫