eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
56 ویدیو
225 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان داستان قسمت سوم ❄❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄ در رمان اضطراب نوشته دین کونتز چینا باید راهی پیدا کند تا شکنجه‌گران را بکشد و پیدا می‌کند. در سکوت بره‌ها کلاریس پیش لکتر می‌ماند تا جلوی بوفالو بیل را بگیرد و می‌گیرد. خواننده‌ها دوست دارند قهرمان با قاطعیت نیروهای مخالف را شکست دهد. اما البته لزومی ندارد همیشه این طور باشد. مثال خوبی که می‌توان در این زمینه زد، اقدام مدنی نوشته جاناتان هار است. این اثر داستان وکیلی به نام جن شلیکمان است. آب آشامیدنی شهری کوچک را در دو کارخانه بزرگ آلوده و مسموم کرده‌اند. همه دلمشغولی جن این است که عدالت را به نفع شهروندان یک شهر کوچک به کرسی بنشاند. اما طرف مقابل که پول هنگفتی دارد دست به هر کاری می‌زند تا او را چه از نظر شغلی و چه فردی از پا درآورد. آنها این کار را می‌کنند‌ اما ما در آخر داستان برای او که این همه مدت قهرمانانه در زیر تفنگ مقاومت کرده است احساس احترام می‌کنیم. ادامه دارد.... @shahrzade_dastan
زیرا داستان مسیر یک مسابقه دو نیست که خط پایانی داشته باشد و عده‌ای آنجا با پرچم‌های رنگارنگ منتظر ایستاده باشند و برای کسی که به خط پایان نزدیک شود و از آنجا می‌گذرد هلهله و شادی کنند . داستان یک دوی امدادی و ماراتن است. خط پایان آن را خودش و توان دونده‌اش و به نظر من خواننده‌اش تعیین می‌کند. بر اساس این نظریه هیچ داستانی به پایان نمی‌رسد. بلکه همیشه در حرکت و ساخت‌های نو بوده و حتی ممکن است در ذهن هر خواننده‌ای به شکلی دلخواه ادامه داشته باشد. در هر صورت پایان‌بندی داستان‌ها را می‌توان به شکل نمودار زیر نشان داد: ■پایان بندی شاد و خوش ■پایان‌بندی معمولی ■پایان‌بندی غمگین و ناخوش ادامه دارد 📚آموزش داستان نویسی ✍روح الله مهدی پورعمرانی @shahrzade_dastan
پایان داستان 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 دو دلیل میتوان برای پایان غم انگیز در داستانها ذکر کرد: الف) بسیاری از موقعیتها در ،زندگی، پایانی غم انگیز دارند بنابراین اگر هدف ادبیات داستانی روشن کردن زندگی باشد، باید شکست و پیروزی را همسان طرح کند. بازاری نویسهایی که داستانهای ورزشی مینویسند، عادت دارند که همیشه یک فرد یا یک تیم را بر افراد یا تیم های دیگر پیروز کنند. با این حال اگر تیمی بازی را ببرد طبیعی است که باید بقیه افراد ببازند و یا باید پنجاه نفر یا حتی صد نفر در مسابقات ببازند تا یک بازیکن گلف برنده شود. لااقل در این جور موقعیتها شکست خوردن بیشتر معمول است تا پیروزی گاهی نیز همین ،حضرات از در دیگری وارد میشوند و فی المثل مینویسند که چگونه یک نفر بازی را باخت ولی درسی اخلاقی که عبارت باشد از روح مردانگی در ورزش آموخت یا اهمیت بازی منصفانه را فهمید. غافل از اینکه با این صغرا کبرا چیدنها، نمیتوان غم همه شکستهای زندگی را تخفیف داد. به خصوص اینکه این جور حوادث هم خیلی کم اتفاق میافتند. البته میپذیریم که گاهی شکست اوقات آدم را تلخ و افراد را در برابر مشکلات زندگی سست میکند، با این وجود ما به چشیدن مزه شکست نیازمندیم و همان طور که از زندگی توقع پیروزی را داریم باید انتظار شکست را نیز داشته باشیم. ب دیگر آنکه پایان غم انگیز وسیله مهم و ارزشمندی در دست نویسندگان است. آنها بدین وسیله میتوانند ما را وادار کنند تا دربارهٔ زندگی بیشتر بیندیشیم. پایان خوش در داستان مثل لقمهٔ آماده میماند و وای به موقعی که خواننده به طور مبهم و ناخودآگاه نسبت به جهان خوشبین هم .باشد آن وقت راضی و آسوده از خواندن داستان فارغ میشود و دیگر به هیچ وجه به خود زحمت لحظه ای فکر کردن دربارۀ داستان را هم نمیدهد. ولی از طرف دیگر پایان غم انگیز ما را درباره نتایج داستان به فکر فرو میبرد موجب میشود تا دائماً داستان را در ذهن خود مرور کنیم پیچ هزارلای کلمات داستان را بکاویم و مفاهیم ضمنی داستان را هر چه بیشتر درک کنیم. همان طوری که انسان را در سختیها و شرایط دشوار بهتر میتوان محک زد هنگامی ما زندگی را عمیق تر بررسی میکنیم که آن را بیشتر بشکافیم. به همین علت از داستانهایی که پایان غم انگیز ،دارند، بیشتر میتوان معانی و مفاهیم مهم را بیرون .کشید. نمایش نامه های غم انگیز شکسپیر آشوب و ولوله در جان تماشاگران می اندازد؛ در حالی که نمایشنامههای کمدی او این چنین نیست. البته این را هم اضافه کنیم که خواننده آگاه کاری به پایان خوش یا غم انگیز داستان ندارد، بلکه برای او مهم آن است که پایان داستان نتیجه منطقی حوادث پیش از خود باشد و نیز پایان داستان توانایی بیان تمام و کمال مفاهیم والا را داشته .باشد چنین خواننده ای نیک میداند که چنانچه پایان داستان از این آزمایشها سربلند بیرون بیاید میتواند خواننده را عمیقاً راضی کند، چه پایان آن خوش باشد و چه غم انگیز. برای اینکه یک داستان از نظر هنری دیگران را راضی کند لازم نیست که حتماً درگیری عمده داستان در ،پایان به نفع شخصیت اصلی یا مخالف وی حل شود. در زندگی واقعی هم برخی از مشکلات و مسائل هرگز حل نمیشود و بعضی از کشمکشها هیچوقت به نفع یکی یا دیگری تمام نخواهد شد بنابراین ممکن است داستانی پایان معین و ثابت نداشته باشد و هرگز به نتیجه قطعی نینجامد. نتیجه برخی از داستانها خود داستان است و حتى در صورتی که داستان از وحدتی هنری برخوردار باشد. نتیجه آن همچون چشمهای زاینده و جوشان خواهد بود. 📚تاملی دیگر در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan
یک «طرح» خوب، وحدتی هنری دارد. هیچ نکته ای در آن نیست که بی رابطه با کلیت داستان بوده و نقشی در القای مفهوم و هدف کلی داستان نداشته باشد. در طرح خوب چیزی برای خاطر خودش وجود ندارد تا آهنگ دلبخواه خودش را بزند. یک نویسنده خوب با دقت سخت گیری عناصر داستانش را انتخاب میکند و چیزی را که به پیشرفت هدف داستان کمکی نمیکند کنار میگذارد. ولی کار او تنها انتخاب کردن نیست، بلکه ترکیب کردن و ترتیب دادن اجزای منتخب نیز هست. حوادث اصلی و فرعی باید به مؤثرترین وجه دنبال هم بیایند؛ که البته به این مفهوم نیست که حوادث لزوماً بر اساس زمان رخداد به دنبال هم ردیف شوند. ولی اگر حوادث را بر اساس توالی زمانی پشت سر هم چیدیم حوادث باید به طور منطقی در داستان به پیش بروند. در داستانی که همه اجزای آن در وحدت کامل با یکدیگرند هر حادثه ای از نظر زمانی نتیجه منطقی حوادث پیش از خود است و به طور منطقی به سوی حادثهٔ بعدی هدایت میشود. یعنی صحنه های مختلف داستان زنجیروار با هم رابطه علی و معلولی دارند؛ به طوری که کسی نمیتواند به راحتی جای حوادث داستان را با هم عوض کند و یا کسی به مغزش خطور نمیکند که حوادث داستان را نویسنده زورکی به هم چسبانده؛ بلکه برعکس فکر میکند که حوادث داستان ناگزیر به هم ختم میشوند و نویسنده شخصیتهایی ملموس را در موقعیت های بکر و دست اول قرار داده است. اگر رفتار شخصیتها و یا موقعیتهای داستان به گونه ای غیر منطقی تغییر جهت دهند نویسنده باید اشکال کار را از طرح داستانش بداند. هر عملی در داستان که پشتش دلیل و انگیزه ای نباشد ضعف طرح داستان را برملا می.کند اگر نویسنده برای اینکه داستانش را تمام کند و به سرانجامی برساند از حوادث تصادفی یا اتفاقی استفاده کند باز هم طرح داستانش ضعیف است. البته داستانها از حوادث اتفاقی خالی نیستند، همان طور که در زندگی عادی حوادث اتفاقی وجود دارد. اما اگر نویسنده از یک اتفاق نامحتمل استفاده کند تا برای داستانش راه حلی ،یافته، آن را تمام کند؛ داستان به لحاظ منطقی نمیتواند خواننده را متقاعد کرده حوادثش را طبیعی جلوه دهد. از این بدتر آن است که در آخر داستان از حوادث تصادفی استفاده شود که در آن صورت مشکل دوتا میشود زیرا تصادف به معنی اتفاق به توان دو (مضاعف) است. البته اگر از تصادف برای شروع داستان یا برای پیچیده تر کردن طرح داستان استفاده شود، جای ایراد نیست؛ اما هرگز نباید در آخر داستان و یا برای حل کردن مشکل داستان از تصادف استفاده کرد. 📚تاملی دیگر در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan