eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
273 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در جشن ، اسفند ۱۳۹۵ 🔗 اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/به-شکوفۀ-سیب ☑️ @ShahrestanAdab
🔻طلسم (شعری از ) ▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد گریه‌هایم رود شد دریا شد اقیانوس شد شانه‌ای امواج اشکم را ولی ساحل نشد خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را تکه‌ای کم بود از آن، پازلم کامل نشد دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد عکس تو دارد کماکان دلربایی می‌کند چشم‌های تو طلسمی داشت که باطل نشد با خیالت زندگی کردم تمام عمر را هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻موبی‌دیک و یک حماسۀ نهنگی (بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان اثر ، یادداشتی به قلم ) ▪️«نهنگ عنبر از آن ماهي‌هاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا مي‌كند. مي‌گويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زنده‌اي روي زمين بزرگ‌تر از او نيست. و اين چيزها آدم‌ها را وسوسه مي‌كند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند. هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبي‌ديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمان‌ها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهه‌هاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11658 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻لبنان (شعری از کتاب سرودۀ ) ▪️هی می‌خواستم گریه کنم هی آب‌ها اشک دریا را پوشانده بود هی این دریا که بی‌مقدّمه آمده در سفرۀ دل من با لخته‌لخته ماهی هی... لبنان را به‌خاطر می‌سپرم زنی در ایوان غروب چشم به‌راهِ فرزند اروپایی‌اش و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت * دریا مردی را که با خود می‌برد دیگر نخواهد دید 🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/بی-کتابی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻امانات از دست رفته (در حاشیۀ رمان اثر ، به قلم ) ▪️«"بی‌کتابی" اثری تاریخی‌ست که به مسئله هنر، وجدان، امانت‌داری و از همه مهم‌تر "کتاب" می‌پردازد. اثری که با افسانه‌ها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهده‌دار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوشش‌ها، معماری خانه‌ها و کاخ‌ها و تلفیق صحنه‌های خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقش‌ها و نگاره‌ها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که می‌توان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستان‌هایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سخت‌خوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر می‌اندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق می‌کند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11661 🔗 «بی‌کتابی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/بی-کتابی ☑️ @ShahrestanAdab
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ (به مناسبت ) ▪️شاعر: ▪️خواننده: ▪️آهنگساز: ▪️تنظیم: ▪️تولید معاونت هنری سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری تهران 🔗 متن شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11662 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻جاذبه (شعری از ) ▪️دو دقیقه تنها دو دقیقه کافی بود تا برادر بزرگترت باشم از کودکی می‌خواستی بزرگ شوی چندان که سیبی را به درخت کنجکاو همسایه برگردانی راه می‌افتادیم در همهمۀ مدرسه‌ای که از دیدن نیمه‌های سیب به اشتباه می‌افتاد تاریخی که هیچ‌کاری به تولدمان نداشت زبانی که حرفمان را نمی‌فهمید و حسابی که پاکمان می‌کرد گفتند و گفتند و هیچ نگفتند که این کدام جاذبه است که سیب را برمی‌گرداند به شاخه... بزرگتر که شدی دیگر هیچ‌کس ما را با هم اشتباه نگرفت نه تیری که پیشانیت را شکافت نه فرشتگانی که آمده بودند برای بردنت آنقدر پیدایت نکردند تا سردرآوردی از خواب‌های مادربزرگ تکیه داده بر درختی سپیدار خیره بر دور دست لبخند بر لب از جاذبه‌ای که خود کشف کرده بودی هنوز هم که هنوز است این تویی که دردهای بی‌بی نرگس را می‌بویی و تو را دعا می‌کند نابینای محله وقتی نجاتش می‌دهم از چشم‌های دریدۀ خیابان. مانده‌ام میان قاب‌هایی که جای تو را پر نمی‌کنند بی‌خواب پدری که در کنار تو خوابش برده است بی‌تاب مادری که تمام روز را به من خیره می‌شود تا تمام شب خواب تو را ببیند روی همه نامه‌ها نام تو نوشته شده است چندان که بر پیشانی کوچه تا از بن بست درآید و بر سر در مدرسه تا دیگر به اشتباه نیفتد. این روزها حس می‌کنم بزرگتر از آن شده‌ای که برادر بزرگترت باشم. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران به هم می‌رسند (یادداشتی بر رمان اثر ، به قلم ) ▪️«جریان زندگی در یک قبرستان؛ ایده‌ی جذابی ست. چند روح که متعلق به دوره‌های زمانی و کشورهای مختلفند اما در یک قبرستان مدفون هستند. آن‌ها پس از مرگشان پای نقل یکدیگر می‌نشینند و روایت خودشان را می‌گویند. همین چند جمله می‌تواند انگیزه خوبی برای انتخاب و دست گرفتن یک رمان باشد. "روایت دلخواه پسری شبیه سمیر" داستانش را از زبان ارواح آرمیده در یک قبرستان روایت می‌کند. قبرستان مشهور و آشنایی به نام "وادی السلام". محوریت رمان پسری جوان است. پسری که نویسنده او را "شبیه سمیر" نامیده. پسری که در یکی از مقبره‌های قبرستان وادی السلام در شهر نجف مخفی شده است. بخش عمده داستان از زبان او روایت می‌شود. پسر جوانی که اواخر جنگ ایران و عراق به جبهه می‌رود. رزمنده‌ای که عکس امام خمینی را روی پیراهنش، درست همان‌جایی که قلبش می‌تپد دوخته است...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11664 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تقدیر (شعری از ) ▪️خدا از روز اول آفرید اندوه هجران را سپس بر قامت اندوه پوشانید انسان را به قدر گندمی دیوانگی در خاک آدم بود همان یک دانه رونق داد کسب و کار شیطان را تمام زندگی آوردگاه شک و ایمان شد به غارت برد از آن پس هر یکی یک تکه از جان را پناه از زخم‌ها بر دامنت آورده بودم، عشق! دریغ از زخم کاری جسته بودم راه درمان را شبیه گلۀ رم کرده آشوبیست در جانم که در یک کاسه دیدم دست‌های گرگ و چوپان را به دریا زد دلش را قایقی اما نمی‌دانست که دریا دور از چشمش خبر کرده‌ست طوفان را تو هم مانند من بازندۀ تقدیر خواهی شد که پنهان کرده در مشتش ورق‌های فراوان را ☑️ @ShahrestanAdab