eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋🕌🕋🕌🕋🕌🕋🕌🕋🕌🕋 🕋🕌🕋🕌🕋🕌🕋 🕋🕌🕋🕌🕋 🕋🕌🕋🕌 🕋🕌🕋 🕋🕌 عید قربان؛ بر اهل ولاء مبارک طائف این خانه کجا و عارف آن خانه کجا؟! ✍الهی، تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد، آن که  را دل به سوی خداوند کعبه ندارد؟ الهی خانه کجا و خداوند خانه کجا ، طائف آن کجا و عارف این کجا. آن سفر جسمانی است و این روحانی. آن برای دولتمند است و این برای درویش. آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را. آن ترک مال کند و این ترک جان. سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه. آن را یک بار است و این را همه عمر. آن سفر آفاق کند و این سیر انفس. راه آن را پایان است و این را نهایت نبود. آن می رود که برگردد و این می رود تا از او نام و نشانی نباشد. آن فرش پیماید و این عرش. آن مُحرم می‌شود و این مَحرم. آن لباس احرام می‌پوشد و این از خود عاری می‌شود. آن لبیک گوید و این لبیک می‌شنود. آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد الاقصی بگذرد. آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر. آن را کوه صفاست و این را روح صفا. سعی آن چند مره بین صفا و مروه است و سعی این یک مره در کشور هستی. آن هروله می‌کند و این پرواز. آن مقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم. آن آب زمزم نوشد و این آب حیات. آن عرفات بیند و این عرصات. آن را یک روز وقوف است و این را همه روز. آن یک شب مشعر دارد و این همه شب. آن را یک شب جمع است و این را همه شب. آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر. آن درک منی آرزو کند و این ترک تمنا. آن بهیمه قربانی کند و این خویشتن را. آن رمی جمرات کند و این رجم دیو پلید شیطان مرید. آن حلق راس کند و این ترک سر. آن را (( لافسوق و لاجدال فی الحج)) است و این را فی العمر. آن طلبد و این . لاجرم آن شود و این . 🦋خنک آنکه شود.🦋 📚منبع: نامه‌ها برنامه‌ها، علامه حسن‌زاده آملی روحی‌فداه @shakhehtoba
درس دوازدهم در درس پیش دانستیم که متحرک در حرکت خود به سوی کمالی می رود. بنابر این، حرکت فرع بر احتیاج است؛ یعنی متحرک محتاج است که در حرکت است و احتیاجش به کمال اوست. و چون متحرک در حرکت است تا تحصیل کمال بالاتر کند، و کمال چنان که، دانستیم وجود است، پس باید گفت که برخی از موجودات غایت و کمال موجودات دیگر اند؛ و آن موجود با کمال که غایت آن متحرک است برتر و بالاتر از متحرک است که متحرک به سوی او رهسپار است. آیا نه چنین است؟ مثلا یک دانش پژوه که به دنبال دانش رهسپار است و در راه تحصیل علم است به سوی هم سنگ و هم وزن خود در کمال و دانش نمی رود، بلکه به سوی کسی می رود که از او داناتر و با کمال تر باشد. بلکه هر کسی که در هر کاری به سوی دیگر حرکت می نماید و به وی رجوع می کند، حرکت ناقصی به سوی کاملی است. آیا نه چنین است؟ در این جا باور دارید که وجود استاد، برتر از شاگرد و آن کسی که به وی رجوع شده است بالاتر از رجوع کننده است. حالا دامنه ی بحث را گسترش دهیم و بپرسیم آیا دیگر موجودات که در حرکت اند، به سوی بالاتر از خود که غایت و کمال آن هاست رهسپار نیستند؟ دانستید که هستند. آیا می توانیم از این جا حکم کنیم که حکم موجودات را درجات و مراتب است؛ یعنی رتبه ی بعضی فوق رتبه ی بعضی دیگر است؟ آنچه که درباره ی حرکت و متحرک گفتیم باید چنین باشد. آیا نه چنین است؟ پرسشی دیگر در پیش می آید که آیا این ترتیب و درجه بندی در همه ی موجودات است یا نه؟ وانگهی همه ی موجودات مانند همین محسوسات و مشهودات ما هستند یا این که رتبه ی بعض از موجودات که از بعض دیگر برتر است، گوهر ذات او هم با آن که در رتبه پایین اوست تفاوت دارد. درس دوازدهم قسمت اول @shakhehtoba
