دندان پیشین باید تیشه ای، دندان پسین باید پهن، و انیاب باید کشیده و سرنیزه ای
باشد. دندان پیشین باید ببرد، انیاب باید خورد و بلغور کند و دندان پسین باید چون ارد نرم كند، و از دهان چشمه ی آب شیرین بجوشد و سپس به حرکت زبان، چانه، لپ ها، لب ها، تلاقی دندان ها و خلاصه جنب و جوش همه ی آن ها انچه جویده شد خمیر شود و با بخار دهان یک مرتبه هضم صورت گیرد، و پس از آن به دیگ معده و
دستگاه گوارش که مطبخ بدن است تحویل داده شود. امید است که نوبت درس هایی در تشریح رسد تا به این کارخانه ی عظیم محیر العقول پیکر خودمان و عمال و قوای گوناگون و جورواجور آن آگاهی یابیم.
عرض این که اجزای پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فواید، مصالح و محاسن هر یک از آنها تأمل شود می بینیم که با یک طرز مهندسی، اندازه، حد، ترتیب، نظم، تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت، علم و تدبیر حکومت می کند، و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسليم است، و آدم هشیار جز حقیقت، عدل، راستی و درستی در یک یک اجزای پیکر خویش نمی بیند، چنان که در نظم، ترتیب و تشکیل آنها.
در پیکر هستی یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازی عنکبوت گویند، و در تدبیر زندگی، نقشه ی تحصیل روزی، تور بافتن، دام ساختن، در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت بفرمایید، می بینید هر یک در حد خود به کمال است. چون تار عنکبوت با ریسمان ها و طناب های ضخیم سنجیده شود، گمان می رود که آن تارهای رشته از دوک تننده، ناقص و ناتمام است؛ ولی در عالم خود تننده تأمل بفرمایید تا باور کنید که تار تننده در عالم وی کامل است.
و همچنین در زندگی و تدبیر هر چه بخواهید تأمل کنید، می یابید که همه و همه؛ هوش، بینایی، نیرو، توانایی، علم و کمال است، و همه در تکاپو و در جنب و جوش اند؛ و هر یک را به نسبت عالم او برنامه ای سخت استوار است و در عین حال همه با همه پیوسته اند، اگرچه از نظری از یکدیگر گسسته اند. وقتی این جانب در هستی به فکر فرو رفته بودم و پس از چندی که از آن حال باز آمدم، ره آورد آن سفر فکری من این بود که: «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.»
«عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.»
از تکثیر امثله ای که پیش کشیده ام، غرض تشحيذ اذهان دوستان است تا ورزش
فکری بهتر در میدان پهناور هستی به کار بریم و به دیده ی تحقیق و به حکم متین عقل دریابیم که هر ذره ای در عالم خود کامل است؛ نطفه در نطفه بودن، دانه در دانه بودن، هسته در هسته بودن. در سرای هستی آنچه هست در نهایت کمال، و کمال خوبی و زیبایی است، و سخن نقص، از قیاس یکی به دیگری پیش می آید.
خواهش من از دوستانم این است که این گفته ها را سرسری نگیرند و در پیرامون آنها اندیشه بفرمایند، به خصوص در تنهایی، به ویژه در پاره ای از شب که حواس آرمیده و قال و قیل و سر و صدا خفته و نهفته است. در بود خود و دیگر هستی ها، بدو و ختم آن ها، تدبیر و تعیش، آمد و شد، حرکت و جنب و جوش آنها، و... مقداری به فکر بنشینید، که این نشستن سفرها می آورد و این فکر بهره ها می دهد.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس سیزدهم
قسمت سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم کیست؟؟؟
🔰ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
🔰با یار آشنا سخن آشنا بگو
@shakhehtoba
درس چهاردهم
در درس سیزدهم تا اندازه ای روشن شدیم و نتیجه گرفتیم که در سرای هستی هر چیزی در حد خود و در عالم خود به کمال است، و دیده ی راست بین نقص و کڑی در هیچ موجودی نمی بیند؛بلکه آنچه را می نگرد در نهایت راستی، عدل، حقیقت، درستی و زیبایی است؛ و از تماشای جمال دلارای چهره ی هستی سیر نمی شود؛ و چنین می پندارم که این مطالب در سرآغاز گفتار ما مانند فهرست و نمونه است و باز نوبت تحقیق و تفصیل آنها به قلم و بیان دیگر خواهد رسید و دوباره در آنها خوض و غور بیش تری خواهد شد.
اکنون عطف بر درس پیش، می پرسیم که خیر و شر یعنی خوب و بد در هستی چگونه راه یافت که می گویند این خير است و آن شر؟
اگرچه سزاوار است که نخست خیر و شر شناخته گردد و معنی آن ها دانسته شود تا پس از آن حکم شود که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب، اینک به آنچه در اذهان شما معنی خیر و شر مرکوز است اکتفا می کنیم و به مناسبت بحثی که در کمال و نقص پیش آمده است، در خیر و شر نیز اشارتی کنیم تا چون به زبان یکدیگر بهتر آشنا شدیم، شرح و بسط بیش تر در آنها به میان آوریم.
دوستان من! امروز را که دارد سپری می شود در نظر بگیرید. اینک نزدیک به شام است، خورشید دارد کم کم سر به گریبان کرانه فرو می برد و طلعت زنگی شب نمودار می شود. چه خوب است که اهل حساب باشیم. بفرمایید حساب برسیم تا ببینیم بامداد مروز تاکنون در نظام هستی چه چیزی را می توان بد گفت و شر نامید؟
آیا پدید آمدن سپیده بد بود؟ آیا رسیدن بامداد بد بود؟ آیا هوا و نسیم بامدادی بد بود؟ آیا برآمدن خورشید بد و ناگوار بود؟ آیا گردش زمین و خورشید بد و ناهنجار بود؟ آیا وزیدن باد بد بود؟ آیا تابش خورشید بد بود؟ آیا روشن شدن محیط زیست ما به پرتو خورشید بد بود؟ آیا نور دادن و حرارت دادن خورشید به زمین و ستنی ها و جانداران بد بود؟ آیا به فرا رسیدن روز که انسان در راه تحصیل علوم و
معارف خود می کوشد بد است؟ و یا انسان و جز آن که در روز به دنبال کسب روزی و تشکیل زندگی خود می روند بد است؟ آیا این که هنگام فرو شدن خورشید فرا رسیده است بد است؟آیا خورشید دارد غروب می کند و شب که برای اسایش و هزاران فواید و مصالح نظام هستی است فرا می رسد بد است؟ و...
بفرمایید. در نظام هستی ما که از بام تا شام را روز می نامیم، از این بام تا شام، در این نظام و در این آمد و شد هستی ها چه چیز بد است؟با تأمل بسیار دقیق در این گفتار و این پرسش توجه بفرمایید.
ادامه دارد
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس چهاردهم ، قسمت ۱
@shakhehtoba
گفتار و این پرسش توجه بفرمایید. مگر در درس پیش باور نکرده ایم که هر چیزی در عالم خود به کمال است و نقصی در خود او با قطع نظر از قیاس و سنجش به دیگری متصور نیست؟
حالا دوستان من در نظر بگیرید که دو تن در امروز هر یک با سرمایه ای معین به دنبال کسب رفته اند. یکی از سرمایه ی خود کسب کرده و بهره ی فراوان برده است. مثلا کالایی را به بهایی خرید و به بهای بیش تری فروخت، و دیگری مقداری از سرمایه اش را گم کرده است و از بقیه ی آن، کالایی به بهایی خرید و به بهایی بسیار کم تر از آن فروخت. آن اولی از کار امروزش خرسند است و این دومی غمگین. آن یکی می گوید امروز چه روز خیر و خوبی برای من بود، و این دومی می گوید امروز چه روز بدی برای من بود، آیا نه چنین است؟
مگر من و شما این گونه حرف ها را از مردم اجتماع نمی شنویم؟ مگر این گونه اندیشه ها و افکار در میان توده ی مردم رایج نیست؟
باور می فرمایید که آن دو تن كاسب اگر هر دو از یک خانواده بودند و صبح که از خانه به در می آمدند، با هم از یک دروازه بیرون می آمدند و در آن هنگام بیرون آمدن شان کسی با آنان رو به رو شده بود، به این معنی که ناگهانی در فرا روی آن دو درآمده بود، آن كاسب اولی که سود کلان برده است می گوید فلانی که امروز در هنگام بیرون آمدن از منزل به فرا رویم درآمد چه قدر قدم خوش و مبارک داشت. خلاصه مواجه شدن با او را به فال نیک می گیرد، چه بسا او را بستاید و در حق او درود و دعا بفرستد.
و آن دومی می گوید زیان امروز من بر اثر نخستین برخورد من با آن شخصی است که با اولی برخورد کرده است، و آن شخص چه قدر آدم بدقدم و نحسی بوده است. خلاصه مواجه شدن با همان شخص را به فال بد می گیرد و چه بسا ناسزا به او بگوید و دشنام بدهد.
