eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان باغبان قسمت یازدهم نوشته توران قربانی صادق
باغبان قسمت ۱۱ نوشته توران قربانی صادق 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 فردای حنابندان محمد بود ، که عروس ات کردند . هنوز لباسهایتان به تنتان بود . چند جای پوست صورتت را نخ اصلاح زخمی کرده بود و جایش می سوخت . تا خواست نزدیکت بیاید هلش دادی و از خانه زدی بیرون . محمد هیچ عکس العملی نشان نداد .‌ نه دنبالت دوید و نه صدایت زد .تا یک کوچه آنطرفتر که می شد روبروی قبرستان ، گریان دویدی خانه دوستت . در زدی . مادرش از دیدنت تعجب کرد ." وااا خدا مرگم بده شابی تو این جا چیکار می کنی ؟ "چند ساعت قبل شام عروسی ات را خورده بودند . گریه و زاری راه انداختی که نمی خواهی برگردی خانه محمد . آرزو کردی کاش آقاجانت آن لحظه آنجا بود و یک سیلی دم گوش ات می خواباند ، ولی اجازه می داد بروی خانه خودتان و پایین اتاقشان جای خوابت را بیاندازی و صبح قبل از او بیدار بشوی و از چاه برای شستن سر و صورتش آب بکشی . دختر سرکشی بودی و چیزی از زنانگی نمی دانستی . اما محمد از بس نجیب بود ؛ بی سر و صدا صبر کرده بود تا صبح از راه برسد و برود به عمه اش جریان را بگوید . بعدها فهمیدی که خیلی باعث خجالتش شده ای . دو روز کسی حریفت نشد ؛ تا که خبر به گوش آقاجانت رسید . پیغام فرستاد : 《 بگید اگه سر خونه و زندگیش نره خودم سرش رو می برم میزارم رو سینه اش ! 》 همراه دو سه نفر از زنهای همسایه و نامادری ، به قول آقاجانت رفتی سر خانه ات . همان دم در یکیشان در گوشی گفت " شابی حتما شنیدی که مادربزرگت تیکه اول ویارش رو از یه ژاندارم بدخلق خورده که با زنش جی جی باجی بوده ، حواست باشه کار دست خودت ندی ! " به قول معروف تا آن وقت آن روی آقاجانت را ندیده بودی ! روز بعد پاتختی گرفتند و عصر نامادری زیراندازهای حصیرش را جمع کرد و برد . شب چادرت را فرش کردید و رویش جا انداختید . محمد زبان به دهان نداشت انگار ! گله ای نکرد . صبح وقتی او به سرکار رفت نشستی و به پاهایت زدی و زار زار گریه کردی . @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراحل تکوین داستان قسمت دوم
مراحل تکوین داستان قسمت دوم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 اینک میخواهیم سه مرحلهٔ مورد نظر را با ذکر نمونه ای عینی بررسی کنیم. برای این کار از همان مثالی که در ابتدا آوردیم بهره میگیریم ضرب و شتم عابری تنها و بی دفاع در خیابان ا مرحلهٔ تولد فکر اولیه در داستان نمونه الف) ناگهان هجوم عده ای را در خیابان به عابری تنها مشاهده میکنید یا میشنوید یا در گزارشی میخوانید (نشانه بیرونی). ب ناخودآگاه حس ترحم به عابر مضروب یا حس خشم و تنفر به مهاجمان یا حس غرور و رضایت از مقاومتی که عابر از خود نشان میدهد یا هر حس دیگری به فراخور موقعیت و شرایط خاصی که حاکم ،است، در شما ایجاد میشود (حس). ج این حس وجود شما را چنان در خود میگیرد که این فکر در ذهنتان جرقه می زند عابری تنها و بی دفاع در خیابان مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و درصدد مقابله برمی آید» (تولد) فکر اولیه). .۲ مرحله طراحی در داستان نمونه گفتیم که طراحی عبارت است از شرح و بسط عاقلانه فکر اولیه به نحوی که پرده از ابهامات پیرامون آن بردارد و به سؤالات مطروحه پاسخ .گوید هنگامی که فکر اولیه مبتنی بر نوعی نامتعادل «بودن ،باشد ابهامات و سؤالات خود به خود در ذهن مطرح میشوند در زندگی عادی نیز هرگاه چنین حادثه ای را در خیابان مشاهده کنیم، ناخودآگاه سؤالاتی به ذهنمان میرسد در عالم قصه نیز کم و بیش چنین روندی حاکم میشود این تفاوت که در اینجا پرسشگر و پاسخ دهنده هر دو خود شمایید. دوست دارم ماجرا از این قرار باشد که عده ای پسر ولگرد برای چندمین بار و به منظور به دست آوردن پول و نیز تحقیر پسرکی در خیابان با او چنین کرده باشند. آنکه مورد هجوم واقع شده چه خصوصیاتی دارد؟ - بسیار خوب او میتواند پسری باشد که پدرش را از دست داده و فرزند بزرگ خانواده است و مثلاً دایی یا عمویی نیز ندارد که از او در مقابل پسران مهاجم دفاع کنند. او با مادر و تنها برادرش زندگی میکند. (حذف پشتوانه های خانوادگی). - آیا پلیس و دستگاه قضایی حامی آنها نیست؟ خیر جامعه از این نظر دچار نابسامانی است حذف پشتوانه های اجتماعی و قانونی چرا خانوادۀ پسرک از آن شهر مهاجرت نمیکنند؟ آنجا وطن آنهاست به ،علاوه آنها فقیرند و توانایی مهاجرت ندارند حذف پشتوانه های اقتصادی عاقبت هجوم چه میشود؟ پسرک از دست ولگردها آزار میبیند و درصدد مقابله برمیآید و بعد... بعد چه؟ آیا قصه ات همین جا خاتمه می یابد؟ خوب... بله. در این صورت قصه پرکششی نخواهد شد چنین داستانی اگر نثری معمولی هم داشته باشد خیلی پیش پا افتاده از آب درخواهد آمد. پسرکی برای چندمین بار مورد هجوم چند پسر ولگرد خیابانی واقع میشود و مقابله میکند همین؟ چطور شد که پسرک به این نتیجه رسید؟ چرا دفعات پیش چنین مقاومتی از خود نشان نمی داد؟ خوب... عرصه بر او تنگ شده و او به جایی رسیده که احساس میکند اگر هر روز در مقابل آزار و اذیت آنها سکوت کند، کار ممکن است به جای باریکی بکشد. در واقع او مجبور است از خود دفاع کند. این درست اما چندان انسانی نیست حیوانات هم وقتی در تنگنا قرار میگیرند از خود دفاع میکنند. بهتر نیست انگیزه مقاومت پسرک انسانیتر باشد؟ @shahrzade_dastan
چرا، مثلاً او میتواند به این نتیجه برسد که نباید در مقابل ظالم تسلیم شود حتی اگر حلقهٔ فشار تنگتر شود. بسیار ،خوب حالا کمی بهتر شد اما حالا این مشکل را حل کن که پسرکی نوجوان با این سن و سال کم چگونه به چنین بینش والایی میرسد که در مقابل زورگویی مقاومت کند و تبعات ناشی از آن را هم بپذیرد؟ وانگهی او چطور قبلاً به چنین بینشی نرسیده بود؟ آیا عاملی بیرونی موجب تحول فکری او شده است؟ بله میتوان فرض کرد که مادرش به او چنین می آموزد. قبول اما چگونه؟ با نصیحت؟ آیا میتوان نوجوانی را که قهرمان نیست و به مقتضای سن و موقعیتش به هر حال از هجوم چند ولگرد بیمناک است فقط و فقط با زبان و حرف به چنین جایی رساند؟ بسیار خوب مادرش او را در عمل به چنین ضرورتی می رساند. البته مادر تمایلی ندارد که خواست خود را به فرزندش تحمیل و او را به مقاومتی چنین خطرساز وادار کند، اما این زن در عمل دریافته که در چنین موقعیتی که خانواده هیچ پناهی ندارد تنها ،راه ایستادگی در مقابل زور است و فرزند او در هر صورت باید چنین ضرورتی را دریابد در ،حقیقت ،نیت مادر این است که فرزندش را به تواناییها و امکانات خودش آگاه کند؛ مثلاً، مادر پولی را کف دست پسرش میگذارد و چوبی نیز به دست او می دهد و از او میخواهد که نانی تهیه کند و به خانه بیاورد و اگر کسی مزاحمش شد با چوب به خدمتش برسد. به این ترتیب مادر باید زن فهمیده و آزاده ای باشد. مسلّم است.‌ بنابراین باید شخصیت او را در کل داستان به شکلی تصویر کنی که بیانگر پختگی و آزادگی اش باشد. میتوان برای این کار او را زنی تصور کرد که. در فقدان همسرش صبر پیشه میکند و خود به تنهایی با کار مشقت بار و سخت بی آنکه به راههای دیگری متوسل شود مخارج خانوادهاش را تأمین میکند. بد نشد! حالا که به سؤالهای اصلی پاسخ گفته ای میتوانی «طرح» داستانت را .بنویسی فراموش نکن که در طرح تو حتماً باید «علت» ها روشن باشد. 📚پیک قصه نویسی ✍مهدی حجوانی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرایط و غلط مصطلح 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 «شرایط»، در عربی جمع «شریطه» به معنای «پیمان» و «قرارداد» است؛ اما در فارسی به اشتباه به جای جمع «شرط» استفاده میشود؛ در حالی که جمع شرط میشود شروط. پس نباید گفت: واجد شرایط باید گفت: «واجد شروط»! جای دیگری که شرایط نادرست استفاده میشود در معنای وضعیت اوضاع و موقعیت است. برای مثال، نباید گفت شرایط جغرافیایی باید گفت: _ وضعیت موقعیت اوضاع جغرافیایی». ❌جمله ی نادرست امیدوارم در کنار اجرای برجام و با بهبود شرایط اقتصادی کشور، حق پخش تلویزیونی هم به فوتبال داده شود تا بتوانیم به سمت خصوصی سازی به راحتی حرکت کنیم. ✅ جمله ی درست امیدوارم در کنار اجرای برجام و با بهبود اوضاع اقتصادی کشور، حق پخش مستقیم تلويزيوني فوتبال نیز داده شود تا بتوانیم به راحتی به سوی خصوصی سازی حرکت کنیم. ❌جمله ی نادرست ... شرکتهای واجد شرایط چنانچه در نمایشگاههای تجاری کشورهای دیگر حضور یابند یارانه صادراتی از سوی سازمان توسعه تجارت ایران دریافت می‌کند. ✅ جمله ی درست ... شرکتهای واجد شروط چنانچه در نمایشگاههای تجاری کشورهای دیگر حضور یابند یارانه صادراتی از سازمان توسعه تجارت ایران دریافت میکنند. 📚فارسی عمومی و آیین نگارش ✍دکتر الهام باقری @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی زینب قلی زاده سلام وقت بخیر یکی از زیباترین ودر عین حال عجیبترین کتابهایی که خواندم کتاب سرزمین اشباح بود که درست خاطرم نیست ده جلد یا بیشتر بود ومن نوجوان بودم وآن کتاب را با چنان اشتیاقی خواندم که حتی دلم نمی خواست پلک بزنم. دنیای پر از شگفتی وعجیب این کتاب را از یاد نمی برم وذهن قدرتمند نویسنده ی توانایش را همواره می‌ستایم. غافلگیری آخرین جلد که دوباره به نقطه ی شروع برمی گشت جالب بود. داستان پسرکی بود که با دوستش مخفیانه وارد سیرک عجیبی میشوند ودر زمان ومکانهای مختلف اتفاقات جالبی برایشان پیش می آید... @shahrzade_dastan