eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
74 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت دیوار بلند زندگی مانده ایم چشم انتظاریک خبر یک انا المَهدی بگو یاابن الحسن(عج) تا فرو ریزد حصار غصه ها تعجیل در ظهور و سلامتی مولا(عج ) 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
"صبح و شام لعنت میکنم؛ آنکه داغ کوچه و مادر را بر دلتان، زهر را بر جگرتان، و تیر هارا بر تابوت تان نشاند! الهم العنهم جمیعا"... 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
یا امام حسن مجتبی تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم... این هم جواب آن همه آقایی و کرم... هفتم صفر سالروز شهادت سبط النبی سید شباب اهل الجنة ابا محمد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به محضر حضرت صاحب الامرعجل الله و شیعیان و محبین حضرتش تسلیت عرض می نمایم 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل اول ..( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل اول ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 سید حمید فهمید که بی بی صاحب معرفتی عجیب است که او از آن خبر ندارد این آگاهی سر آغاز فرو ریختن همه باورهایش شد. او دانست که شناختنش از خود و حوادث پیرامونش بسیار کم است دیگر نمی توانست مثل گذشته در مقابل انتقادهایی که از او می شد دفاع کند حمید می دانست دچار بحران شده همین بحران او را به تنهایی و انزوا کشاند او که فکر می کرد آدم مهمی شده و کسی در مقابل او نمی تواند قد علم کند حالا درمانده و حیران شاهد شجاعت کسانی بود که همواره آن ها ا بزدل و ترسو می دانست. کسانی که از نزدیک شدن به او تردید داشتند و حمید تردید آن ها را از ترس آن ها می دانست سید حمید با برادر خود سید محمد رضا بسیار صمیمی بود و رابطه ای دوستانه داشت با شهادت سید محمد رضا تحول عجیبی در زندگی او ایجاد شد به حدی که زندگی سید حمید زیر و رو شد وقتی که در اوج خوش گذرانی با شهادت برادر خود رو به رو شد تازه فهمید که اوضاع جامعه و اطرافش چگونه است سید تازه فهمیده بود چه کسی را را از دست داده زندگی واقعی او از این لحظه شروع شد یعنی شهادت محمد رضا نقطه عطفی در زندگی سید حمیدد شد او دوره جدیدی را اغاز کرد و راه برادر را ادامه داد از آن روز سید حمید در راه پیمایی از همه جلوتر بود دیگر علاقه خاصی به سخنرانی های مذهبی و سیاسی نشان می داد و در ممجالس سخنرانی علیه شاه شرکت می کرد شخصیت او کاملا عوض شد خون برادر در رگ های او می جوشید حالا دیگر به پخش اعلامیه علیه رژیم می پرداخت او وارد صحنه مبارزاتی شد در آن زمان حمید با چند تن از دوستان خود فعالیت سیاسی را آغاز کردند آن ها مقالاتی تحت عنوان ندای حق چاپ و پخش می کردند حمید بعد از شهادت سید محمد رضا اراده کرده بود که خوب شود که شد همه به این خوب بودن و خوب تر شدن او اعتراف می کردند. هر چند شهادت برادر تاثیر ععمیقی بر سید حمید گذاشت و پای او را به صحنه های انقلاب باز کرد اما هنوز تا نقطه ایده آل فاصله داشت و بعضا با دوستان سابقش رفت و آمد می کرد چندین بار هم از طرف شهربانی مورد پیگرد قرار گرفت این گونه بود که نام سید در لیست مجاهدین راه انقلاب ثبت شد اما ممن به نکته مهم تری اعتقاد داشته و دارم آنچه زندگی سید حمید را دست خوش تغییرات وسیع قرار داد دعاهای مادر بود مادری از نسل ائمه معصومین که پاکی و ایمان را از اجداد طاهرین خود آموخته بود او همیشه سید حمید را دعا می کرد بعد از شهادت برادر، دعای مادر مستجاب شد. در ماههای آخر رژیم شاه سید حمید می آمد در جمع مردم اعلامیه های امام را می گذاشت لای کتاب های کتابخانه و بین بچه های مدرسه ای توزیع می کرد ساواک چند بار برای تحقیق به سراغ او آمد که چیزی دستگیرشان نشد و رفتند علاقه او به امام در ایام پیروزی انقلاب خیلی بیشتر شد طوری که حضرت امام هر چه می گفت بی چون و چرا اطاعت می کرد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
💕 اگرچه فیض وصلت را بجویم نمی دانم تو را دیدم چه گویم جفا کردم وفا بسیار کردی خطا کردم تو دادی آبرویم الهی هر کجا منزل نمودی نگاه لطف تو باشد به سویم فرج مولا صلواتـــــــ 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
