eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
حادثه در داستان 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 نویسنده باید از میان انبوه حوادث یک زندگی دست به انتخاب بزند. دنیای خیالی چیزی فرای خیال پردازی است. جایی است که در آن مواد لازم برای ساخت یک فیلم را می‌بینیم. اما در برابر این سوال که چه چیزی را انتخاب می‌کنید پاسخ هیچ دو نویسنده‌ای یکسان نیست. برخی به دنبال شخصیتند. برخی کنش و کشمکش و برخی نیز حال و هوا تصاویر یا گفتگو. اما هیچ عنصری به تنهایی نمی‌تواند سازنده داستان باشد. یک فیلم صرفاً از لحظات کشمکش و کنش، لحظات عاطفی یا خصوصی و گفتگوهای طنزآمیز یا نمادها ساختخ نمی‌شود. چیزی که نویسنده جستجو می‌کند حادثه است. زیرا حادثه همه عناصر فوق را در خود دارد و حتی چیزی بیشتر از آن هر حادثه یا توسط افراد به وجود می‌آید یا بر آنها تاثیر می‌گذارد و لذا شخصیت‌ها را توصیف و تشریح می‌کند. در جایی حادث می‌شود و تصویر کنش و گفتگو به وجود می‌آورد. از کشمکش نیرو می‌گیرد تا در شخصیت‌ها و مخاطب به طور یکسان عواطفی را ایجاد کند. اما حوادث انتخاب شده نمی‌تواند به نحوی تصادفی و بی‌معنا کنار هم قرار گیرند. آنها باید ترکیب و تالیف شوند. حادثه یعنی تغییر. اگر خیابان پشت پنجره‌تان خشک باشد و شما بعد از خواب گلوله ببینید که خیس شده؛ تصوری که به شما دست می‌دهد تصور وقوع یک حادثه است. حادثه‌ای به نام باران. دنیا از خشکی به خیسی تغییر پیدا کرده است. اما نمی‌شود از تغییرات هوا و فقط هوا فیلم ساخت. حوادث داستان نباید جزئی و پیش‌ پا افتاده باشند. بلکه باید با معنا باشند و برای اینکه تغییر با معنا باشد باید با یک شخصیت آغاز شود یا با عبارتی برای یک شخصیت حادث شود. اگر ببینیم کسی زیر باران خیس شده، مسلماً با معناتر از یک خیابان خیس است. برای اینکه تغییر با معنا شود باید بر اساس یک ارزش بیان گردد و مخاطب هم بر اساس همان ارزش واکنش نشان دهد. اما وقتی می‌گوییم ارزش‌ها منظورم فضایل انسانی یا کاربرد محدود و اخلاقی آن در ترکیب ارزش‌های اخلاقی نیست. منظورم از ارزش‌های داستانی کلی‌ترین مفهومی است که از آن استنباط می‌کنید. ارزش‌ها روح داستان گویند. و بالاترین هنر ما زمانی است که بتوانیم دیدگاه ما را نسبت به ارزش‌ها بیان کنیم. تصور کنید دهه ۱۹۸۰ است و شما در شرق آفریقا هستید که در آن خشکسالی بیداد می‌کند. در این شرایط ارزشی که مطرح می‌شود ارزش بقاست. زندگی یا مرگ. ما از وجه منفی آغاز می‌کنیم. قحطی هولناک جان هزاران نفر را می‌گیرد. اگر حالا باران بیاید رگباری که زمین را سبز می‌کند، حیوانات به چرا مشغول می‌شود و آدمیان به زندگی. در این صورت این باران بی‌نهایت با معناست. چرا که ارزش را از منفی به مثبت تبدیل می‌کند. از مرگ به زندگی. اما این حادثه به رغم قدرتی که دارد اما هنوز یک حادثه داستانی نیست. زیرا کاملاً تصادفی است. بالاخره در شرق آفریقا باران باریده است. اگرچه تصادف اتفاقاً در داستان جایی دارد. اما نمی‌توان داستان را یکسره بر مبنای حوادث اتفاقی بنا کرد. حالا هر چقدر هم که بار ارزشی حوادث زیاد باشد. برگردیم به همان قصه خشکسالی. مردی وارد می‌شود که خود را باران‌ساز می‌داند. این شخصیت میان اعتقاد سرسختانه به توانایی خود درآوردن باران گیر افتاده. در حالی که تاکنون هرگز موفق به انجام آن نشده است و وحشت شدید از اینکه نکند دیوانه شده باشد. کشمکش درونی سختی با خودش دارد. با زنی آشنا می‌شود و به او ابراز عشق می‌کند. اما زن پس از تلاش ناموفق‌تر با باور کردن مرد او را منقلب و حتی بدتر از آن می‌خواند و می‌رود. او با جامعه نیز در نزاعی شدید است. برخی از او چنان پیروی می‌کنند. گویی که مسیح موعود است. اما گروهی دیگر می‌خواهند او را از شهر بیرون بکنند و دست آخر با دنیای فیزیکی اطراف نیز در می‌افتد. بادهای داغ، آسمان خالی از ابر، زمین تشنه. اگر این مرد بتواند از همه کشمکش‌های درونی و شخصی خود علیه نیروی اجتماعی و محیطی جان سالم به در ببرد و بالاخره از آسمان باران بگیرد چنان بارانی جادویی و بی‌نهایت با معنا خواهد بود. زیرا تغییریست حاصل کشمکش. قصه‌ای که شنیدید قصه فیلم باران‌ساز است که توسط ریچارد نش از نمایشنامه‌ای به قلم خودش اقتباس شده است. 📚داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی ✍رابرت مک کی @shahrzade_dastan
حادثه در داستان 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 به طور کلی میتوان گفت که هر حادثه، از چیزی در گذشته سرچشمه میگیرد و بر چیزی در آینده اثر میگذارد و در واقع از نظر زمانی سه بعدی ،است، و یا از تمام اقطار زبان استفاده می.کند هر حادثه پیش درآمدی دارد و پس آیندی مشتی که بر سینه کسی کوبیده میشود از قصد مشت زدن که مقدم بر عمل مشت زدن است، سرچشمه میگیرد و نتیجه اش مشتی است که مشت خورده بر سینه ،کوبنده می.کوبد در مشت زدن و مشت کوبیدن نه فقط قصد مشت زدن که مربوط به جدالی است در گذشته، بلکه پایان بازی نیز که چیزی است مربوط به آینده . اگر یک حادثه در زمان حال اتفاق بیفتد، بدون شک از حوادث و جدالهای قبلی سرچشمه گرفته است و به جدالها و حوادث بعدی خواهد انجامید. جدال نوعی موقعیت است تا حادثه بر اساس آن وقوع یابد و حادثه به نوبه خود پیش درآمدی است برای جدالها و حوادث بعدی تا بالاخره با حادثه نهایی، قصه به پایان برسد. هر حادثه ای در ،قصه عاطفی ،است خواه جسمانی باشد مثل مشت کوبیدن و کتک کاری و خواه درونی باشد مثل عاشق شدن هر حادثه ای از یک انگیزه قبلی - خودآگاه یا ناخودآگاه - سرچشمه میگیرد و به همین دلیل ظرفیت عاطفی خاصی .دارد و نیز هر حادثه دارای ظرفیت فکری خاصی ،است به دلیل اینکه هر عمل خواه عینی و خواه ،ذهنی بالاخره از شعور و ادراک و تصور عمل ناشی میشود و حادثه را ممکن میسازد. هر حادثه ای انسانی است و ،زمینی خواه ذهنی باشد و خواه عینی؛ چراکه به دلایل انسانی و کنترل شده اتفاق میافتد ضبط و کنترل حوادث در قصه در اختیار انسان است و همیشه شخصیتهای قصه به دلایلی کاملا موجه در برابر یکدیگر قرار میگیرند و حادثه را به سوی وقوع یافتن میرانند در ،قصه هیچ چیز بی دلیل نیست به دلیل اینکه وقوع حوادث قصه فرمول علت و معلول است. بر اساس حادثه تصادف نیست تا بر حسب ،اتفاق، وقوع پیدا کند. فرق بین حادثه در این است که تصادف خودی خود اتفاق نمیافتد. بلکه جدالی وقوع آن را ممکن می سازد در حالی که در ،تصادف طرفین عمل عالماً و عامداً در برابر یکدیگر قرار نگرفته.اند ماشینی که با سرعت صد حرکت میکند ممکن است جوانی ،عاشق بچه ای ده ساله و یا پیرزنی هفتاد ساله را ،بکشد در حالی که قصه نویس راننده ماشین را عالما و عامداً به سوی یکی از این سه نفر هدایت میکند و عمل قتل را از علت و دلیلی میآکند و تصادف را از شکل اتفاقی اش درآورده بر آن منطق حدوث را حاکم میسازد. به همین دلیل بسیاری از عوامل طرح و توطئه داستان را به آسانی در حادثه نیز میتوان پیدا کرد. طرح و توطئه داستان را از شکل ساده،اش به سوی مرموز بودن میراند. حادثه نیز تصادفی است که بر آن راز و سری نهانی حاکم است و این راز و سر از دلیلی خاص سرچشمه میگیرد که جدال بدان معنا و مفهوم واقعی بخشیده است. 📚قصه نویسی ✍رضا براهنی @shahrzade_dastan
تصادف و حادثه در داستان 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 در طرح و توطئه، و در حادثه طرفین جدال همیشه علیه یکدیگر نقشه میکشند و توطئه می چینند، در حالی که در تصادف هیچ کدام از طرفین تصادف نمیدانند که به زودی اتفاقی رخ خواهد داد تصادف، عکس حادثه است. اگر طرفین تصادف از وقوع تصادفی در آینده اطلاع داشته باشند ممکن است با تمام قوا بکوشند از آن اجتناب کنند؛ در حالی که طرفین حادثه همیشه برای حادثه طرح ریزی میکنند و میخواهند حتما حادثه را به سود خود به پایان برسانند ،تصادف از نظر زمانی تک بعدی است فقط از زمان حال استفاده میکند. در حالی که حادثه همان طور که گفته شد از هر سه بعد زمان برای تکوین و حدوث خود یاری می گیرد، در صورتی که در تصادف، هیچ تصوری از آینده در ذهن طرفين تصادف وجود ندارد هیچ کدام از رانندگانی که در خیابان حرکت میکنند نمیدانند که ممکن است ده دقیقه دیگر تصادف ،کرده بمیرند و یا سبب مرگ دیگران بشوند. ولی طرفین جدال و ،حادثه با در نظر گرفتن گذشته های خود در حال زندگی میکنند و تصوری از آینده خاصی را نیز در ذهن خود میپرورانند و با نقشهای منظم و کنترل شده به سوی آینده حرکت میکنند. به طور کلی ،تصادف به دلیل آنکه نه انسان طرحی برای آن ریخته و نه در عملی شدنش به عمد دستی داشته است یک عمل مقدر ،است، گرچه در صحنه طبیعت اتفاق میافتد؛ ولی حادثه دست دخالت کننده انسان است در مسیر حوادث زندگی و برخلاف تصادف که نه ریشه دارد و نه ،هدف و گویی از خارج از ماده ماده تحمیل شده است هم ریشه دارد و هم هدف. و همان طور که گفتم زمینی و انسانی است. علاوه بر این، تصادف بین نمایندگان مشخص یک ظرفیت فکری معنوی یا اخلاقی و عاطفی وقوع نمی یابد. زیرا تصادف کور است و با کوری ،خود بد و خوب را با هم به نابودی میکشاند ولی طرفین جدال و حادثه برحسب موقعیت قصه نمایندگان دیدهای مختلف بشری و یا چهره های نیکی و بدی و زیبایی و زشتی هستند و نویسنده با چیره کردن یکی از این نمایندگان بر دیگری میکوشد مفهوم یا مفاهیم معنوی را از طریق عمل در حوادث زندگی دخالت دهد به همین دلیل میتوان گفت که تصادف فقط عینی است در حالی که حادثه مثل هر پدیده هنری هم عینی است و هم ذهنی، و مقداری از بار فرهنگی نویسنده را به عاریه گرفته خود را از تشخص معنوی بهره مند ساخته است. تصادف پدیده ای است ابتدایی و ناشی از جهل و نادانی و در خشن ترین تظاهراتش حتی ناشی از وحشت و یاس نیز هست. در حالی که حادثه ناشی از وقوف و شعور بشری است و حاکی از سیطره انسان بر امور زندگی. 📚قصه نویسی ✍رضا براهنی @shahrzade_dastan
ترکیب گفت وگو، روایت و حادثه 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 وقتی دارید صحنه ای مینویسید و بعد همه صحنه را با یک گفت وگوی سنگین نوشتید و حس میکنید لازم است که از روایت هم استفاده کنید، خود را در موقعیت یکی از شخصیتها قرار دهید و در آن لحظه به جای او فکر کنید و همه چیز را ببینید فکر کنید که شما بازیگر فیلمی هستید و قرار است که همه نقشها را بازی کنید لازم است بدانید هر روایتی که در درون یک صحنۀ گفت وگو میگذاریم سرعت صحنه را اندکی کم می.کند بنابراین در جایی از روایت استفاده کنید که تنش داستان تحت تأثیر یک یا دو خط روایت قرار نگیرد. بیشتر وقتها باید سعی کنیم صحنه های داستان را با استفاده از هر سه عنصر ،گفتوگو حادثه و روایت متعادل کنیم برای همین هم باید تا آنجا که میتوانید در هر صحنه یک شخصیت را در کنار شخصیتهای دیگر قرار دهید. صحنه هایی که با ترکیب سه عنصر خلق میشود برای خواننده جذابتر از صحنه هایی است که در آنها فقط از گفت وگو یا روایت یا حادثه استفاده شده است. صحنه ای که از رمان زندگی پر رمز و راز زنبورها، نوشته سویی مانک ،کید در زیر آمده است نمونۀ خوبی از این نکته است. در صحنه ای از این رمان ،ادبی که دربارهٔ جنبش حقوق مدنی است به نظر میرسد که کید میخواهد با ما درباره خطر زنبورگزیدگی در کار زنبورداری صحبت .کند اگر بخواهیم در این دنیا با دیگران فرق ،کنیم باید خطرها را بپذیریم و به کاری که قرار است انجام دهیم عشق بورزیم نویسنده به جای موعظه از طریق ،روایت با ترکیب سه عنصر گفت وگو روایت و حادثه خواننده را جذب خود میکند. تمام صبح را مشغول نجارت زنبورها بودیم. به گوشه ای از جنگل برگشتیم؛ جایی که اصلاً جاده ای وجود نداشت. ۲۵ زنبور روی نردهای نشسته بودند؛ درست مثل یک شهر گم شده کوچک آنجا چادر زدیم و ظرفها را از آب شکر پر کردیم. قبلاً شکرها را توی جیبهایمان ریخته بودیم و حالا فقط خیسشان کردیم وقتی می‌خواستم در جعبه های کندو را جابه جا کنم. زنبور دست مرا نیش زد آگوست نیش را درآورد. گفتم: من داشتم برای این زنبورها لاو میترکاندم. آگوست گفت: مهم نیست چقدر عشق برای آنها میترکانی. هوای گرم باعث بیرون آمدن زنبورها می‌شود. بعد یک بطری کوچک روغن زیتون درآورد و روی پوستم مالید. کاش دیگر هرگز چنین اتفاقی نمی افتاد. آگوست :گفت باید عادت .کنی نمیشود زنبوردار واقعی بود. بدون اینکه زنبور آدم را نیش بزند. زنبوردار واقعی این عبارت مرا امیدوار کرد و در آن لحظه موجی از پرندگان سیاه در دوردست از زمین بلند شدند و تمام آسمان را پر کردند با خودم :گفتم آیا شگفتی را پایانی نیست؟ چطور کید میداند که کی و کجای صحنه از چی استفاده کند؟ اینها همه ناشی از استنباط حسی اوست. حدس میزنم که او در هنگام نوشتن پیش نویس چندان به نحوه ترکیب این عناصر داستانی فکر نکرده است. برای این کار نویسنده باید درون جلد شخصیتها برود. شما نمیتوانید حداقل موقع نوشتن پیش نویس اثر آگاهانه و با فکر قبلی از این عناصر استفاده کنید. اما در مرحلهٔ بازنویسی میتوان بهتر دید که در صحنه ها بیشتر روایت به کار رفته است یا گفت وگو یا حادثه. صحنه کاملا متعادل از توازن و نظم برخوردار است و شما باید موقع نوشتن و بازنویسی این وزن را حس کنید. خواننده موقع خواندن صحنه ای که نویسنده در آن از گفت وگوها به مدتی طولانی استفاده کرده کم کم احساس میکند غیرواقعی است و درست مثل گوش دادن به کسانی است که ما فقط سرهایشان را میبینیم. خواندن صحنه بدون تصاویر متحرک و بدون توصیف شخصیتها از مکان و زمان و فضای داستان مثل گوش دادن به مصاحبه رادیویی بدون افکت صدای زمینه است. به علاوه صحنه ای هم که پر از حادثه است نیز غیرواقعی به نظر میرسد. برای اینکه ممکن نیست شخصیتها کاری انجام دهند و ضمن آن گفت و گویی نکنند و بالاخره صحنه ای هم که پر از روایت است خسته کننده است. درست مثل وقتی است که کسی درباره موضوعی پرحرفی میکند. حتی اگر موضوع توصیفهای او جالب هم باشد، روایتهای زیاد باعث میشود خواننده به خواب برود. هرگاه در هر صحنه فقط از یکی از این سه عنصر داستانی گفت وگو حادثه و روایت استفاده کردید، از خود سؤال کنید که آیا صحنه واقعی به نظر میرسد و به لحاظ احساسی برای خواننده جذاب است؟ 📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی ✍گلوریا کمپتون @shahrzade_dastan