eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
74 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل هفتم ..( قسمت نوزدهم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 مجروح هایی که حالشان وخیم‌بود را با هلی کوپتر می آوردند بیمارستان.باند فرود هم کنار ما بود.هربار که امدادگرها با برانکارد سمت هلی کوپتر می دویدند حال ما خانم ها هم تغییر می کرد. باز اول صبح هلی کوپتر نشست.هنوز خانم ها نیامده بودند.امدادگرها با برانکارد دور آن جمع شدند و مجروح ها را بردند بخش ها.من هم‌دل پرغصه ام را با گریه خالی کردم.دو سه تا از برادرها کیسه های لباس و ملافه را از هلی کوپتر تخلیه کردند و‌گذاشتند دم در رختشویی.آن ها را با گریه باز کردم و ریختم توی حوض.سریع آب حوض قرمز شد.لبه حوض نشستم و آن ها را یکی یکی چنگ زدم و درآوردم.زهرا احمدنژاد آمد داخل.جای لباس ها را دید.نوشته رویشان راخواند و داد زد:«لباس های توی این کیسه را چی کار کردی؟» گفتم:«همین ها هستن که دارم می شورمشون»گفت:«ننه غلام این ها شیمیایی بودن.چرا این کار رو کردی؟» گفتم:«من سواد ندارم.جوون هاشیمیایی شدن٫حالا ما لباس شون رو‌ نشوریم؟» آذر ۶۵ بود.داشتیم می شستیم و شعار می دادیم. حوالی ساعت ۱۱ با صدای آژیر خطر داد زدم:«بدوید طناب ها رو بکشید!ملافه ها رو جمع کنید!» با چند تا از خانم ها راه افتادیم بین طناب ها و تندتند ملافه ها را جمع کردیم.» هواپیماها دسته دسته از بالای سر ما رد شدند و بعد هم صدای وحشتناک بمب آمد و دود از توی اندیمشک بلند شد.آن‌روز دخترم زهرا را با خودم برده بودم بیمارستان.باصدای انفجار نشست روی زمین و شروع کرد به جیغ زدن.ملافه ها را پرت کردم توی اتاق.دست زهرا را گرفتم و خواباندمش توی جوی کنار رخت شویی‌برگشتم بین طناب ها.با خانم ها یاحسین می گفتیم و ملافه جمع می کردیم.با هر صدای انفجاری ٫صدای گریه ما هم بلندتر می شد.دوساعت آن ها بمب و راکد ریختند و ما جیغ زدیم و گریه کردیم. یکی از هواپیماها پشت بیمارستان خیلی دور می خورد و می آمد پایین تر.وحشت ما بیشتر و بیشتر شد.توی دلم گفتم خدایا اگر بیمارستان را بزند همه مجروح ها تلف می شوند.خودت کمک کن.بعد از کلی دور زدن تسلیم شد و‌ نشست.مردم با ماشین و پیاده مثل مور و ملخ ریختند دم در بیمارستان.زهرا وحشت کرده بود.باید او را می رساندم خانه.در آن شلوغی و رفت و آمدها٫زهرا را بردم سمت خانه.همین که رسیدم توی منطقه راه آهن.دیدم خانه شده اند تلی از خاک.می زدم توی سرم و گریه می کردم.پاهایم سست شده بودند.هرطور بود زهرا رساندم خانه.عباس و بچه ها گوشه حیاط نشسته بودند.پسرم ترکش خورده بود.زخمش جزئی بود.ولی خیلی ترسیده بودند.زخمش را بستم و راه افتادم.باید برمی گشتم بیمارستان.از خانه زدم بیرون و یک نفس تا بیمارستان دویدم.رفتم اورژانس کمک کنم.اصلا دقت نمی کردم آشنا هستند یا غریبه.فقط لب هایشان را خیس می کردم و سر و صورتشان را تمیز.چند ساعت بعد برگشتم رخت شویی.دو شبانه روز نرفتم خانه.هرروز هر چه ملافه و پتو می شستیم تمامی نداشت. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل هفتم ..( قسمت بیستم )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 بعد از بمباران چهارم آذر و حمله پنجاه و چهار هواپیما به اندیمشک خیلی از خانواده های منطقه راه آهن‌ رفتند بیرون شهر به سمت بیابان های سد دز و ستاد جنگ زدگان برایشان چادر زدند. دامادم توی راه آن کار می کرد.با زن و بچه اش رفت اردوگاه قلعه قاسم نزدیک سد دز.خیلی به من اصرار کردند بروم آنجا. گفتم اگه مرگ باشه همینجاست.جایی نمیرم» بچه هاخیلی اصرار کردند.عباس هم نگران بود باز بمباران بشود ونتواند بچه ها را ببرد بیرون و‌نجات بدهد.تسلیم شدم .رفتیم توی کمپ سد دز.غروب جلوی در چادر دیدم عقربی با سرعت رفت توی سوراخ.ترسیدم شب بچه ها رانیش بزند.ولی راهی جز ماندن نداشتم.به خدا توکل کردم.هوا سرد بود و فضای چادر کوچک.شب خودم را جا دادم پایین پای بچه ها.دهانم پر از خون شد.نصف شب چیزی محکم خورد به دهانم.از خواب پریدن. یکی از بچه ها توی خواب با پا محکم زده بود توی دهانم.دندانم کنده شد.صبح‌زود وسایلم را جمع کردم و به عباس گفتم:«از مرگ نمیشه فرار کرد.اینجا موندن هم رفتن به دام مرگه.هم این دندون هم عقرب کنار چادر یه نشونه ست.من دیگه نمی مونم» صبح آفتاب نزده سوار سرویس آنجا شدیم و برگشتیم خانه.بچه ها را گذاشتم پیش عباس و رفتم رختشویی.عباس ازم راضی بود.چون خودش توان جبهه رفتن نداشت.در عوض به من کمک می کرد.کارهای خانه را با سختی انجا میداد و مراقب بچه ها بود تا من بتوانم پشت جبهه کاری بکنم و این طور نرفتن او به جبهه را جبران کنیم. از صبح دلشوره افتاده بود به جانم.اذیت بودم از دیدن آن همه لباس ترکش خورده و خشک شده از خون.بار اولم نبود این صحنه ها را می دیدم. ولی سرم شدید درد می کرد و حوصله حرف زدن با کسی را نداشتم پای طناب ها بودم.یکی از مادرها آمد پیشم و گفت:«پسرم میخواد بره جبهه.زنگ بزن ماشین بیاد منو ببره. رفتم بخش موتوری ؛جایی که سرویس ها را هماهنگ می کردند.گفتند:«ما حتی یه دوچرخه هم تو بیمارستان نداریم.همه درگیر آوردن مجروح ها هستن.» برگشتم رخت شویی و گفتم ماشین نیست پیاده برو تشت رخت ها را برداشتم و رفتم پیش طناب ها.باز آمد دنبالم و حرفش را تکرار کرد نفهمیدم چطوری بهش تند شدم:«چرا اینقدر با من بحث می کنی؟ خب ماشین نیست.پیاده میرفتی تا حالا رسیده بودی.خودت برو صحبت کن اگه ماشین داشتند بگیر»گفت:خب پسرم میخواد بره جبهه گفتم:«من نمیدونم پسر کی داره میره و پسر کی داره میاد.حالا تو از من ماشین میخوای؟بنده خدا پیاده راه افتاد سمت خانه.بعد از اینکه رفت خیلی دلم براش سوخت.یاد خودم افتادم که هربار غلام عباس اعزام می شد من رختشویی بودم و وقتی برمیگشتم خانه جای خالی او را می دیدم.روز بعد رفتم و بابت رفتارم ازش عذرخواهی کردم.با بزرگواری گفت:«اگه منتظر ماشین می موندم دیر می رسیدم و‌پسرم رو نمی دیدم. خوش حال بود که پسرش را قبل اعزام یک باز دیگر دیده بود.از یک طرف دلم میخواست بدوم و کار کنم و فرصت را از دست ندهم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
