🔻آن روی سکه
(یادداشت #رقیه_کیه بر مجموعهشعر #هنوز_از_عشق_می_گویند سرودۀ #سعید_حدادیان)
▪️«...شاعر بودن به سعید حدادیان میآید، همانگونه که اشعار بسیاری از روضههایش را خودش سروده است و سالها در دانشگاه تهران گردانندۀ محافل شعر بوده؛ اما چه شعری و چه قالبی؟
حتماً میگویید شعر، کتوشلوار نیست که به کسی بیاید یا نیاید! اگر چنین اعتراضی کنید حق با شماست، اما قضیه روی سکههاست! به آن روی سکۀ حاج سعید که خبرها به آن میگویند "مداح معروف"، قصیده میآید، کمی هم غزل! مثنوی را فراموش نکنیم.
حالا تصور کنید مردی که موهایش را در روضههای اباعبدالله سفید کرده است، نیمایی بسراید! مردی که چینهای صورتش رد اشکها و داغهایی است که در روضهها دیده، ترانه بگوید!
یه خونه، یه خونواده
یه حیاط خلوت ساده
سکۀ گوشه چارقد
بچههای قد و نیم قد
دخترا و خالهبازی
پسرا و یکهتازی...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11265
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قبلۀ مراد
(شعری از استاد #سیدرضا_مؤید در مدح #امام_حسن_عسکری علیهالسلام به مناسبت ولادت ایشان)
▪️اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
اى میر عسکرى لقب، اى فاطمىنسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذرات کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود
اى قبلۀ مراد که در برکة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما ز عهدۀ مردم برون بود
اى خاندان پاک که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود
اى پور هادى، اى حسن العسکرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یک مجموعۀ عاشقانه و آیینی
(یادداشت #مهدیه_انتظاریان بر کتاب #صحن_فیروزه سرودۀ #فاطمه_نانی_زاد)
▪️«...برای همۀ ما واقعۀ عاشورا یا دیگر رخدادهای مذهبی و تاریخی بارها و بارها از زبانهای مختلف شرح داده شدهاند و هنر شاعر آنجا نمود پیدا میکند که میتواند چندین فضای متفاوت را در شعر آیینی خود به کار گیرد. بهنوعی هوش و حواس خواننده را از چیزی که ممکن است برایش تازگی ادبی نداشته باشد، گره بزند به چیزی جدیدتر، شاید به چیزی که تابهحال عنوان نشده. مثل خاطرات کودکی، پرداخت تازهای از طبیعت و یا تجربیات شخصی اما متفاوت خویش نسبت به دیگران.
نمونۀ چنین ادغامی را عموماً در چهارپارههای آخر کتاب میشود دید.
وا محمد شنیده شد از رود
کوهها از کمر شکسته شدند
بادها بیقرار و سردرگم
بازگشتند و دستهدسته شدند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11217
☑️ @ShahrestanAdab
🔻روایتهایی از دل وادیالسلام
(یادداشت #مصطفی_وثوق_کیا بر کتاب #روایت_دلخواه_پسری_شبیه_سمیر تازهترین اثر #محمدرضا_شرفی_خبوشان)
▪️«...این کتاب روایت تاریخ تولد دو جریان است. ابتدا روایت حزب بعث است که از زبان حامیان،مقتولان و صدمهدیدگان و دیگر شخصیتهای عراقی گفته میشود. شما در خلال این روایتها میتوانید تاریخی از سرنوشتی که عراق به آن دچار شد را ببینید. کشوری که در میان جریانهای سیاسی دستبهدست شد تا نهایتاً به یکی از خونبارترین دوران خود رسید. روایت صدام را میتوانید بخوانید و ببینید این شخص با کشورش چه کرد و البته با کشور همسایهاش. روایت دیگر کتاب برای ایران است؛ روایت یک مبارزه و یک تولد. آدمهای داستان خبوشان کنار هم پازل چگونگی مبارزه را تکمیل میکند. یکی از افراد حزب بعث حضور امام خمینی را در دوران تبعید بیان میکند. او روایتش را حتی تا ترکیه پیش میبرد . تا قم میرود و فاجعه فیضیه را هم بیان میکند. شما امام را از دید عراقیهایی میبینید که خیلی ازآنها دلبستگی به او ندارند اما به او احترام میگذارند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11283
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عید میلادت مبارک
(شعری از استاد #غلامرضا_سازگار به مناسبت میلاد #امام_حسن_عسکری علیهالسلام )
▪️«عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
ای گدایت را به خیل شهریاران سروری
خاک پایت زُهره و خورشید و ماه و مشتری
ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
ای چراغ تابناک حُسن حیّ ذوالجلال
یافته خورشید گردون از تجلاّیت کمال
تا ابد ماه ربیع الثّانیات محو جمال
ماه حُسنت بیقرین و مهر رویت بیزوال
آفتاب طلعتت را تا ابد روشنگری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
دل اگر سینا بود طور تجلایش تویی
موسی ار آوای حق بشنید آوایش تویی
کیستم من عبد، آن عبدی که مولایش تویی
آخرین دُرّ خدا مهدیست دریایش تویی
آنکه بر عیسی کند روز ظهورش سروری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری
خط حسن، خالت حسن، خُلقت حسن، خویت حسن
پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن
