آسوده نیست مرغ روانم درون تن
وقتی که بیقرار و پریشانی، ای وطن!
«ای کاروان حُسن که خوش میروی به ناز»
دور از تو باد چشم حرامی و راهزن
آتش گرفتهایم که روشن شوی، چه باک؟
شمعی اگر فدا بشود پای انجمن
آغوش توست آینۀ حقنمای ما
روزی که میرویم به دیدار خویشتن
از خون ما نرُسته به خاکت شقایقی
شرمنده است طایفۀ بیشهید من
#سورنا_جوکار
#برای_ایران
#ایران_عزیز
@shahrestanadab