2023_01_30_16_14_13.mp3
2.14M
ویس آموزشی درباره کنش در داستان
خانم فرحناز فروغیان
@shahrzade_dastan
🌸🌸
📚مرضیه؛
حکایت یک اسم
روایت یک زندگی
تحقیق: زهرا عاشوری
تدوین:لطیفه نجاتی
❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
یک تکه از کتاب📚
دوروبر دههی پنجاه، آقاجان در رفت و آمدهایش به تهران کمکم با مرحوم حاج احمد کافی آشنا شد.انموقع هنوز مهدیهی تهران ساخته نشده بود.اقای کافی در خانهی خودش دعای ندبه برگزار میکرد.کار هر هفته مان شده بود رفتن به خانهی آقای کافی.پنجشنبه ها آخر شب، آقاجان ماشین را روشن میکردو از ورامين راهی تهران میشدیم.کمی قبل از اذان صبح میرسیدیم .بعد از دعا هم برمیگشتیم.خانهی حاج آقا چهار راه امیریه بود.مردها داخل حیاط مینشستند و خانم ها هم داخل خانه دعای ندبه را گوش میدادند. برکتی میکرد این خانهی صدوبیست متری.هفته به هفته نوبتی یکی دوتا از خواهروبرادرها با ما راهی میشدند ولی من پای ثابت دعا بودم. آقاجان مقید بود هر هفته حتما یکی دوتا از دوستان و همسایهها را با خود ببرد و پایشان را به این مراسم باز کند.حرف این مراسم کمکم سر زبان ها افتاد و جمعیت مردم هفته به هفته بیشتر میشد. دیگر خانهی حاج آقا گنجایش آن جمعیت را نداشت. اول خانهی یکی از همسایه ها را زنانه کردند و مردها هم خانهی آقای کافی را پر میکردند. اما به مرور این دو خانه هم کفایت نکرد و پیاده رو را هم برای مردم فرش کردند.آقای کافی استقبال مردم را که دید به فکر خرید ملکی برای این کار افتاد. تصمیم گرفتند زمینی بخرند و سنگ بنای ساخت مهدیهی تاریخی تهران را بگذارند.
@shahrzade_dastan
آقاجان مقید بود هر هفته حتما یکی دوتا از دوستان و همسایهها را با خود ببرد و پایشان را به این مراسم باز کند.حرف این مراسم کمکم سر زبان ها افتاد و جمعیت مردم هفته به هفته بیشتر میشد. دیگر خانهی حاج آقا گنجایش آن جمعیت را نداشت. اول خانهی یکی از همسایه ها را زنانه کردند و مردها هم خانهی آقای کافی را پر میکردند. اما به مرور این دو خانه هم کفایت نکرد و پیاده رو را هم برای مردم فرش کردند.آقای کافی استقبال مردم را که دید به فکر خرید ملکی برای این کار افتاد. تصمیم گرفتند زمینی بخرند و سنگ بنای ساخت مهدیهی تاریخی تهران را بگذارند.
این مهدیه با کمک های مردمی ساخته شد. آقاجانم خودش مبلغی را برای این کار کنار گذاشته بود از ما هم خواست از پول و پسانداز خودمان هرچقدر هم کم باشد به آنجا کمک کنیم. من گوشواره و مادرم دستبندش و بچه ها با ذوق تمام پول های توجیبی شان را دادند.
هرموقع مهدیه تهران را میبینم و به آجر هایش نگاه میکنم،به این فکر میکنم چه گوشواره ها و دستبندها که روی هم گذاشته شده و چه قلک ها شکسته شده تا رج به رج این دیوار ها بالا بیاید.......
🍀 ارسالی دوست عزیز شهرزادی سمانه قائنی
@shahrzade_dastan
روایت در داستان
قسمت سوم
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
مجموع جملهها و عباراتی که برای روایت یک داستان نوشته میشوند مثل پازلها یا ابزارهایی هستند که نویسنده به وسیله آنها کار نوشتن داستان را ادامه میدهد.
در بعضی کتابها ابزارهای پرداخت داستان را به سه دسته تقسیم میکنند:
۱_ جملههایی است که فضا یا شخصیتهای داستان را وصف میکنند و به این جملهها توصیف میگویند.
۲_جملهها و عباراتی است که صحنهها و رفتارها و گفتارهاو عملهای داستانی را نشان میدهند و به آنها صحنه میگویند.
۳_جملههایی هستند که بعضی وقایع یا بعضی خبرهایی را که برای پیشبرد داستان لازم هستند به صورت کلی یا خیلی خلاصهوار بیان میکنند و به تلخیص معروفند.
@shahrzade_dastan
یک قاچ کتاب📚📚📚
_اندوه نمیتواند تا ابد شدید باقی بماند. آدم در آغاز هر روز اندوهناک است. سپس شروع میکند به بازسازی خود.
_کلمات نمایشیاند. خودشان همان عملند. حرفی که برای سبک کردن احساس گناه زده شده، همان که گفته میشود گناه را سبک میکند.
_ کلمات میتوانند مثل خاکستر سبک و سوخته باشند. مثل خاکستر راحتی و سبکی بپراکنند. بیهدف بچرخند و سقوط کنند. کلمات سنگ بنای ماندگار و وزین حقایق و نیات نیستند. میتوانند صداهایی باشند که با آن سکوت را پر کنند.
📚 تصرف عدوانی
🖋 لنا آندرشون
@shahrzade_dastan
Voice 024.m4a
3.07M
داستان ترلان🎧
نوشته فریبا وفی
قسمت ۴۸
اجرا مژده مهدوی
@shahrzade_dastan
معرفی نویسندگان معروف مرد جهان
قسمت ۲۶
🖋میگوئل دو سروانتس
اجرا بانو توران قربانی صادق
@shahrzade_dastan
سروانتس.m4a
5.29M
معرفی سروانتس
اجرا: توران قربانی صادق
@shahrzade_dastan