و باز پرسش دیگر پیش می آید که بعضی از موجودات غایت و کمال موجود دیگری اند. همین طور به سلسله مراتب، رتبه ی بعضی بالاتر از دیگری است؛ آیا به جایی منتهی می شود یا نمی شود؛ و اگر منتهی به موجودی شد، باید آن موجود غایت غایات، كمال کمالات و نهایت و منتهای همه ی هستی ها باشد و هیچ موجودی در هیچ کمالی به او نرسد؛ و چون حرکت فرع بر احتیاج است، همه محتاج او خواهند بود و او خود محتاج نخواهد بود؟ پرسش دیگر: متحرک که از نقص به کمال می رود، مخرج او کیست؟ به این بیان که متحرک خود فاقد كمال است و به واسطه ی حرکت به کمال می رسد. آیا آن متحرک به خودی خود از نقص به سوی کمال می رود یا دیگری او را از نقص به كمال می رساند، در این مقام باید چگونه حکم کنیم؟ و نیز در درس پیش گفتیم که هر چیز در مرتبه ی خود تمام است و به قیاس بالاتر از خود ناتمام. در این مطلب باید بیش تر سخن به میان آید تا در تمام و کمال موجودات و ناتمامی و نقص آنها بیشتر آشنا شویم، بلکه باید در هر یک از مطالب نامبرده ی این درس پرسش هایی پیش کشیم و در هر یک کاوش بسزا بنماییم تا به خواسته ی خود دست یابیم. درس دوازدهم قسمت دوم @shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. • منطق الطیر، او همین داستان سفر انسان است که هدهد آمده پیش پرنده‌ها و به ایشان گفتش که ما اینطوری که شما خو کردید انس کردید، ما برای اینها نیستیم ما سیمرغی داریم؛ بزرگ ماست، آقای ماست، ربّ ماست. ما همه در تحت عنایت و توجه این سیمرغ [هستیم] و ما باید بکوشیم به او برسیم تا کمالی پیدا کنیم... کلاغ گفتش دیگه بهتر از این قاذوراتی که من می‌خورم دیگر چه غذایی پیدا بشود که من را داری از این کارم باز می‌داری. مرغابی گفت لای و لجن رودخانه‌ها به این خوبی من را می‌خواهی کجا بکشانی کرم‌ها را می‌گیرم می‌خورم. و برای هر یکی هدهد قصه‌ آورد. علامه حسن زاده آملی @shakhehtoba
درس سیزدهم دانستیم که متحرک از نقص به سوی کمال می رود، و اشارتی کرده ایم که هر چیز در مرتبه و حد خود کامل و تمام است و به قیاس با بالاتر و برتر از خود ناتمام می اید و آن را ناقص می گویند. جا دارد که در این مطلب سخن بیش تر به میان آوریم و بحث بیش تر پیش کشیم تا باز دوباره به سوی بحث در حرکت باز گردیم. دانستیم که هر چه در حرکت است به سوی غایت خود می رود و نیاز به غایت خود دارد، و آن غایت کمال اوست. اکنون درباره ی متحرک می گوییم که فرض کنیم یک دانه ی گندم یا یک هسته ی هلو یا یک تخم پرنده یا یک نهال یا یک جوجه یا یک کودک کُتّابی و دیگر چیزهایی که در نظر می گیرید، از راه حرکت رشد و نمو می کنند و کم کم به کمال مقصود خود می رسند. حالا در خود آنها تامل بفرمایید ببینید آیا صورت، هیأت، شکل، اندام و خلاصه ساخت آنها عیبی دارد؟ آیا برای دانه ی گندم و هسته ی هلو مثلا زیباتر از این ساخت تصور شدنی است؟ مگر این دانه ی گندم در حد خود موجود نیست، و می شود که موجودی باشد و بگوییم هیچ کمال ندارد؟ آیا خود وجود كمال نیست؟ مگر این دانه ی گندم نیست که قابلیت و استعداد خوشه شدن دارد؟ آیا قابلیت و استعداد، کمال نیست؟ شما دوستان من بينش خودتان را در هر چه که می بینید به کار ببرید و در بود آن چیز درست اندیشه کنید. به طور ساده و طبیعی چهره های هستی ها را تماشا کنید و کتاب هر موجودی را که می خوانید تنها با همان موجود سرگرم باشید و در پیرامون او دقت کنید، ببینید جز كمال، حقیقت، واقعیت، زیبایی و خوبی در عالم خودش چیز دیگری دارد؟ از مور گرفته تا کرگدن، از پشه گرفته تا پیل، از ذره گرفته تا خورشید، از قطره گرفته تا دریا، از جوانه ی گیاه گرفته تا چنار کهنسال، از هر چه تا هر چه، از کران تا کران، به هر سوی و به هر چیز بنگریم جز این است که در حد خود وجودی است، وی را كمالاتی است و به بهترین نقشه و الگو و زیبایی است؟ پس از سیر فکری، تأمل و اندیشه ی بسزای خودتان تصدیق خواهید فرمود که هر موجودی در حد خود کامل است. آن دانه ی گندم در دانه ی گندم بودن هیچ نقص و عیبی در او نیست. دانه ی گندم یعنی این، هسته ی هلو یعنی این، آیا نه چنین است؟ ما تاک را که با چنار می سنجیم می گوییم چوب چنار چنین و چنان است، ولی تاک آنچنان نیست؛ مثلا از چوب چنار می توان تیر، ستون خانه، در و پنجره ساخت؛ اما رَز را نمی توان. درس سیزدهم قسمت اول @shakhehtoba
