حکایت
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
یکی از شعرا پیشِ امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بَرکنَند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت. سگان در قفایِ وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود میخواهم اگر انعام فرمایی.
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بوَد آدمى به خیر کسان
مرا به خیر ِتو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند.
گلستان سعدی
@shahrzade_dastan
ریتم و تمپو در زبان
قسمت دوم
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
حالا ببینیم جملات بلند چگونه ریتم را کند میکنند. مثلا سرمای سپید صبح زمستان کسل کنندهی روستای خواب زده در حالی که شروع یخ زدهی روزی دیگر را از بالای دیوار آجری کوتاه و شیری رنگ باغ خبر میداد. در دل خود یاس و انکار ملال آور شکست های مدام انسانهای سست بیشکیب را با صدایی نه چندان بلند و رسا ، نهیب سخت و تکان دهنده ای میزد.
دقت کنید که شما فقط دو جمله خواندید. خواندن این جملهها در حالت واقعی حدود بیست ثانیه طول میکشد. اما اگر این را در داستانی بخوانید حس میکنید زمانی خیلی بیشتر از یک دقیقه صرف آن کردهاید.
اصل دوم: توصیف حرکت تمپو را بالا میبرد و توصیف سکون آن را پایبن میآورد.
مثلا توصیف حرکت یک انسان : گلولهها هر لحظه از کنار سیاوش که سرش را پایین انداخته بود و میدوید میگذشتند. سریع از روی دیوار باغ پرید. روی زمین که آمد خار بوته ها دستش را سوزاندند. یک لحظه ناخودآگاه چشمش افتاد به دستش خون در حال بیرون زدن بود.
حالا وقتی یک موجود بی جان یا جاندار بی حرکت را توصیف میکنیم حس گذشت زمان بیشتری داریم.
@shahrzade_dastan
مثلا سیاوش زیر پنجره افتاده بود. غروب بود. دستانش را انگاد از دردی قدیمی درهم فرو برده بود. گردنش به سمت راست خم شده بود. این طوری نیم رخ استخوانیاش بیشتر دیده میشد. ابروهای پیوستهاش نمیگذاشت برق چشمانش به چشم بیاید...
اگر دقت کنیو حس گذشت زمان در اولی بسیار بیشتر از دومی است.
اصل یک و دو متعلقاند به زبان و کاربرد کلمات در متن داستان. یعنی عنصری ساختاری که مختص ادبیات است.
ادامه دارد
📚حرکت در مه
✍محمد حسن شهسواری
#ریتم_و_تمپو
@shahrzade_dastan
یک قاچ کتاب📚📚📚
_آدم بعد از مرگش می فهمد که پول در زندگی هیچ ارزشی ندارد؟ این ها همه اش شعار بوده، آدم حتی بعد از مرگش هم خوب می فهمد که پول در زندگی چه قدر ارزش داره.
تا در دل تان چهره ی عزیزی را داشته باشید، هنوز دنیا مال شماست.
فکر می کردم اگر دو نفر همیشه به هم راست بگویند، یعنی عین حقیقت رو بگویند، باید خیلی صمیمی باشند؛ ولی الان می بینم که برای حفظ صمیمیت، انگار مجبوری بعضی جاها دروغ هم بگویی.
_تو این همه سال که به نقش و نقاشی مشغول بودم یاد گرفتم که میشه دنیا رو با همهی حقیقتش جدی نگرفت. میشه غرق خیالات شد و به پس و پیش دنیا هیچ اهمیتی نداد. حتا میشه به خیالات رنگ واقعیت داد و با اونا زندگی کرد. برای همین از خیلی وقت پیش دیگه هیچی رو جدی نمیگیرم که اینجوری نه ترسی از آیندهای دارم و نه حسرتی برای گذشته.
_به چهرهی مردم که نگاه میکنم صورتایی رو میبینم که چون هنوز فرصت جنایت براشون پیش نیومده فکر میکنن که خیلی معصومان.
_برا فراموش نکردنش خیلی سعی کردم ولی خب قبول کنین که هرچهقدر هم کسی رو دوست داشته باشین اگه برا مدت طولانی نبینیش چهرهاش از یادتون میره.
_صفحهای که باز شد یه نقاشی شاهکار توش بود از قصهی خسرو و شیرین، همونجای قصه که فرهاد شیرین رو با اسبش یهجا بلند و از تو رودخونه رد میکنه و اونور رودخونه هم که خسرو و ندیمههاش منتظرن. نقاش این صحنه رو طوری کشیده بیننده بیشتر از بازوی برهنهی فرهاد به چشمهای محزون اون نگاه میکنه و بهجای اینکه قدرت بازو رو ببینه قدرت عشق رو میبینه...
📚نام من سرخ
✍اورهان پاموک
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفته پدر نوشته نسرین صولی ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ مریم کلید را در قفل چرخاند و وارد خانه شد . پدر
👆👆👆
#نقد_داستان
داستانک خانم صولی را خواندم که با آمدن مریم به خانه شروع شده است. کل داستانک دارد تمیز کردن خانه برای تدارک روز پدر و در انتها فوت پدر است. هیچ کشمکش و گرهی وجود ندارد. معمولا داستان باید از جایی شروع شود که عدم تعادل در داستان بوجود میآید. اینجا عدم تعادل فوت پدر است و دقیقا داستان باید از آنجا شروع میشد. در داستانک باید تعلیق و هیجان وجود داشته باشد که متاسفانه در این داستان شاهد آن نبودیم. ممنونم از تلاش و همت خانم صولی عزیز🙏
@shahrzade_dastan
شهرزاد داستان📚📚
#چالش_هفتهی_قبل نوشته رقیه کشاورز حداد ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ صبح روز یلدا سی ام آذر ماه سال1391 ارتف
👆👆👆
#نقد_داستان
داستان خانم حداد را خواندم. داستان دو دختر اسکی بازی را روایت میکند که در حال اسکی با هم درباره علایق و فلسفه زندگی حرف میزنند. داستان با دیالوگ مهرانه و تینا شروع میشود و ادامه میباید و با آمدن بهمن و فوت تینا پایان مییابد. نویسنده توانسته است شخصیت هر دو را با دیالوگ برای من مخاطب نشان بدهد. حتی جهان بینی آن دو را در دیالوگ گنجانده است. زاویه دید دانای کل است. زنانه نویسی و توجه به جزئیات زنانه در داستان جریان دارد و این خیلی خوب است. کشمکشی که شخصیت ها با آن روبرو هستند کشمکش با سرنوشت است. تنها ایرادی که میتوانم بگیرم محاوره بودن متن است. کاش دیالوگ ها محاوره و متن ادبی میشد. ممنونم از خانم حداد عزیز🙏🌹
@shahrzade_dastan
شازده کوچولو- اگزوپری ۱.m4a
6.25M
شازده کوچولو
قسمت اول
خوانش و اجرا: توران قربانی صادق
@shahrzade_dastan