# سلام_امام_زمانم✋ صبحت بخیر مولای من❤️ ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه آقا فدای تو همه ایل و تبارها 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(سلام الله علیها) " ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
او همیشه با لباس بسیجی کنار نیرو‌ها بود. اگر کسی او را نمی‌شناخت گمان نمی‌کرد که او فرمانده لشکر باشد😊. شهید خرازی قبل از شهادت نیز شهید زنده بود. چندین بار در مصاف با نیرو‌های بعثی مجروح شده بود، اما همچون کوه روبروی دشمن می‌ایستاد.هیچ چیز حتی مجروحیت هم نمی‌توانست او را از ادامه راه متوقف کند. وی در عملیات خیبر در جاده طلائیه در نزدیکی خط مقدم کنار نیرو‌ها را هدایت کرد. صبح یکی از روز‌های عملیات به خط مقدم رفت تا از نزدیک شاهد عملیات باشد که بر اثر مجروحیت، دست راست خود را از دست داد.💔 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 امام خامنه‌ای: فضای مجازی می‌تواند ابزاری باشد برای زدن توی دهن دشمنان‌ ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمانی‌های بهشت، مثل همه‌ی مهمانی‌ها مقدمه چینی لازم دارند. ✘ شما باید مقدمات این مهمانی‌ها را همینجا فراهم کنید. دعای ۳۶صحیفه سجادیه جامعه ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'♥️𖥸 ჻ دَرخانہ‌هایِ‌خویش‌چہ‌راحَت‌نِشَستہ‌ایم اَمازَدی‌تو‌خِیمہ‌بہ‌صَحرا؛حَلال‌ڪُن تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات 🍀|↫ ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ 🌷 دلم گرفته ای دست دلم را بگیر میخوام در دنیای شما آرام بگیرم... کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
✍دستنوشته شهید حاج مردم پرافتخار و سربلند ایران، هزاران بار فدای شما♥️ ‎‎‌‌‎کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم بیا تا موج دریا را ببینیم تماشا را تماشا را ببینیم نگاهی کن به ما تا در نگاهت شگفتی های دنیارا ببینیم ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شخص میگن : چرا تو چادر امام زمانت نیستی؟ میگه وقت نمی کنم...! ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
خدایا..! سال‌ها و ماه‌هاست که به دنبالِ دست یافتن به وصاݪِ خویش شهرها و آبادی‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها را پشت سر گذاشته‌ام ولی هنوز خود را نشناخته‌ام با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم در هر مسیری بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده‌ام.. ـ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃 🎥 اگه دعا میکنید و اجابت نمیشود، اگه ناامیدی...این سخنرانی آیت الله مجتهدی را به دقت گوش کنید و منتشر کنید. ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل هفتم ..( قسمت آخر)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 از طرف دیگر دلم آشوب بود برای بچه ام.ماه ها سال ها می گذشت و من در حسرت شنیدن خبری از غلام عباس داشتم آب می شدم.تنها دل خوشی ام شستن لباس های مجروح ها و شهدا بود.هر شستن را نذر بچه ام می کردم.اصلا به فکر جسم خودم نبودم.مثل همیشه تشت لباس های خیس را برداشتم و رفتم سمت طناب ها.پایم گیر کرد به سنگ و خوردم زمین.گفتم:"آی پام..." خانم ها دورم جمع شدند.دلم می خواست زار بزنم.دو تا از خانم ها دستم را گرفتند.بلند شدم.نمی توانستم پایم را بگذارم روی زمین.خواستند برانکارد بیاورند.گفتم:"نه زشته خودم میرم"لنگ لنگان چند قدم راه رفتم.دیدم یکی از خانم ها با امدادگر و برانکارد آمد.به زور رویش دراز کشیدم.من را بردند توی اورژانس.یکی از دکترها پایم را نگاه کرد و برایم آمپولی نوشت.انگار آب سردی ریختند روی پایم.دردم تمام شد.بلند شدم و روی پای خودم برگشتم رخت شویی هر روز صبح زود می رفتم بیمارستان راه آهن.به بخش ها سر می زدم گاهی از پرستارها می پرسیدم:"مجروحی به اسم غلام عباس شیرزادی نیاوردن؟"بچه مه اگه آوردنش بگید مادرت چشم انتظارته" بعد میرفتم رخت شویی.کمی که سرم خلوت میشد بدون اینکه کسی متوجه بشود سریع میرفتم بخش ها را نگاه میکردم و برمی گشتم.شبهایی که خانه بودم رادیو گوش می کردم تا شایدخودش رابین اسرا معرفی کند.با خودم می گفتم اسیر شده؟مجروح شده؟شاید هم شهید شده! در بی خبری از پاره تنم هر روز سر و کارم با مجروح ها و لباس های خونی و سوراخ شده بود.جنگ تمام شد.یکی دو سال بیمارستان هنوز مجروح داشت و من هم  می رفتم آنجا و لباس ها را میشستم و بهشان کمک می کردم.هنوز چشم انتظار غلام عباس بودم.امید داشتم در بیمارستانی دیگر بستری باشد.دو سه سال بعد از جنگ بیمارستان شهید کلانتری کم کم جمع شد.حسرت نرفتن به رخت شویی به دل شوره و نگرانی ام برای بچه ام اضافه شد. از اسفند ۶۳ و عملیات بدر روزها و ماهها و سالها را شمردم تا شد پانزده سال .یک روز بیست تا شهید آوردند دوکوهه.دلم بیقرار شده بود.می خواستند آن ها را ببرند تهران.از بازار اندیمشک تا دو کوهه پابرهنه کنار ماشین تابوت های شهدا راه می رفتم و گریه می کردم.بعد از مراسم رفتم جلسه قرآن .خانم ها آنجا بهم گفتند:"ننه غلام چشمت روشن...بالاخره عزیزت رو آوردند.😭 غلام عباسم در بین شهدا بود و من بدون اینکه بدانم تا دو کوهه بدرقه اش کردم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
❤️ سرد اسٺ تمام ڪوچہ هامان برگرد گرمـاے پس از شب زمسـتان برگرد گلـدان لب پنجـره ام خشڪیـده اے رحمـٺ قطـره هاے باران برگرد حالا ڪه فضاے روزگـارم تار اسٺ خورشـید همیشگے و تابـان برگرد 💚 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
27.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اۍ شهزاده ✨🌿 کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
آن قدر حضرت علی اکبر علیه السلام شفاعت می کند که نوبت به امام حسین علیه السلام نمی رسد. آیت الله کوهستانی رحمه الله علیه علیه السلام مبارک باد ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
💚 بوی‌نرگس می‌دهد هرصبح انگاری که ‌یار هر سحر از کوچه‌ی دلتنگی‌ام رد می‌شود هرکه می‌خواند "فرج"را تا سرآید‌انتظار شامل الطافِ بی‌پایان ایزد می‌شود. 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهید علی چیت‌سازیان وقتی زیر صخره نشست تا بسیجیان پا روی او بگذارند و عبور کنند. 🎙روای: حاج مصطفی عبدالعلی‌زاده مکان: گلزار شهدای همدان، سر مزار شهید| راهیان نور غرب 🔰 شهید علی چیت‌سازیان فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین علیه‌السلام همدان 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ..... 🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا این پست را برای مخاطب هاتون هم ارسال کنید . ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا با غم درآمیخته شده...🦋 🎙مرحوم کافی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«تاثیر شهید بر هویت جوانان» 🔺روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از تاثیرپذیری یک جوان از شهید مدافع حرم ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~