همسر شهید مدافع حرم سید جاوید موسوی: دخترم "فاطمه کوثر" ۴ ساله بود که پدرش به شهادت رسید. خاطراتش از پدر خیلی کم است و اغلب خوابش را می‌بیند. خیلی دشوار است که به کودک چهار ساله بگویید، شهادت یعنی چه و نبودن برای همیشه چه مفهومی دارد.😔 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ حسین آقا! میگی ما رو آوردن اینجا، کی خریدَتت؟ - من یکی رو که حضرت رقیه خریده، بقیه رو نمی‌دونم... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
‹🕊💭› 🌿 حـاج‌قـاسـم‌سـلیـمـانـی: 🌿 مدیر باید خلاق باشد، نوآور باشد، مبتکر باشد، از دل بحران خلاقیت ایجاد کند. بحران را دور بزند، بحران را سرکوب کند، بحران را به ضد بحران تبدیل کند... - ‹🕊⸾✉️›حاج_قاسم# کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
💠حاج حسین یکتا 🍃🌸 ما رسیدیم به نقطه‌ای که عقبگرد نداریم و در این نقطه باید کارهایی از جنس شهدا انجام بدهیم. 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل اول ..( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل دوم ..( قسمت اول)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 انقلاب اسلامی ملت ایران به پیروزی رسید روزهای عجیبی بود همه خوشحال بودند کار تازه آغاز شده بود خیلی از دوستان قدیم سید حمید به انقلابیون پیوستند سید حمید تصمیم گرفت کار بزرگی انجام دهد او به معلمی علاقه پیدا کرد برای همین راهی کرمان شد برای معلم شدن راهی تربیت معلم شد. او در دانش سرای راهنمایی کرمان در رشته علوم انسانی به تحصیل پرداخت. این دوران برای او لازم بود تا اطلاعات دینی و اعتقادی خودش را کامل کند شهریور سال ۱۳۵۹ مدرک کاردانی خود را دریافت کرد اما وقتی از تربیت معلم فارغ التحصیل شد حاضر نبود برود و استخدام آموزش و پرورش شود و در آنجا حقوق بگیرد او مدتی بعد در ماجرایی که ذکر خواهد شد به جبهه رفت و دوباره به رفسنجان بر گشت یکی از دوستانش می گفت من خیلی با او حرف زدم گفتم تو می توانی در سنگر مدرسه به جهاد بپردازی در ضمن این کار تو درست نیست تو الان به پدر و مادرت از نظر مالی فشار می اوری حقوق آموزش و پرورش می تواند باری از دوش زندگی تو و خانواده ات بردارد او به خاطر احترامی که به من می گذاشت حرفم را قبول کرد و گفت: حالا که شما می گویی چشم سید حمید رفت و خودش را استخدام رسمی کرد و آماده تدریس شد او باید به یکی از مدارس کرمان می رفت چند روز بعد دوباره او را دیدم شنیده بودم کلاس نمی رود و دوباره میخواهد راهی جبهه شود گفتم چرا کلاس نرفتی؟ گفت رفتم یک هفته رفتم اما جای من اصلا در مدرسه نیست جبهه به من نیاز بیشتری دارد بعد ادامه داد به مدیر مدرسه گفتم که ببخشید من فقط همین یک هفته را مزاحم شما شدم و راهی جبهه هستم سید گفت: بچه ها و دوستان به من خبر داده اند که راهی جبهه هستند انجا خبرهایی هست اگر شد من هم زودتر خودم را می رسانم خوزستان او برادرهایش را می دید که به جبهه میرفتند بی بی را می دید که با زن های محله به مسجد می روند تا کلاه و دستکش و لباس گرم برای رزمندگان ببافند در همه این دوران سید حمید دوباره غرق در فکر بود تفکری که منشا رشد انسان است تفکری که منشا رشد انسان است تفکری که انسان را به کمال می رساند خلاصه اینکه نه مدرسه توانست نگهش دارد نه خانواده و نه هیچ کس دیگر روح ناآرام او را چیز دیگری آرام می کرد معلمی نتوانست او را پایبند شهر و خانواده کند سید حمید راهی مسیری شد که خودش انتخاب کرده بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
وقتی‌کار‌فرهنگی‌را‌شروع‌میکنیم...(؛ با‌اولین‌چیزی‌که‌باید‌بجنگیم‌خودمان هستیم.وقتی‌که‌کارتآن‌میگیرد‌ودورتان شلوغ‌میشود.تازه‌اول‌مبارزه‌است.زیرا تازه‌شیطآن‌به‌سراغتان‌می‌آید.....(!!!! 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام ما بہ خاڪ ڪربلاے ٺو سلام ما بہ صحݧ و بارگاه ٺو سلام ما بہ همت و بہ صبر ٺو سلام ما بہ زائــــریـݧ قبــر ٺو 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
