شهرستان ادب
🔻دلزدگی از «خونمُردگی» | یادداشتی از #محمدقائم_خانی
(در پروندۀ #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس)
▪️«...#خون_مردگی کتابی نیست که تو را به دهۀ شصت ببرد و دلزدهات بکند. صفحههای رنگارنگش دستانت را میگیرد و تو را در شهر و نخلستان میچرخاند، بیآنکه حوصلهات سر برود یا به نگاهی گذرا و توریستی بسنده کنی. "خونمردگی" تو را درگیر، پابند خوزستان و سردرگمی مردمش میکند که کشور همسایه، آن را استان نوزدهمش میخواند. زبان جذاب داستان برای فارسیزبانان قابل فهم است و درعینحال، حالوهوای جنوب را زنده میکند. نویسنده با چنان تبحری از کلمهها استفاده نموده که نهتنها خواننده فاصلهای بین خود و شخصیتها احساس نمیکند، بلکه به صمیمیترین حالت ممکن به دردها و خواستههاشان گوش فرامیدهد.
"خونمردگی" دربارۀ آینده است؛ آیندهای که زیر ابرهای سیاه انفجار بمب، تار شده و هیچکس هم تصوری از بعدش ندارد. دربارۀ پسری است که میخواهد آیندهاش را نجات بدهد و از طریق ارث پدری، روزهای خوشی برای خودش بسازد. پسر، رفتن از ایران را برمیگزیند تا گلولهها دنبالش نکنند و ثروتش را نگیرند ولی جنگ، سختجانتر و صبورتر از این حرفهاست. دامش را همهجا گسترده و بر جان و مال همهکس چشم طمع دوخته است. پسر درحالیکه پشت کرده و هوای فرار دارد، با سر به معرکه کشیده میشود و در برابر خود، هیولای قتل و غارت را عربدهکش و بیرحم میبیند...»
ادامه این یادداشت بر کتاب سرکار خانم #الهام_فلاح را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9748
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 موجگرفتگی
(در پی شهادت جانباز سرافراز، سیداحمد ثابت، برادر شاعر گرامی، خانم #طیبه_سادات_ثابت، به بازخوانی شعری میپردازیم که این بانوی شاعر تقدیم به برادر جانبازشان و سایر جانبازان جنگ تحمیلی سروده بودند. گفتنیست این شعر در زمان حیات شهید ثابت سروده شده است و #علی_محمد_مؤدب نیز در پیام تسلیت خود به خانم ثابت به این شعر اشاره کرده است. این شعر را ضمیمۀ پروندۀ #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس کرده و شما را به خواندن آن دعوت میکنیم)
▪️ وقتی موج برادرم را میگیرد
چون آتشبار میرقصد
همسایهها پردههایشان را میکشند
و من تنها پنجره را باز میکنم
تا آسمان نوار هفت رنگ مدالاش را
پاره کند...
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻دغدغۀ دین هرگز رهایم نمیکند!
(گفتگو با #ابراهیم_اکبری_دیزگاه پیرامون رمان شاهکُشی در پرونده کتاب #شاه_کشی)
▪️«...دین یکی از مقولههایی است که من از آن رهایی ندارم. به هر سمتوسویی بروم نشان یا نشانههایی از آن را در رفتار و کردار خودم و دیگران میبینم. بنابراین هراثری را خلق کنم یا در هرجایی بخواهم سخنرانی کنم یقیناً به یک چیزی از دین ارجاع خواهم داد؛ چراکه فکر میکنم انسانی که از عالمِ بالا ببُرد، وجودش دچارِ حرمان و فساد خواهد شد. به هرمیزان ارتباط با امرِ والا، وثیق باشد و اندیشیدن به آن با دقت صورت بگیرد، وجود انسان نشاط پیدا خواهد کرد و انسان با آرامش بیشتری زندگی خواهد کرد. البته در دل آرامش و نشاط ممکن است موریانۀ خشونت و جهالت هم رخنه کند، وجود انسان را به مخاطره بیاندازد و عالمی را ویران کند. اندیشیدن به این مسألهای است.
بگذار یک نکتهای را بگویم؛ هنوز هم فکر میکنم بهترین و زندهترین و پرنشاطترینِ کتابها قرآن و کتب مقدس آسمانی است و هرنویسندهای که بتواند با این متون گفتوگو کند به همان میزان، متنش به جاودانگی نزدیکتر خواهد بود...»
ادامۀ این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9747
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻پیام تسلیت شهرستان ادب در پی درگذشت #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
▪️با نهایت تأسف و تأثر مطلع شدیم ابوالفضل زرویی نصرآباد، شب گذشته دار فانی را وداع گفته است. شاعر، نویسنده، محقق و طنزپرداز برجستهای که او را «عبید زاکانی» معاصر خوانده بودند.
