دندان پیشین باید تیشه ای، دندان پسین باید پهن، و انیاب باید کشیده و سرنیزه ای
باشد. دندان پیشین باید ببرد، انیاب باید خورد و بلغور کند و دندان پسین باید چون ارد نرم كند، و از دهان چشمه ی آب شیرین بجوشد و سپس به حرکت زبان، چانه، لپ ها، لب ها، تلاقی دندان ها و خلاصه جنب و جوش همه ی آن ها انچه جویده شد خمیر شود و با بخار دهان یک مرتبه هضم صورت گیرد، و پس از آن به دیگ معده و
دستگاه گوارش که مطبخ بدن است تحویل داده شود. امید است که نوبت درس هایی در تشریح رسد تا به این کارخانه ی عظیم محیر العقول پیکر خودمان و عمال و قوای گوناگون و جورواجور آن آگاهی یابیم.
عرض این که اجزای پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فواید، مصالح و محاسن هر یک از آنها تأمل شود می بینیم که با یک طرز مهندسی، اندازه، حد، ترتیب، نظم، تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت، علم و تدبیر حکومت می کند، و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسليم است، و آدم هشیار جز حقیقت، عدل، راستی و درستی در یک یک اجزای پیکر خویش نمی بیند، چنان که در نظم، ترتیب و تشکیل آنها.
در پیکر هستی یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازی عنکبوت گویند، و در تدبیر زندگی، نقشه ی تحصیل روزی، تور بافتن، دام ساختن، در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت بفرمایید، می بینید هر یک در حد خود به کمال است. چون تار عنکبوت با ریسمان ها و طناب های ضخیم سنجیده شود، گمان می رود که آن تارهای رشته از دوک تننده، ناقص و ناتمام است؛ ولی در عالم خود تننده تأمل بفرمایید تا باور کنید که تار تننده در عالم وی کامل است.
و همچنین در زندگی و تدبیر هر چه بخواهید تأمل کنید، می یابید که همه و همه؛ هوش، بینایی، نیرو، توانایی، علم و کمال است، و همه در تکاپو و در جنب و جوش اند؛ و هر یک را به نسبت عالم او برنامه ای سخت استوار است و در عین حال همه با همه پیوسته اند، اگرچه از نظری از یکدیگر گسسته اند. وقتی این جانب در هستی به فکر فرو رفته بودم و پس از چندی که از آن حال باز آمدم، ره آورد آن سفر فکری من این بود که: «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.»
«عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.»
از تکثیر امثله ای که پیش کشیده ام، غرض تشحيذ اذهان دوستان است تا ورزش
فکری بهتر در میدان پهناور هستی به کار بریم و به دیده ی تحقیق و به حکم متین عقل دریابیم که هر ذره ای در عالم خود کامل است؛ نطفه در نطفه بودن، دانه در دانه بودن، هسته در هسته بودن. در سرای هستی آنچه هست در نهایت کمال، و کمال خوبی و زیبایی است، و سخن نقص، از قیاس یکی به دیگری پیش می آید.
خواهش من از دوستانم این است که این گفته ها را سرسری نگیرند و در پیرامون آنها اندیشه بفرمایند، به خصوص در تنهایی، به ویژه در پاره ای از شب که حواس آرمیده و قال و قیل و سر و صدا خفته و نهفته است. در بود خود و دیگر هستی ها، بدو و ختم آن ها، تدبیر و تعیش، آمد و شد، حرکت و جنب و جوش آنها، و... مقداری به فکر بنشینید، که این نشستن سفرها می آورد و این فکر بهره ها می دهد.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس سیزدهم
قسمت سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم کیست؟؟؟
🔰ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
🔰با یار آشنا سخن آشنا بگو
@shakhehtoba
درس چهاردهم
در درس سیزدهم تا اندازه ای روشن شدیم و نتیجه گرفتیم که در سرای هستی هر چیزی در حد خود و در عالم خود به کمال است، و دیده ی راست بین نقص و کڑی در هیچ موجودی نمی بیند؛بلکه آنچه را می نگرد در نهایت راستی، عدل، حقیقت، درستی و زیبایی است؛ و از تماشای جمال دلارای چهره ی هستی سیر نمی شود؛ و چنین می پندارم که این مطالب در سرآغاز گفتار ما مانند فهرست و نمونه است و باز نوبت تحقیق و تفصیل آنها به قلم و بیان دیگر خواهد رسید و دوباره در آنها خوض و غور بیش تری خواهد شد.
اکنون عطف بر درس پیش، می پرسیم که خیر و شر یعنی خوب و بد در هستی چگونه راه یافت که می گویند این خير است و آن شر؟
اگرچه سزاوار است که نخست خیر و شر شناخته گردد و معنی آن ها دانسته شود تا پس از آن حکم شود که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب، اینک به آنچه در اذهان شما معنی خیر و شر مرکوز است اکتفا می کنیم و به مناسبت بحثی که در کمال و نقص پیش آمده است، در خیر و شر نیز اشارتی کنیم تا چون به زبان یکدیگر بهتر آشنا شدیم، شرح و بسط بیش تر در آنها به میان آوریم.