یاصاحب.الـــزمان ای سبزتر از بهار، كِی می ‌آیی؟ ای وارثِ ذوالفقار، كِی می ‌آیی؟ مجنون شده عالَمی در این صبر وقرار؛ خون شد دلِ انتظار، كِی می ‌آیی؟... 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
*💠حدیث حسینی💠* *✨امام باقر عليه السلام فرمودند:* *اگر مردم مى‏‌دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏‌مردند.* ----------------------------------------- *✨الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج✨* 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
براے امام حسین گریه مے کنیم تا ارزش ها را زنده نگه داریم ؛ بدانیم آنجا چه گذشت تا دوباره آن موضوع براے نوه‌اش تکرار نشود . 🌱' 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻دستام خالیه،دستام رو بگیر آقا محتاج توام یا نعم الامیرآقا کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌹🍃 #زندگی_نامه_و_خاطرات : 🕊🌷#شهید_سید_حمید_میر_افضلی فصل دوم ..( قسم
🌹🍃 : 🕊🌷 فصل دوم ..( قسمت دوم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 روزهای اول جنگ بود آن روزها بسیاری از دوستانش توصیه میکردند که مدرسه بروند و تدریس کند سید حمید روزها عرق در تفکر خودش بود تنها پناه او دوستانش بودند اما سید در کنار آن ها هم احساس غریبی می کرد دیگر تاب خنده ها و شوخی آن ها را هم نداشت حس می کرد در میان جمع غریبه ها نشسته خلا درونی سید هر روز بیشتر می شد باید کاری می کرد احساس می کرد باید شجاعت از نوع دیگر را تجربه کند اما چگونه؟ دوست داشت به جبهه برود اما فکر می کرد با ذهنیتی که از او دارند شاید او را نپذیرند در همین دوران اولین پیشنهاد هر چند شوخی به او شد حاج آقا اذین یکی از کامیون دارهای رفسنجان بود که کاروان کمک های مردمی به جبهه را بار زده بود حالا چند روزی از شروع جنگ می گذشت. او سید حمید را دور میدان شهر می بیند. به شوخی به او می گوید : تو نمی خوای آدم بشی؟ سید می گوید چه جوری؟ ایشان هم می گوید چه جوریش با من فردا صبح زود قبل از ساعت هشت از جلوی هلال احمر حرکت می کنیم برای جبهه اینجا سید حمید خیلی خوشحال شد برای اینکه از قافله عقب نماند شب رفت و پشت در هلال احمر توی سرمای خوابید آقای آذین بعدها می گفت آقا سید حمید برای اولین بار با من به جبهه رفت من فکر نمی کردم بیاید برای همین ساعت حرکت را به او عقب تر گفتم مثلا ساعت هفت را هشت گفتم ولی دیدم ساعت چهار صبح آمده پشت در هلال احمر منتظر من نشسته ما از انجا با ماشین باری که داشتیم وسایل را به جبهه بردیم با اینکه سابقه ذهنی خوبی از سید حمید نداشتم و می ترسیدم که در جبهه ابرو ریزی کند اما با هم عازم جبهه شدیم سید حمید در آبان سال ۱۳۵۹ عازم جبهه شد در ماه های اولیه جنگ که هنوز ارتش و منسجم نداشتیم دفاع از مرزها به شکل خود جوش و توسط جوانان غیوری که از سراسر کشور به خاطر حفظ دین راهی خوزستان شده بودند صورت می گرفت آنان با کمترین تجهیزات و حداقل اموزش اما با دل و جانس سرشار از عشق به اسلام در برابر سپاهیان شیطان ایستادند و از جان خود گذشتند اولین سفر حمید به جنوب سفر از نقطه جغرافیایی به نقطه ای دیگر نبود هجرتی بود دائمی و مستمر از عالم اوهام به عالم معنا. او به راهی رفت که تقدیر برایش رقم میزد رفتار سید حمید در روزهای نخست همانند کسانی بود که سال ها در تاریکی زیسته اند که حالا وارد دنیایی از نور شده اند او به همه وقایع پیرامون خود به دید تعجب می نگریست رزمندگانی که عزیزترین سرمایه وجودی یعنی جان خود را در دست گرفته و مقابل دشمن ایستاده اند اما سید توانست چشمان خود را باز کند او با حیرتی آمیخته به شوق نظاره گر دنیایی بود که از کودکی به دنبال آن می گشت سید حمید خیلی زود دریافت آنچه که سال ها در دنیای پیرامون به دنبال آن بوده در وجود خودش نهفته است.دانست در همه این سال ها بیهوده خدا را با حواس ظاهری اش می جسته او خیلی زود شیدا شد و راه راست را پیدا کرد و در راه ثابت قدم ماند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل چرا که بی تو ندارم گفت و شنید بهای تو گر بود خریدارم که جنس خوب به هر چه دید خرید 🌹🏴 ....🌹🏴 ....🌹🏴 🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹🏴 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---