زرویی نصرآباد علاوه بر فعالیتهای طنز در روزنامهها و مجلات مطرحی چون گلآقا، همشهری، جام جم و... ، کتب متعددی تألیف کرده بود که تذکرهالمقامات، رفوزهها، یک بغل کاکتوس و غیره از جملۀ آنهاست.
او اگرچه در حوزۀ طنز از پیشروان بود، اما فعالیتهای ادبیاش به این حوزه منحصر نمیشد؛ کتاب «ماه به روایت آه» که درسال 94 کتاب سال عاشورا شناخته شد، کتابی در حوزۀ ادبیات عاشورایی از این شخصیت ادبی بود. پیش از این نیز شعر ابوالفضل زرویی نصرآباد برای حضرت عباس در پروندۀ ادبیات عاشورایی شهرستان ادب منتشر شده بود.
مؤسسۀ فرهنگی هنری شهرستان ادب این ضایعه را به خانوادۀ محترم زرویی نصرآباد و جامعۀ ادبی کشور تسلیت عرض میکند.
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻پیرمرد و قلم | به قلم #محمدحسین_موسوی_تبار
(مروری بر کتابشناسی #جلال_آل_احمد در سالروز تولد جلالآلاحمد)
▪️«...آلاحمد با ایدئولوژی مارکسیستی به عضویت حزب توده درآمد و بنابراین از روشنفکران جریان چپ سیاسی ایران به شمار میرفت. او که سوسیالیسم و مارکسیسم را آزموده بود، از آن باورها دست کشید و به روشنفکری بومی بدل شد. وقتی هم که به باورهای مذهبیاش بازگشت، این رجعت به معنای پذیرش بیچونوچرا نبود؛ نقد کرد و چشمبسته نپذیرفت.
جلال هماره در پی راهی بود تا ایران را از چنبرۀ غربزدگی برهاند و از جمله چنین راهی را پیشنهاد داد: "هرجا روحانیت و روشنفکری زمان باهم و دوشبهدوش هم یا در پیِهم میروند، در مبارزۀ اجتماعی بُرد است و تکامل و هرگاه پشت کردهاند به هم، باخت".
چه آشنا و همنشین جلال، چه بیگانه و مخالفش از صدق و سادگی و صراحت لهجهاش گفتهاند. صداقت او را می توان پس از جداییاش از حزب توده در گفتههایش جست. در"خسی در میقات" و "یک چاه و دو چاله" آنقدر صادق است که شاید نظیرش را در کودکی ساده و روستایی بتوان یافت. او در "سنگی بر گوری" با صداقتش چنان مخاطب را همراه میکند که بارها خجل میشود. جلال، صادق است و این بارزترین مشخصۀ اوست. شاید این توصیف خوبی باشد که رضا براهنی دربارهاش گفته: "جلال این چنین بود: راستش را بگو و خلاص"!...»
ادامه این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗shahrestanadab.com/Content/ID/9843
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻قربون شکل ماه هرچی مرده
(در پی درگذشت #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد، شاعر و طنزپرداز مطرح، به بازخوانی بخشهایی از مثنوی معروفی از او میپردازیم؛ این مثنوی از آثار شاخص زرویی است که در این مطلب تنها ابیاتی از آن را گزیده و در اختیار شما خوانندگان قرار دادهایم)
▪️ای جماعت! چطوره حالاتتون؟
قربون اون فهم و کمالاتتون
تا که میفته دندونای شیری
روی سرت میشینه برف پیری
کمیسیون مرگ میشه تشکیل
درو میشن بزرگترای فامیل
از جمع بچهها، بیرون باید رفت
مجلس ختم این و اون باید رفت
یه دفعه، همکلاسیها پیر میشن
همبازیها پیر و زمینگیر میشن
چطور شد؟ تموم شد، کجا رفت؟
مثل پرنده پر زد و هوا رفت
سرزده آفتاب از پشت بوم
ما موندیم و یه قصه ناتموم
قربون دورهای که خوشبینی بود
تار سبیلها چک تضمینی بود
مردای ناب و اهل دل نداره
شهری که بوی کاهگل نداره
بوی خوش کباب و نون سنگک
عطر اقاقیا و یاس و پیچک
بوی سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه، رقص هندوونه
بوی خوش کتابهای کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی
قدم زدن تو مرز خواب و رؤیا
خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا!
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دلشکسته
قربون اون دستای پینهبسته
مردای ده، مردای کاه و گندم
مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت کوه، مثل خورشید
تودلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و کمنظیر و کمیاب
کیسه چپقها به پرشالشون
لشکر بچهها به دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه براق
قلیونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا میشن از رختخواب
یکسره روپان تا غروب آفتاب
چارتای رستمن به قدوقامت
هیکلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غیرگرده گلاشون
غبار اگر نشسته روکلاشون
کلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بیریا
☑️ @ShahrestanAdab