و به فرض اگر باز فردا بخواهند از خانه به در آیند، دومی با ترس و بیم به چپ و راست نگاه می کند که مبادا باز شخص بدقدم و نحس دیروز با او در هنگام بیرون رفتن از خانه رو به رو شود؛ ولی اولی باز امید برخورد با همان شخص را دارد که خوش قدم و مبارک بود. آیا نه چنین است؟ مگر این حرف ها و پندارها در مردم وجود ندارد؟
در این دو مثال که بازگو کرده ایم ببینید چگونه یکی روزی را بد می داند و دیگری همان روز را خوب، و یکی شخصی را بدقدم و نحس می داند و دیگری همان شخص را خوش قدم و مبارک.
الآن فصل تابستان اواخر تیر است. خلقی گندم و جو درو می کنند و به خرمن کوبی مشغول اند، و خلقی باغ اشجار دارند و میوه ها بر درختان رسیده است، و خلقی صیفی جات کاشته اند، و اکثر مردم مرز و بوم ما شالی را نشا کرده اند و به وجین مشغول اند، برخی کوره ی آجرپزی دارند و برخی کوزه گری دارند.
اگر فردا باد تند وزیدن گیرد، آن که در سر خرمن است چه قدر شاد است، و آن که باغ اشجار دارد از همان وزیدن باد چه قدر ناشاد است؟ در عین حال آن که در خرمن است بیم دارد که مبادا آن باد باران آورد، و آن که باغ اشجار دارد می گوید اگر این باد، باران هم در پی داشته باشد دیگر بدا به حال من، و آن که سبزیجات کاشته است و آن که در نشا و وجین است از وزیدن باد فال نیک می زند که امید است باران در پی داشته باشد، و آن آجرپز و کوزه گر در هراس و همان باد را به فال بد که مبادا باران در دنبال داشته باشد.
اگر باران بیاید، آن که در خرمن است و آن که باغ اشجار دارد، آن که کوره ی آجرپزی و آن که کوزه گری دارد، همه ترش روی و ناشاد، و آن که باغ سبزیجات و نشا دارد شادان، شاداب و خندان؛ همه از یک روز، همه از یک شخص، همه از یک باد، همه از یک باران، همه از یک وضع. آیا نه چنین است؟
آیا آن روز بد است؟ و یا آن شخص بد است؟ و یا آن باد و یا آن باران بد است؟ باید دوستان هوشیار و بیدار من دقت بیشتر و مطالعه ی دقیق تر بفرمایند.
آقایان مگر همین اصناف مختلف مردم نیستند که صنفی روزی را نکوهش می کنند و صنفی همان روز را می ستایند؟ آیا همین طبقات گوناگون مردم نیستند که طبقه ای
به روزگار بد می گویند و طبقه ای همان روزگار را به نیکویی یاد می کنند؟ و مگر از دهن هایی نشنیده اید که می گویند لعنت بر دنیا؟
اگر از دنیا، زمین، آسمان، ماه، خورشید، ستارگان، آمد و شد شب و روز، آمدن باد و باران، روییدن رستنی ها و بودن جانداران و دیگر هستی ها که هر یک در مقام خود به بهترین صورت آراسته و پرداخته و هر یک به برنامه ای خلل ناپذیر، چنان که مشهود هر بخرد است، بد گویند، هر آینه فرسنگ ها از فرهنگ دورند؛ و اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند.
اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند
و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند.
#دروس_معرفت_نفس
@shakhehtoba
چه قدر بجاست که در این مقام از جناب حکیم نامور ناصر خسرو علوی یادی شود:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
بری دان ز افعال، چرخ برین را
نشاید ز دانش نکوهش بری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
تو با هوش و رأی از نکو محضران چون
همی برنگیری نکو محضری را
اگر تو ز آموختن سرنتابی
بجوید سر تو همی سروری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
غرض این که در نظام هستی که به دقت بنگریم می بینیم که پیدایش هر چیز در هر حال به طور حتم و وجوب است و بودن آن در گشتن کارخانه ی عظیم وجود و اداره شدن آن ضروری و لازم است و هیچ دستی نمی تواند آن را بردارد، و هیچ هوش، بینش، خرد و دانش آن را زشت و ناپسند نمی یابد و بد گفتن و بد دیدن از دهن ها و از دیده هایی است که به قول ناصر خسرو از نکو محضران نکو محضری نگرفته اند.
پایان درس چهاردهم
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس چهاردهم
قسمت سوم
@shakhehtoba