eitaa logo
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
649 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
258 ویدیو
33 فایل
🔻اندیمشک شهر ظرفیت‌ها شهر هزار شهید و هزار کار نکرده و هزار راه نرفته 🔰ارتباط با ادمین: @nikdel313 @mr_khosroobigi 📚کافه کتابجو https://eitaa.com/ketabjjo 🛍️فروشگاه مهربانی https://eitaa.com/mehrabani_shap 💚اندیمشک آرت @Andimeshk_art
مشاهده در ایتا
دانلود
اندر احوالات تصویربرداری از ورود پرچم امام رضا به منازل شهدا ✨ از قدیم همین جوری یهویی شدم تصویربردار😎 نه که بلد نباشم چون بلد بودم و همیشه دوربینم به راه بود هرجا می‌رفتم می‌شدم خاله دوربینی؛ البته نه از آن‌هایی که همه‌اش جلو دوربینن، از آن‌هایی که مظلوم پشت دوربینن.☺️ گذشت تا برنامه سرچشمه‌های شهادت که باز هم شدم تصویربردار همراه حامل پرچم😍 ماشاءالله به قدم‌های سریع خانم قربانی. البته بنده خدا خیلی سعی کرد مراعاتم را کند اما باز هم باید پایم را می گذاشتم روی گاز و خیلی سریع دنده عقب می‌رفتم. بند کفشم را نمی‌بستم و تا می‌رسیدم وسط حیاط برای اینکه جا نمانم کفش‌هایم را وسط حیاط در می‌آوردم تا سریع بروم داخل. همین عقب عقب رفتن‌ها کار داد دستم... با پرچم امام رضا وارد خانه مادر شهید نعمت سگوند شدیم. همین‌طور که داشتم از لحظه ورود پرچم فیلم می‌گرفتم عقب عقب رفتم داخل که یهو پام رفت توی استکان چای داغ و سوختم...😣😅 اما مگر می‌توانستم از خودم واکنش نشان دهم. فقط پایم را بلند کردم تا خودش خنک شود... دسته‌گل بعدی وقتی بود که رفتیم خانۀ شهید پژمان شاهونوند. باز هم داشتم عقب عقب می‌رفتم داخل خانهٔ شهید و از ورود پرچم فیلم می‌گرفتم که یکهو رفتم توی بغل کسی😳 سرم را برگرداندم که بگویم راهم را باز کنید یکهو دیدم توی بغل مادر شهیدم. 😅 آب شدم از خجالت🙈 شیرین کارهای خودم کم بود دسته‌گل دیگران هم بهش اضافه شد... توی خانهٔ شهید زیوداری وسط فیلمبردای روی زانو ایستاده بودم، خانم میرعالی ظرف شکلات را برداشت از مهمان‌ها پذیرایی کند که یکهو پایش توی چادرم گره خورد و خودش و ظرف شکلات چپ شدند روی من. 😂 من هم مُصِر که دستم تکان نخورد و فیلم خراب نشود. خودم را محکم نگه داشتم اما آنقدر چادرم کشیده شد و به دنبالش گردنم که حس کردم دور از جان جنابتان گردنم قطع می‌شود. 🙃 کمی هم از اتفاق جالبی برایتان بگویم: دومین بار بود ما (حاملین پرچم) زودتر از گروه به خانه شهید رسیدیم. چند دقیقه‌ای در خیابان منتظر ماندیم تا گروه برسند. با رسیدن بچه‌ها من هم برای همخوانی سرود السلام علی قلب فاطمه رفتم داخل. همین که سرود تمام شد برگشتم توی کوچه تا به خانم قربانی اشاره دهم بیایند داخل. زنبوری که روی پرچم نشسته بود را بهم نشان داد. دوربینم را روشن کردم و راه افتادیم... صدای صلوات خاصه امام رضا با ورود ما به حیاط بلند شد. پرچم را بردیم خدمت مادر تا زیارت کند. بعد از اینکه پرچم را روی زمین گذاشتیم من هم کنارش نشستم. چشمم افتاد به زنبوری که از توی کوچه با پرچم همراه شده بود. دوربینم را این‌بار روی زنبور زوم کردم. از گوشه‌ای به گوشهٔ دیگر می‌رفت. حس کردم دلِ جدا شدن از پرچم را ندارد و دارد با ضامن آهو دلدادگی می‌کند. تمام عالم امکان به فدای تار مویت یا امام رضا... موسسه فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha