.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (60) 🌺
.
#چایزه 1
#غول_آدمخوار
(#راوی : )
.
در #آبادان بودم. به ديدن دوستم در يكی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از راديو تلويزيون #عراق بود. اين خبرها را هم به #سيد و فرمانده ها می داد.
تا مرا ديد گفت: يازده هزار دينار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟
گفت: الان عراقی ها در مورد #شاهرخ صحبت می کردند!
با تعجب گفتم: شاهرخ خودمون! #فرمانده_گروه_پيشرو؟!
گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خيلی ازش ترسيده اند.
گوينده عراقی می گفت: اين آدم شبيه غول می مونه. اون #آدمخواره هر کی سر اين جلاد رو بياره يازده هزار دينار جايزه می گيره!!
دوستم ادامه داد: تو #خرمشهر که بوديم برای سر #شهيد_شيخ_شريف جايزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بيشتر مراقب باشه.
صحبت دوستم كه تمام شد گفتم: راستی پاشو بريم پيش سيد، امشب عروسی داريم!
چشماش از تعجب گرد شده بود.با تعجب گفت: عروسی، اون هم توی آبادان محاصره شده!؟
گفتم: آره يکی از دخترهایی که توی خرمشهر همه خانواده اش رو از دست داده و در آشپزخانه، به همراه ديگر زنان برای رزمندگان غذا درست می کنه، قراره با يکی از بچه های گروه ما به نام علی توپولف ازدواج کنه. پدر و مادر علی با سختی از تهران آمده اند و امشب مراسم عروسی داريم...
#نشر_این_پیام_صدقه_جاریه_است
#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (60) 🌺
.
#چایزه 1
#غول_آدمخوار
(#راوی : )
درآبادان بودم به ديدن دوستم در يكی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از راديو تلويزيون عراق بود🌾. اين خبرها را هم به سيد و فرمانده ها می داد👋
تا مرا ديد گفت:يازده هزار دينار چقدر می شه⁉️ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه⁉️
گفت: الان عراقی ها در مورد #شاهرخ صحبت می کردند❗️❗️با تعجب گفتم:
#شاهرخ خودمون❗️ #فرمانده_گروه_پيشرو⁉️
گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خيلی ازش ترسيده اند😫
گوينده عراقی می گفت: اين آدم شبيه غول می مونه.😂اون #آدمخواره هر کی سر اين جلاد رو بياره يازده هزار دينار جايزه می گيره💔❗️
دوستم ادامه داد: تو #خرمشهر که بوديم برای سر #شهيد_شيخ_شريف جايزه گذاشته بودند. حالا هم برای #شاهرخ، بهش بگو بيشتر مراقب باشه🍂
صحبت دوستم كه تمام شد گفتم: راستی پاشو بريم پيش سيد، امشب عروسی داريم🌾
چشماش از تعجب گرد شده بود.🧐با تعجب گفت: عروسی، اون هم توی آبادان محاصره شده⁉️
گفتم: آره يکی از دخترهایی که توی خرمشهر همه خانواده اش رو از دست داده و در آشپزخانه، به همراه ديگر زنان برای رزمندگان غذا درست می کنه، قراره با يکی از بچه های گروه ما به نام علی توپولف ازدواج کنه. پدر و مادر علی با سختی از تهران آمده اند و امشب مراسم عروسی داريم...
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران