eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
59 ویدیو
233 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 یک قاچ کتاب رویای نیمه شب نوشته : مظفر سالاری ● پدر بزرگ برخاست و گفت : " روز سختی را با سربلندی ؛ پشت سر گذاشتی . سعی کن بخوابی . امیدوارم فردا را هم با سربلندی پشت سر بگذاری ، زندگی به من یاد داده که صبر ؛ داروی تلخی است که بسیاری از مصیبت ها و رنج ها را مداوا می کند . من در مرگ پدرت صبر کردم تو هم باید صبر کردن را یاد بگیری و می دانم که می توانی . " - من نمی توانم در این شهر بمانم و در آینده ، شاهد ازدواج ریحانه باشم . می خواهم به جایی بروم که دیگر نامی از حله نشنوم . شاید در این صورت بتوانم زنده بمانم و صبر کنم . انتخاب : توران- قربانی صادق @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ پادشاهی غلامان را فرمود که هر یکی قدحی زرین به کف گیرند که مهمان می‌آید و آن غلام مقربّ‌تر را نیز هم فرمود که قدحی بگیر. چون پادشاه روی نمود آن غلام خاص از دیدار پادشاه بی‌خود و مست شد قدح از دستش بیفتاد و بشکست دیگران چون ازو چنین دیدند گفتند «مگر چنین می‌باید» قدحها را به قصد بینداختند. پادشاه عتاب کرد «چرا کردید؟» گفتند که «او مقربّ بود چنین کرد» پادشاه گفت: «ای ابلهان، آن را او نکرد آن را من کردم». از روی ظاهر همه صورت‌ها گناه بود اما آن یک گناه عین طاعت بود بلکه بالای طاعت و گناه بود خود مقصود از آن همه آن غلام بود. باقی غلامان تبعِ پادشاهند پس تبع او باشند چون او عین پادشاه است و غلامی برو جز صورت نیست؛ از جمال پادشاه پُر است. حق تعالی می‌فرماید لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْاَفْلَاکَ هم اناالحق است معنیش این است که افلاک را برای خود آفریدم این اناالحق است به زبان دیگر و رمزی دیگر. 📚فیه ما فیه مولانا_ فصل دهم قدح: پیاله، جام @shahtzade_dastan
انواع شخصیت‌ها شخصیت‌های کلی قسمت هفتم ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ شخصیت کلی شخصیتی است که اغلب جنبه عام و جهانی دارد و مسئله کلی از خصلت‌ها و صفحات عامی چون شجاعت، جوانمردی، نیک زیبایی و یا پلیدی دیو صفتی و شرارت و نظایر آنهاست . شخصیت‌های کلی اغلب یک بعدی‌اند. مظهر خدا یا شیطان، خیر یا شر از این رو بیشتر ابر انسانند و ناتوانی‌ها آسیب پذیری آدم‌های معمولی را ندارند. امراض و بیماری بر آنها کارگر نیست و زخم‌های کاری و صدمات مهلک به سرعت شفا می‌یابند. مثل شخصیت‌های قصه‌های سنتی که یا قهرمان خصوصیات آرمانی دارند یا شریر هستند و جامع همه صفات نکوهیده . در قصه‌های بلند و کوتاه فارسی شاهان اغلب دو وزیر دارند. وزیر دست راست که نمونه شخصیت کلی نیک نفسی و خوبی است. و وزیر دست چپ که مثال شخصیت کلی بدی و ریاکاری . مثلاً در قصه بلند امیر ارسلان رومی، شمس وزیر وزیر دست راست شخصیت نیک اندیش است و همه جا حامی امیر ارسلان است و قمر وزیر وزیر دست چپ نمونه شیطان صفتی و مکاری است و دشمن امیر ارسلان. در شاهنامه فردوسی رستم شخصیت کلی پهلوانی و شکست ناپذیری و سیاوش شخصیت کلی نجابت و درستی و مظلومیت است. افراسیاب مثال شخصیت مکار و جادوگر است. در ادبیات یونان و روم باستان شخصیت‌ها هر یک مسئله خصلت و صفاتی هستند. آژاکس مظهر تعقل و نیروی جسمانی، ادیسه نمونه زیرکی و چاره‌اندیشی، آشیل مثال خودپرستی و شکست ناپذیری و نستور مظهر خرد و دانایی و پاریس، هلن مثال زیبایی و آنتیگونه نمونه خواهری فداکار است. ادامه دارد 📚عناصر داستان ✍جمال میرصادقی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان شهرزادی آخرین چالش هفته سال ۱۴۰۲ را با هم برگزار می‌کنیم. پس لطفا جمله زیر را ادامه بدهید و برای آن داستانک بنویسید. _زل زدم به ماهی داخل تنگ، هنوز هم عاشقش بودم اما این دفعه....... @Faran239 @shahrzade_dastan
آبیِ آسمان نوشته حسین هادوی نیا ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ هنوز صدای شکستن شیشه ها توی گوشم می‌پیچد. آسمان تاریک بود. مادرم توی حیاط داشت سبزی پاک میکرد. صدای آژیر خطر می آمد. برای بار سوم از جا پریدیم. یکی توی کوچه داد میزد حمله شده، حمله شده... توی آسمان چیزی نمی‌دیدیم اما شیشه ها یکی یکی فرو می‌ریخت. دیروز با مادرم حرف زده بود. گفته بود که پارچه گلداری خریده و می‌خواهد پیراهن قشنگی بدوزد. به خیاطی خیلی علاقه داشت. پارچه آبیِ گلداری خریده بود. رنگ آبی را خیلی دوست داشت. وقتی به آسمان خیره می شد لبخند میزد. مادر توی حیاط سبزی پاک میکرد. آسمان به رنگ همیشگی نبود. به قرمزی میرفت اما غروب هم نبود. یک نفر توی کوچه داد میزد حمله شده حمله شده... صدای زوزه ی جنگنده ها بلند شده بود و صدای انفجار شدیدی تمام شهر را دربر گرفته بود. پدر زودتر از ما حرکت کرده بود. همه ما بسمت سایت هوایی می دویدیم. چیزی معلوم نبود. آدم‌های زیادی برای کمک آماده بودند. خانه های زیادی آوار شده بودند. خواهرم زیر آوار مانده بود. خواهرم زیر پنجره خوابیده بود. شاید در آنموقع از روز داشته آسمان را نگاه می کرده. خواهرم از آسمان خیلی خوشش می آمد. او رنگ‌ آبی را خیلی دوست داشت. آنروز یک پارچه گلدار زیبایی خریده بود. با مادرم تلفنی حرف زده بود. قرار بود فردای آنروز خانه ما بیاید و پارچه را نشان بدهد. هنوز یک نفر توی کوچه داد می‌زند حمله شده.... حمله شده.. و مادرم توی حیاط دارد سبزی پاک می کند. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهرزاد داستان‌📚📚
به وقت آرامش #چالش_هفته نوشته زیبا متین ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ساعت از ۱۲ شب گذشته بود، که باد صدای چر
👆👆👆👆 داستانک به وقت آرامش خانم متین را خواندم. داستان زنی است که ظاهرا از صدای چرخ و فلک قدیمی توی زیر زمین خوابش نمی‌برد و کتاب می‌خواند! داستانک به زبان محاوره نوشته شده با پیرنگ ضعیف. چرایی و چگونگی صدای چرخ و فلک مشخص نیست. داستان با تعلیق آغاز شده است. اما در ادامه نویسنده این ایده زیبا را به راحتی سر بریده است. گره ماجرا همان صدای چرخ و فلک است. نویسنده می‌توانست با همین چرخ و فلک داستان‌ها بسازد و با تعلیق آفرینی مخاطب را با خودش همراه کند. اما افسوس که به راحتی از کنار آن گذشته است. شخصیت می‌توانست بیشتر از این خودش را نشان بدهد و کنش فعالتری داشته باشد. ممنونم از خانم متین عزیز🙏🙏🙏 @shahrzade_dastan
معرفی کتاب کوری نوشته ژوزه ساراماگو
معرفی کتاب کوری ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ کتاب کوری یک رمان خاص از ژوزه ساراماگو است؛ یک اثر تمثیلی، بیرون از حصار زمان و مکان، یک رمان معترضانه اجتماعی-سیاسی، که آشفتگی اجتماع و انسان های سردرگم را در دایره‌ی افکار خویش و مناسبات اجتماعی به تصویر می کشد. ساراماگو تاکید بر این حقیقت دارد که اعمال انسانی در «موقعیت» معنا می‌شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد. زیرا موقعیت انسان ثابت نیست و در تحول دائمی است. کتاب «کوری»، شهری فرورفته در گردابِ هرج و مرج را به تصویر می کشد که در آن، همه به جز یک نفر، بینایی خود را از دست داده اند.  کوری را می‌توان کتابی انتقادی نسبت به هنجارهای اجتماعی جهان مدرن در نظر گرفت.  ساراماگو بارها مساله جهل و خرد را در طول روایت داستان رمان کوری بررسی می‌کند. از این منظر، رمان استعاره‌ای است از «عدم توانایی دیدن». ساراماگو می‌گوید رمان کوری را نوشته است تا به افرادی که آن را می‌خوانند یادآور شود که وقتی ما ارزش‌های زندگی را پایین می‌آوریم، خردمان را منحرف کرده‌ایم و اینگونه است که روزانه می‌بینیم کرامت انسانی توسط افرادی که در مسند قدرت ایستاده‌اند مورد حمله قرار می‌گیرد.  حماسی این رمان آثار گابریل گارسیا مارکز را در یاد افراد زنده می کند. ساراماگو در رمان کوری برای شخصیت های خود اسمی انتخاب نکرده و با این وجود، پیچیدگی در رمان ایجاد نشده و خواننده می تواند به راحتی با شخصیت های رمان اخت بگیرد و آنها را بشناسد. ویژگی دیگر این رمان زیبا این است که شخصیت های رمان هر از چند گاهی به آینده و گذشته بازگشتی ذهنی و خیالی دارند و این جذابیت کتاب را دو چندان کرده است. ❄️برشی از کتاب مرد کوری بگویید: آزاد هستی؛ دری را که از دنیای خارج جدایش می ‌کند، باز کنید. بار دیگر به او می ‌گوییم: آزادی، برو، و او نمی ‌رود، همان جا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده، می ‌ترسند، نمی ‌دانند کجا بروند. واقعیت این است که زندگی در یک هزارتوی منطقی، که توصیف تیمارستان است، قابل قیاس نیست با قدم بیرون گذاشتن از آن بدون مددِ یک دستِ راهنما یا قلاده ی یک سگ راهنما برای ورود به هزارتوی شهری آشوب‌ زده که حافظه نیز در آن به هیچ دردی نمی‌خورَد، چون حافظه قادر است یادآور تصاویر محله ‌ها شود نه راه ‌های رسیدن به آن ها. 📚کوری ✍ژوزه ساراماگو @shahrzade_dastan