eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
516 دنبال‌کننده
882 عکس
175 ویدیو
118 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت همراهی با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
«🍰» پسرک پرسید: نصیحت دیگه‌ای هم داری؟ اسب گفت: اینکه بقیه چطور باهات رفتار می‌کنن نباید معیار ارزش تو باشه. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» اغلب بخشیدن خودت سخت‌ترین نوع بخشیدنه. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» به قصاب گفتند استخوان‌هات مانده گفت هنوز آشناها نیامده اند. چیزی هم که تو برای من تو آب نمک بگذاری، معلوم است که چیست. چشم ریز کرد و نگاه از زری برنداشت نگاهش زهر داشت. قلبم به تاپ تاپ افتاده بود و دست و پایم یخ کرده بود. بهروز گوشه سبیلش را جوید و گفت: «خیلی هارت و پورت میکنی آرقه خانم بلند می‌شوم حسابت را می‌گذارم کف دستت‌ها. زری کیف بدون بندش را زیر بغل جابه جا کرد و بدون اینکه برگردد گفت: «زر مفت نزن! من اگر مثل تو را حریف ،نباشم، جام گوشه قبرستان است.» 🍭@shakhee_nabat
«🍰» پایم نمی‌رفت. نمیدانستم چه کنم. محبوبه راست می‌گفت: حرف مردم مثل نیش عقرب بود دردناک و کاری. جای زخمش خوب نمی‌شد. مثل یک زخم بدشکل، هم نمی‌آمد، بد جوش می‌خورد و گوشت اضافه می‌آورد. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» تصور اینکه امیر این وسایل را لمس کرده، توی دست گرفته و همراهش داشته، دلم را می لرزاند. 🍭@shakhee_nabat
« 🍰» آخه پسرم! اگه ما آدما بهم کمک نکنیم کی به دادمون می‌رسه؟ 🍭@shakhee_nabat
« 🍰» باید بهشون بفهمونی که همه چیز رو میشه تغییر داد، همه چیز رو... . 🍭@shakhee_nabat
«🍰» گلشیری در آوردن جزئیات حساسیت به خرج داده و نمونه های زیادی برای مثال وجود دارد اما بهترین نمونه شاید این قسمت از متن باشد: عماری مادربزرگ آن جلو بود . روی طاقه شال زمردی سه تا قدح بزرگ بود، پر از یخ. گلاب پاش ها هم توی قدح ها بود. چهار گلدان چهار گوشه طاقه شال بود و دو تا گلدان وسط قدح ها. صندوق جزوه های قرآن آن بالا بود[...] قاری ها زیر چلچراغ چهل شاخه بلور و پشت عودسوز های مسی قرآن می خواندند. تفتها با آویزه ها و پر هایشان آنجا بودند. 🍭@shakhee_nabat
« 🍰» نویسنده با آوردن توصیفاتی در داستان فضای نیستی و نابودی حاکم بر خاندان قاجار را به ما می نمایاند: باغچه حالا پر از علفهای هرز شده تا کمر بید قد کشیده اند. دریغ از یک شاخه گل میخک؛ همه اش گل های ریز و زرد. اگر آن دو تا نیلوفر نبود و آن عشقه که پیچیده دور تنه بيد...؟ حتی آب حوض را نمی گذارد تازه کنم. می گوید می خواهم آبش همین طور سبز باشد. یکی یکی می میرند. روزی یکیشان را هم کلاغ می گیرد. وقتی میبینم شکم سفید ماهی ها روی آب افتاده و آنهای دیگر دوره اش کرده اند گریه ام می گیرد. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت ها به دست هایم نگاه می کنم و فکر می کنم که می توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست هایم چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند، سیفون کشیده اند و غیره. دست هایم را حرام کرده ام. همین طور ذهنم را... 🍭@shakhee_nabat
« 🍰» همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگی ات نیامده باشد!  🍭@shakhee_nabat
« 🍰»   اجسام در تنهایی زود کهنه می‌شوند، برخلاف وقتی که کسی دوروبرشان است، و کهنگی‌شان هم فرق می‌کند؛ عوض اینکه از ریخت بیفتند جلوهٔ زیباتری پیدا می‌کنند. 🍭@shakhee_nabat
