eitaa logo
لطفاوارد گروه بعدی شوید
64 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفاوارد گروه بعدی شوید
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_عارف_۱۲_ساله🌹🕊 #خاطرات : #شهید_رضا_پناهی 🌹🍃 فصل دوم..( قسمت سوم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشه
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ۱۲_ساله🌹🕊 : 🌹🍃 فصل دوم..( قسمت چهارم )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین بچه دست و دلبازی بود. خوارکی هایش را با دوستانش تقسیم می کرد. در برهه ای، برادر کوچک ترش، اتابک پول های خودش را پس انداز می کرد و پول های روزانه رضا را ازش می گرفت. یک روز رضا از من پول خواست. گفتم: مگه امروز قبل از مدرسه رفتن، بهت پول ندادم؟ بعد از چند بار اصرار، بالاخره گفت: اتابک جلوی دوستانم از من درخواست پول می کند و من هم پولم را به او می دهم. من هم به اتابک تذکر دادم که هر کسی باید پول خودش را خرج کند.خاطرات شیرین و به یاد ماندنی زیادی از دوران تحصیل رضا به یادمان مانده است. یک روز با بچه ها رفته بودند اردو. موقع ناهار، گربه گرسنه ا اطرافشان بوده و رضا نیمی از غذای خودش را به گربه داده بود. رضا کلاً طور دیگری بود. خیلی دست و دلباز بود جبهه که بود، گاه گاهی من برایش پول می فرستادم. یک بار که به او تلفن زده بودم، گفت: اگه می شه این بار که خواستی پول بفرستی، یه مقدار هم برای یکی از همرزمام بفرست. از حرف های رضا متوجه شدم که بنده خدا اوضاع مالی مناسبی نداشته است. آن موقع صد تومان پول زیادی بود. صد تومان داخل پاکت گذاشتم و برای رضا فرستادم. گفتم این پاکت را به همان دوستت که نیاز مالی داشت برسان. دستگیری از دیگران را خیلی دوست داشت. پاکت را به صورت پنهانی به او رسانده بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