کُنیهات ابنالرّضا و نام نیکویت حسن
موی و روی و قدّ و خدّ و چشم و ابرویت حسن
حُسنها گشتند در بازار حُسنت مشتری
عید میلادت مبارک یا امام عسکری...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/9883
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سدا؛ روایت «شوقی» مادرانه
(یادداشت #آزاده_جهان_احمدی بر کتاب #سدا اثر #پری_رضوی)
▪️«رمان سدا روایتِ بخشی از زندگی یک زن و حکایت مادری اوست، در سنی که براساس عرف باید نوهدار شود. نویسندۀ سدا هم خودش یک بانوست، پس ما با روایتی زنانه از زندگی طرف هستیم. زنان، جهان و هرچه در آن رخ میدهد را زنانه میبینند و البته زنانگی امری بیش از مؤنث بودن است. زنانگی آن ساحت از وجود انسان (مرد یاد زن) است که با آن لطافت باران را درک میکند، شعر میگوید یا شعر را میفهمد، با صدای موسیقی آرام میشود، گریۀ یک کودک را تاب نمیآورد، عاشق میشود، اندوه را تجربه میکند، خلوت را ادراک میکند، معنا و باطن عالم توجهش را جلب میکند و دوست دارد بداند پشت پردۀ عالم چه خبر است، از جنگ و مرگ و قحطی گریزان است. شعر، داستان، موسیقی و... دستاوردهای زنانگی درون ماست. هرچند بر اساس الگوهای معاصر و ارزشهایی که مدرنیسم به زندگی ما تحمیل کرده است، عملاً بسیاری از دختران و زنان جوان ما زنانگی خود را از دست دادهاند و در تکاپوی دستیابی به دستاوردهایی مردانه در زندگی هستند تا به این وسیله احساس ارزشمندی کنند، اما ما در این رمان فرصت و شانس مواجهه با زندگی و تلاشهای زنی را داریم که براساس باورهای معاصر ما "سنتی" خوانده میشود...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11284
☑️ @ShahrestanAdab
🔻غزلی راهی بیتالنور
(شعری از #حمیدرضا_برقعی به مناسبت وفات #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها)
▪️...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
باد یک نامهٔ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیتالنور» است
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود، به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
ماند تا آینهٔ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
صبح شب میشد و شب نیز سحر، هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر هفده روز
بین سجاده، ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
روز و شب پلک ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضهٔ زینب میخواند
☑️ @ShahrestanAdab
🔻داستان انتخابها
(یادداشت #معصومه_خوانساری بر رمان #رمق نوشتۀ #مجید_اسطیری)
▪️ «..."رمق" در لغت به معنای نیرویی که باقی جان را نگه میدارد (فرهنگ عمید)، اطلاق میشود. ماجرایی که باعث شد شخصیت اصلی، سبک و روش زندگیش را بیابد. کتاب رمق "مجید اسطیری" از شهرستان ادب، ما را راهی امجدیه میکند تا تاریخ فوتبال آن سال را با یک رخداد تاریخی در ۱۹ اردیبهشت ۴۷ موازیسازی کنیم که بهواسطۀ آن مردم در آن روز به میدان آمدهاند. "رئوف" نقش مهمی در شکلگیری آن دارد.
توالی رخدادها و وقایع در جهان داستان رمق، منظم است و طرح بهطورمستقیم پیش میرود. داستان، خوشخوان و سرراست نقل میشود. زبان ساده و نوجوانپسند کتاب برمیگردد به فضا و انتخابهایی که "رئوف" شخصیت اصلی با توجه به سنش دارد. اطلاعاتی که نویسنده از همان پاراگرافهای ابتدایی بهصورت قطرهچکانی به مخاطبش میدهد، باورپذیری و علت و معلولی اثر را میسازد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11286
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعرهای اعتراضآمیز و انسانمدار
(یادداشت #حسنا_محمدزاده بر مجموعهشعر #دارم_خجالت_میکشم_از_این_که_انسانم سرودۀ #مرتضی_امیری_اسفندقه)
▪️«...درواقع شعر، فرصتی برای به موسیقی رساندن زبان است. یکی از هنرمندیهایی که در این اشعار به وفور به کار رفته، همنشینی هدفمند صامتها و مصوتها و همآواییشان برای رسیدن به غنای موسیقی درونی است؛ نوعی همنشینی که بر پایۀ "تکرار" استوار است و بسامد آن در مصوتها، صامتها، واژگان و حتی تکرار جمله، به غنای موسیقیایی اثر میانجامد و علاوه بر آن میتواند تداعیگر صدا، تصویر و یا صحنهای در ذهن مخاطب باشد و آواها (واجها) در کنار دیگر عناصر شعر میتوانند در انتقال مفهوم و احساس شاعر مؤثر باشند، مانند تکرار صامت "ک" و زایش مستمر زبان در بازی با کلماتی مانند: "کشته، کشاکش، که، کشتار، کلافه، کلمات، سبک" که صداهای حاصل از ضرب و شتم و به عبارتی "کیوکیو"ی میدان جنگ را در ذهن تداعی میکنند:
که کشته داد و شما در کشاکش کشتار/ کلافۀ کلماتی که تازهتر باشند/ و کشتهمردۀ سبک و سیاق نو بودید...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11281
☑️ @ShahrestanAdab