« 🍰»  به این شکل زندگی‌ کردن عادت کرده بود و وقتی مردم فکر کردند دیگر انسان نیست و قفس را باز کردند، چیزی عوض نشد. همان‌جا ماند. هیچ‌چیز برایش مهم نبود، چه می‌ماند پشت میله‌ها چه نمی‌ماند، خودش زندان خودش بود. هرکسی زندان خودش است؛ چیزی عوض نمی‌شود، فقط عادت‌های ما هستند که عوض می‌شوند.  🍭 @shakhee_nabat
«🍰» آدم شاید تو بچگی چیزی رِ گم کنه که تمام عمر دنبالش بگرده تا پیداش کنه 🍭@shakhee_nabat
«🍰» می‌خواستم نشان دهم آدم شکمویی نیستم؛ اما ثابت کردم، علاوه‌بر شکمو بودن، زبانم هم در اختیارم نیست. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» می‌دانستم معمولاً فکرم وقت‌هایی که گرسنه‌ام خوب کار نمی‌کند. اما، وقتی غذا می‌خورم، چنان شکمم پر می‌شد که دیگر مغزم اصلاً کار نمی‌کرد. 🍭@shakhee_nabat
« 🍰» آنقدر که دلقک بازی به کارم آمد لیسانسی که گرفته بودم به کارم نیامد! 🍭@shakhee_nabat
«🍰» این را به یادگار از من داشته باش: زبانی که به حق نچرخد، به درد همان لقمه در دهان چرخاندن می‌خورد و بس! 🍭@shakhee_nabat
«🍰» شجاعتِ حق‌گویی نداریم که گرفتار سلطهٔ باطل شده‌ایم. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» موسی‌بن‌جعفر پادشاهی در لباس زاهدان است و هارون، گدایی در لباس پادشاهان؛ دوست دارم با آن پادشاه حقیقی باشم. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» اگر توانستی وارد قصه گذشته‌ها بشوی و برای آینده‌ها خبر بیاوری هنر کردی؛ اگر نمی‌خواهی تاریخ را بسازی، حداقل درست روایت کن تاریخ تاریخ سازها را. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» راه همان است و بی‌راه هر راهی غیر از آن. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» من هیچ وقت نمی‌دونستم آسمون اصلاً یه دنیای دیگه است. فکر می‌کنم، بعد از جنگ آسمون پر میشه از پرستوها و زنبورهای عسل و تمام بذرهای قاصدکی که توی باد فوت کردیم. 🍭 @shakhee_nabat
«🍰» تو جنگ ما این نوع انفجار نیست که آدم را داغون می‌کنه بلکه منتظر مرگ بودنه... 🍭 @shakhee_nabat
«🍰» امروز پیچیده گویی به نوعی تبدیل به یک مرض فرهنگی رایج شده است. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» نخست بدون رودربایستی با خودمان، واقعیات خودمان را حداقل برای خودمان روشن کنیم و به روی خودمان بیاوریم تا اول بدانیم چگونه هستیم؛ یعنی این مایی که از آن یاد می‌کنیم چگونه مایی است؟ _بعد برگردیم ببینیم چرا این شدیم _و در مرحله سوم با تصمیم قاطع و به تدریج به دنبال اصلاحش برویم. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» اگر وجدان بیدار و جمعی مردم ما اندکی، فقط اندکی به حرکت در بیاید، بسیاری از مسائل و مشکلات ما نیز به دنبال آن از صفحه زندگیمان محو خواهد شد. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» ... در سطح اجتماعی اش هم خودتان ملاحظه می کنید که ما چقدر به ایران باستانمان تفاخر می‌کنیم برای اینکه کاستی‌های دنیای امروزمان را نتوانسته‌ایم آنطور که دلمان می‌خواهد جبران کنیم. 🍭@shakhee_nabat
«🍰» از دیگر خصلت‌هایمان کلی‌نگری است؛ همه چیز به صورت مطلق یا سفید است و یا سیاه، یا خوب خوب است یا بد بد. دوست و رفیقمان در رفاقت یا بی‌نظیر است یا کلاً غیر قابل اعتماد. رهبرهای سیاسی مان هم همین طور...یا تقریباً پرستشان می کنیم و یا از آنها نفرت داریم. هیچ وقت حاضر نیستیم بپذیریم که هر پدیده ،هر عارضه، هر انسانی ترکیبی است از تعدادی صفات که ما می‌توانیم تعدادی از آنها را مطابق میلمان تشخیص بدهیم و تعدادی را مغایر... 🍭@shakhee_nabat
«🍰» آدم وقتی چیزی رو می‌فهمه، دیگه نمی‌تونه نادیدش بگیره... 🍭@shakheh_nabaat