eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
862 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
349 ویدیو
209 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت بودن با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
«💌» ناتانائیل عزیزم این روزها همه‌ی انتخاب‌ها و دلبستگی‌ها و خواسته‌هایم، در دامِ بی‌ثباتیِ این دنیا خفه می‌شوند! روزی هزار بار با خودم می‌گویم آدمی‌زاد احمق است که با همه‌ی از دست دادن‌هایش باز هم دل می‌بندد؛ اما باز خودم در این دامِ بلا گرفتار می‌شوم... به گمانم هیچ کداممان هیچ‌گاه نخواهیم پذیرفت که هیچ چیز دائمی در این دنیای سرگردان وجود ندارد :) ناتانائیل عزیزم! بالاخره چه زمانی دلبستن‌ها و خواستن‌ها و دوست داشتن‌هایمان خواهند فهمید که هیچ چیز همیشگیی وجود ندارد؟ بالاخره چه زمانی خواهیم فهمید که ما میان همه‌ی این تلاطم‌ها و بی‌ثباتی‌ها ناگزیر به انتخاب هستیم؟ ناتانائیل عزیزم! جواب سؤال‌هایم را می‌دانی؟ 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم این روزها در‌به‌در دنبال سر سوزن ذوقی در آدم‌ها می‌گردم اما هیچ کجا پیدایش نمی‌کنم... همه در حال دویدن هستند و کارهایشان را با عجله تحویل می‌دهند... دیگر کسی دنبال معانی و مفاهیم نمی‌گردد و آنقدر تصاویرِ رنگی و خیره‌کننده در اطراف خود می‌بیند که حال بازی کردن با کلمات را ندارد... همه در حال تقلید هستند و ذهنِ من از انفجارهای پیاپی این‌ همه تکرار، خسته شده‌است... ناتانائیل عزیزم... تو اما برای من با حوصله و صبور باش... نامه‌هایت را با خط خوش بنویس و جعبه هدایایت را نقاشی کن و در میان این‌ همه زرق و برق بی‌معنی، خودت شکوه کلمات را زنده نگه‌ دار :) 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم غم سیاهی بر عمق دلم سنگینی می کند و هر بار که احساسش می کنم انگار قلبم از نو شکافته می شود. بارها و بارها دور خودم چرخیدم و هربار که به گمان یافتن راه حلی ایستادم، آنقدر تلو تلو خوردم که دست آخر دیگر توانی برای چرخیدن هم نداشتم... با خودم فکر می کنم، "بخشیدن" و "بخشیده شدن" مظلوم ترین واژگان در وادی دوست داشتن هستند... و من ناتانائیل، این بار از تو سوالی دارم... آیا در این دنیا جسمی، سنگین تر از قلبِ آکنده از کینه وجود دارد ؟ 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم این روزها سخت ترین کار دنیا برایم گذر کردن است... گذر کردن از هر آنچه که تلاش کردم آن ها را داشته باشم اما نتوانستم. گذر کردن از تمام روزهایی که در آن خاطره هایی ساختم تا در روزهای آینده خوشی هایش را مرور کنم. گذر کردن از احساسات نابی که تازگی و لطافتشان قلبم را دست و پا گیر خودش کرده بود. گذر کردن از تمام اشک ها و لبخند ها... گذر کردن از تمام حمایت ها و مراقبت ها... گذر کردن از تمام خشم ها و آسیب ها... ناتانائیل عزیزم گمان می کنم آدم هایی که گذر کردن را یاد گرفته اند، تاوان زیادی هم برای آن پس داده اند :) 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم در دریای حسرت کارهای نکرده و حرف‌های نَشِنیده‌ام غرق شده‌ام و هیچ‌کس توان نجاتم را ندارد... در حالِ بدِ رویاهای شکست خورده‌ام زمین خورده‌ام و کسی نمی‌تواند دستم را بگیرد... رویاهایمان سیاه است آرزوهایمان پوچ است و دردِ سرزنش‌وارِ اشتباهاتمان قلبمان را می‌سوزاند... ناتانائیل عزیزم! این را همیشه به یاد داشته باش؛ آدم‌ها از سیل خوششان نمی‌آید اما نَم نَم باران را دوست دارند... . 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم زمانی را که بدون مکث عقلم را بر قلبم ترجیح می‌دادم فراموش کردم... اگر کسی سینه‌ام را بشکافد، عقلم را درون حریرِ قرمز رنگِ قلبم پیدا می‌کند که زندانی‌ست... احساساتِ خون‌آلودِ قلبم بر تمام اعضا و جوارح بدنم چیره شده و لشکر تک نفره عقلم هر بار می‌جنگد و تسلیم نمی‌شود... ناتانائیل عزیزم! تصمیمم را گرفته‌ام... تابِ طناب دار را محکم کن! این‌بار می‌خواهم با کمک عقلم، قلبم را دار بزنم :) 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» • ناتانائیل عزیزم از ۱۸ سالگی به بعد، دنیا برایت هر روز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود... مدام به آدم ها وصل می‌شوی و از دستشان می‌دهی... دروغ می‌گویی، دروغ می‌شنوی... عاشق می‌شوی، تنفر می‌ورزی... گمراه می‌شوی، شکست می‌خوری، اشک می‌ریزی، بدست می‌آوری، می‌خندی، می‌سازی، می‌گویی، می‌شنوی، می‌بینی... ناتانائیل عزیزم! دنیا هر روز برایت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود اما از جایی به بعد می‌فهمی این تویی که هر روز از دید دنیا کوچک و کوچک‌تر می‌شوی :) 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم من آدم حساس و عجیبی هستم، به جزئیات توجه می‌کنم و می‌توانم ساعت‌ها رفتار و کردار آدم‌ها را برایت تحلیل کنم. از خیلی چیزها که فکرش را هم نمی‌کنی، غمگین می‌شوم و از خیلی چیزهای عادی که مردم را به راحتی ناراحت می‌کند، عبور می‌کنم. اما امروز می‌خواهم نصیحتی به تو بکنم. گاهی سوال‌هایت را قورت بده و افکارت را سلاخی کن. در پس همه‌ این فکرهای بی‌پایان و تحلیل‌های عمیق و جان‌‌دار، این را بدان که اگر خیلی آدم‌ها را سوال پیچ کنی، دروغ تحویلت می‌دهند. و آن وقت تو می‌مانی و حسرتِ حقیقتی که به جای افکارت، سلاخی‌اش کردی... 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم! این‌ روزها آدم‌ها محبت را از یکدیگر دریغ می‌کنند و اشک را بر گونه‌‌های یکدیگر جاری می‌کنند. حس مزخرف ناامنی را بر قلب و مغزت حکاکی می‌کنند و دلسوزی و مِهر را از عمق وجودت می‌ربایند و در حاشیه شهر چال می‌کنند. وَ سپس برمی‌گردند! وقتی همه چیزت را گرفتند بر می‌گردند و آن را به بهایی سنگین‌تر به تو می‌فروشند :) وَ تو ناتانائیل عزیزم...! این را بدان که اگر باز هم خریدار باشی خواهی باخت... 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم صاف و ساده بودم! اوایل که وارد دنیای بزرگسالی شده بودم را می‌گویم... دنیا آن قسمت زیبا و پر محبتش را نشانم داده بود و من گمان می‌کردم دوست داشتن، ساده است... محبت کردن، بی توقع است؛ و این راه، همیشه تو را به سعادت می‌رساند اما ناتانائیل عزیزم من اشتباه می‌کردم... آدمی زاد از یک جایی به بعد بی‌رحم می‌شود و تمام کاسه کوزه‌ی محبت را می‌شکند و خرده‌هایش را در قلب دیگران فرو می‌کند... می‌دانی از کجا به بعد را می‌گویم؟ از همانجا که بزرگسالی دیگر رؤیای دیرین یک نوجوان نادان نیست از همانجا که بزرگسالی زندانیست که در آن مهر و محبت بچگی را سلاخی می‌کنند از همانجا را می‌گویم از همانجا... 🦋 🍭@shakhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم! هر بار که در کوچه‌ها و خیابان‌ها قدم می‌زنم و با تیز کردن گوش‌ها و هوشیار کردن چشم‌هایم، از دل شهر عبور می‌کنم، دیدنِ بعضی آدم‌ها و رنج‌های عمیقشان قلبم را انگولک می‌کند و دلم را برای سرنوشت بشر در این دنیای بی در و پیکر می‌لرزاند! دیدنِ رنج آدمیزادی همچون خودم، مرا به تاریک‌ترین ناامیدی دچار می‌کند. وَ تو ناتانائیل! می‌دانی هر بار با خودم چه می‌گویم؟ کاش زورم می‌رسید... کاش زورمان می‌رسید... و در پس این "ای کاش" گفتن‌ها مولانا هر بار فریبم می‌دهد و در گوشم فریاد می‌زند: تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز 🦋 🍭@shkhee_nabat
«💌» ناتانائیل عزیزم! دریای آبیِ خلیجِ ایران زمین، قرمز شده و سینه‌ی آسمانش از سیاهیِ دود به سرفه افتاده... شانه های سنگین پدران، نعش عزیزانشان را به دوش می‌کشد و چشمانِ گریانِ مادران از دلتنگی می‌سوزد! اسکله دیگر صدای آرامش‌بخش امواجِ دریا را نمی‌دهد اسکله دیگر از دویدنِ کودکانِ دریا خالی شده و دیگر کسی در ساحلِ به خون نشسته دنبال صدف نمی‌گردد... دلِ مردمِ این شهر، سوخته و آتشِ دل هایشان صدای سنج و دمام ها را درآورده... ناتانائیل عزیزم غمگینم... زورم نمی‌رسد و کلمات، از ناتوانیشان در برابرم شرمسارند... غمگینم... و دلم برای وطنِ سیاه‌پوشم می‌سوزد دلم می‌سوزد دلم خیلی می‌سوزد... 🦋 🍭@shkhee_nabat