در این جا ممکن است که بگوییم چوب چنار کامل است و درخت رَز ناقص؛ ولی اندیشه بفرمایید ببینید که می شود درخت رز جز این باشد؟ درخت رز یعنی اینی که هست، و مسلما در عالم خود و حد خود کامل است و هیچ گونه عیبی و نقصی در او متصور نیست. بفرمایید در اجزای پیکر خودتان بنگرید و کلمات کلی و جزئی کتاب هستی خودتان را به دقت مطالعه کنید. مثلا مژه ی چشم را که با موی سر قیاس کنیم، شاید در نظر بدوی گمان شود مژه، موی ناقص است و موی سر کامل؛ که موی سر بسیار بلند می شود تا حدی که می توان از آن گیسوان بافت، ولی مژه را حدی محدود است که از آن تجاوز نمی کند. غافل از این که مژه باید همین باشد؛ و اگر مانند موی سر فزونی یابد، کار دیدن دشوار می شود و بی نظمی های دیگر پدید می آید. ریشه ی درخت را می بینیم که یکی بزرگ ترین ریشه و دیگر ریشه ها از آن منشعب می شوند که تا به ریشه های مویی منتهی می شود. در بدن ما نیز رگ هایی بسیار باریک وجود دارد که برخی از آنها از رشته های مو باریک تراند و آن ها را به تازی عروق شعريّه و به پارسی رگ های مویی گویند. این رگ هاست که به واسطه ی آن ها غذا یعنی خون به لطیف ترین و حساس ترین اجزای بدن مثلا مردمک چشم، ذرهای دماغ، کف دست و سر انگشتان می رسد، و در ازای آن ها رگ هایی تو خالی به نام شریان وجود دارد که هر یک چندین برابر رگ های مویی اند؛ و به مثل، شریان ها، نهرهای بزرگ و رگ های مویی، جدول ها و نهرهای کوچک اند که از آن ها منشعب می شوند. آن رگ هایی که باید به حدقه ی چشم غذا برساند، باید مویی باشد؛ و اگر از آن حدی که هست اندکی درشت تر و زبرتر و یا نازک تر و نرم تر بوده باشد، چشم از زیبایی و بینایی باز می ماند. درس سیزدهم قسمت دوم @shakhehtoba
دندان پیشین باید تیشه ای، دندان پسین باید پهن، و انیاب باید کشیده و سرنیزه ای باشد. دندان پیشین باید ببرد، انیاب باید خورد و بلغور کند و دندان پسین باید چون ارد نرم كند، و از دهان چشمه ی آب شیرین بجوشد و سپس به حرکت زبان، چانه، لپ ها، لب ها، تلاقی دندان ها و خلاصه جنب و جوش همه ی آن ها انچه جویده شد خمیر شود و با بخار دهان یک مرتبه هضم صورت گیرد، و پس از آن به دیگ معده و دستگاه گوارش که مطبخ بدن است تحویل داده شود. امید است که نوبت درس هایی در تشریح رسد تا به این کارخانه ی عظیم محیر العقول پیکر خودمان و عمال و قوای گوناگون و جورواجور آن آگاهی یابیم. عرض این که اجزای پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فواید، مصالح و محاسن هر یک از آنها تأمل شود می بینیم که با یک طرز مهندسی، اندازه، حد، ترتیب، نظم، تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت، علم و تدبیر حکومت می کند، و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسليم است، و آدم هشیار جز حقیقت، عدل، راستی و درستی در یک یک اجزای پیکر خویش نمی بیند، چنان که در نظم، ترتیب و تشکیل آنها. در پیکر هستی یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازی عنکبوت گویند، و در تدبیر زندگی، نقشه ی تحصیل روزی، تور بافتن، دام ساختن، در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت بفرمایید، می بینید هر یک در حد خود به کمال است. چون تار عنکبوت با ریسمان ها و طناب های ضخیم سنجیده شود، گمان می رود که آن تارهای رشته از دوک تننده، ناقص و ناتمام است؛ ولی در عالم خود تننده تأمل بفرمایید تا باور کنید که تار تننده در عالم وی کامل است. و همچنین در زندگی و تدبیر هر چه بخواهید تأمل کنید، می یابید که همه و همه؛ هوش، بینایی، نیرو، توانایی، علم و کمال است، و همه در تکاپو و در جنب و جوش اند؛ و هر یک را به نسبت عالم او برنامه ای سخت استوار است و در عین حال همه با همه پیوسته اند، اگرچه از نظری از یکدیگر گسسته اند. وقتی این جانب در هستی به فکر فرو رفته بودم و پس از چندی که از آن حال باز آمدم، ره آورد آن سفر فکری من این بود که: «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.» «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.» از تکثیر امثله ای که پیش کشیده ام، غرض تشحيذ اذهان دوستان است تا ورزش فکری بهتر در میدان پهناور هستی به کار بریم و به دیده ی تحقیق و به حکم متین عقل دریابیم که هر ذره ای در عالم خود کامل است؛ نطفه در نطفه بودن، دانه در دانه بودن، هسته در هسته بودن. در سرای هستی آنچه هست در نهایت کمال، و کمال خوبی و زیبایی است، و سخن نقص، از قیاس یکی به دیگری پیش می آید. خواهش من از دوستانم این است که این گفته ها را سرسری نگیرند و در پیرامون آنها اندیشه بفرمایند، به خصوص در تنهایی، به ویژه در پاره ای از شب که حواس آرمیده و قال و قیل و سر و صدا خفته و نهفته است. در بود خود و دیگر هستی ها، بدو و ختم آن ها، تدبیر و تعیش، آمد و شد، حرکت و جنب و جوش آنها، و... مقداری به فکر بنشینید، که این نشستن سفرها می آورد و این فکر بهره ها می دهد. درس سیزدهم قسمت سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم کیست؟؟؟ 🔰ما محرمان خلوت انسیم غم مخور 🔰با یار آشنا سخن آشنا بگو @shakhehtoba
درس چهاردهم در درس سیزدهم تا اندازه ای روشن شدیم و نتیجه گرفتیم که در سرای هستی هر چیزی در حد خود و در عالم خود به کمال است، و دیده ی راست بین نقص و کڑی در هیچ موجودی نمی بیند؛بلکه آنچه را می نگرد در نهایت راستی، عدل، حقیقت، درستی و زیبایی است؛ و از تماشای جمال دلارای چهره ی هستی سیر نمی شود؛ و چنین می پندارم که این مطالب در سرآغاز گفتار ما مانند فهرست و نمونه است و باز نوبت تحقیق و تفصیل آنها به قلم و بیان دیگر خواهد رسید و دوباره در آنها خوض و غور بیش تری خواهد شد. اکنون عطف بر درس پیش، می پرسیم که خیر و شر یعنی خوب و بد در هستی چگونه راه یافت که می گویند این خير است و آن شر؟ اگرچه سزاوار است که نخست خیر و شر شناخته گردد و معنی آن ها دانسته شود تا پس از آن حکم شود که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب، اینک به آنچه در اذهان شما معنی خیر و شر مرکوز است اکتفا می کنیم و به مناسبت بحثی که در کمال و نقص پیش آمده است، در خیر و شر نیز اشارتی کنیم تا چون به زبان یکدیگر بهتر آشنا شدیم، شرح و بسط بیش تر در آنها به میان آوریم. دوستان من! امروز را که دارد سپری می شود در نظر بگیرید. اینک نزدیک به شام است، خورشید دارد کم کم سر به گریبان کرانه فرو می برد و طلعت زنگی شب نمودار می شود. چه خوب است که اهل حساب باشیم. بفرمایید حساب برسیم تا ببینیم بامداد مروز تاکنون در نظام هستی چه چیزی را می توان بد گفت و شر نامید؟ آیا پدید آمدن سپیده بد بود؟ آیا رسیدن بامداد بد بود؟ آیا هوا و نسیم بامدادی بد بود؟ آیا برآمدن خورشید بد و ناگوار بود؟ آیا گردش زمین و خورشید بد و ناهنجار بود؟ آیا وزیدن باد بد بود؟ آیا تابش خورشید بد بود؟ آیا روشن شدن محیط زیست ما به پرتو خورشید بد بود؟ آیا نور دادن و حرارت دادن خورشید به زمین و ستنی ها و جانداران بد بود؟ آیا به فرا رسیدن روز که انسان در راه تحصیل علوم و معارف خود می کوشد بد است؟ و یا انسان و جز آن که در روز به دنبال کسب روزی و تشکیل زندگی خود می روند بد است؟ آیا این که هنگام فرو شدن خورشید فرا رسیده است بد است؟آیا خورشید دارد غروب می کند و شب که برای اسایش و هزاران فواید و مصالح نظام هستی است فرا می رسد بد است؟ و... بفرمایید. در نظام هستی ما که از بام تا شام را روز می نامیم، از این بام تا شام، در این نظام و در این آمد و شد هستی ها چه چیز بد است؟با تأمل بسیار دقیق در این گفتار و این پرسش توجه بفرمایید. ادامه دارد درس چهاردهم ، قسمت ۱ @shakhehtoba