دوستان من! امروز را که دارد سپری می شود در نظر بگیرید. اینک نزدیک به شام است، خورشید دارد کم کم سر به گریبان کرانه فرو می برد و طلعت زنگی شب نمودار می شود. چه خوب است که اهل حساب باشیم. بفرمایید حساب برسیم تا ببینیم بامداد مروز تاکنون در نظام هستی چه چیزی را می توان بد گفت و شر نامید؟
آیا پدید آمدن سپیده بد بود؟ آیا رسیدن بامداد بد بود؟ آیا هوا و نسیم بامدادی بد بود؟ آیا برآمدن خورشید بد و ناگوار بود؟ آیا گردش زمین و خورشید بد و ناهنجار بود؟ آیا وزیدن باد بد بود؟ آیا تابش خورشید بد بود؟ آیا روشن شدن محیط زیست ما به پرتو خورشید بد بود؟ آیا نور دادن و حرارت دادن خورشید به زمین و ستنی ها و جانداران بد بود؟ آیا به فرا رسیدن روز که انسان در راه تحصیل علوم و
معارف خود می کوشد بد است؟ و یا انسان و جز آن که در روز به دنبال کسب روزی و تشکیل زندگی خود می روند بد است؟ آیا این که هنگام فرو شدن خورشید فرا رسیده است بد است؟آیا خورشید دارد غروب می کند و شب که برای اسایش و هزاران فواید و مصالح نظام هستی است فرا می رسد بد است؟ و...
بفرمایید. در نظام هستی ما که از بام تا شام را روز می نامیم، از این بام تا شام، در این نظام و در این آمد و شد هستی ها چه چیز بد است؟با تأمل بسیار دقیق در این گفتار و این پرسش توجه بفرمایید.
ادامه دارد
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس چهاردهم ، قسمت ۱
@shakhehtoba
گفتار و این پرسش توجه بفرمایید. مگر در درس پیش باور نکرده ایم که هر چیزی در عالم خود به کمال است و نقصی در خود او با قطع نظر از قیاس و سنجش به دیگری متصور نیست؟
حالا دوستان من در نظر بگیرید که دو تن در امروز هر یک با سرمایه ای معین به دنبال کسب رفته اند. یکی از سرمایه ی خود کسب کرده و بهره ی فراوان برده است. مثلا کالایی را به بهایی خرید و به بهای بیش تری فروخت، و دیگری مقداری از سرمایه اش را گم کرده است و از بقیه ی آن، کالایی به بهایی خرید و به بهایی بسیار کم تر از آن فروخت. آن اولی از کار امروزش خرسند است و این دومی غمگین. آن یکی می گوید امروز چه روز خیر و خوبی برای من بود، و این دومی می گوید امروز چه روز بدی برای من بود، آیا نه چنین است؟
مگر من و شما این گونه حرف ها را از مردم اجتماع نمی شنویم؟ مگر این گونه اندیشه ها و افکار در میان توده ی مردم رایج نیست؟
باور می فرمایید که آن دو تن كاسب اگر هر دو از یک خانواده بودند و صبح که از خانه به در می آمدند، با هم از یک دروازه بیرون می آمدند و در آن هنگام بیرون آمدن شان کسی با آنان رو به رو شده بود، به این معنی که ناگهانی در فرا روی آن دو درآمده بود، آن كاسب اولی که سود کلان برده است می گوید فلانی که امروز در هنگام بیرون آمدن از منزل به فرا رویم درآمد چه قدر قدم خوش و مبارک داشت. خلاصه مواجه شدن با او را به فال نیک می گیرد، چه بسا او را بستاید و در حق او درود و دعا بفرستد.
و آن دومی می گوید زیان امروز من بر اثر نخستین برخورد من با آن شخصی است که با اولی برخورد کرده است، و آن شخص چه قدر آدم بدقدم و نحسی بوده است. خلاصه مواجه شدن با همان شخص را به فال بد می گیرد و چه بسا ناسزا به او بگوید و دشنام بدهد.
و به فرض اگر باز فردا بخواهند از خانه به در آیند، دومی با ترس و بیم به چپ و راست نگاه می کند که مبادا باز شخص بدقدم و نحس دیروز با او در هنگام بیرون رفتن از خانه رو به رو شود؛ ولی اولی باز امید برخورد با همان شخص را دارد که خوش قدم و مبارک بود. آیا نه چنین است؟ مگر این حرف ها و پندارها در مردم وجود ندارد؟
در این دو مثال که بازگو کرده ایم ببینید چگونه یکی روزی را بد می داند و دیگری همان روز را خوب، و یکی شخصی را بدقدم و نحس می داند و دیگری همان شخص را خوش قدم و مبارک.
الآن فصل تابستان اواخر تیر است. خلقی گندم و جو درو می کنند و به خرمن کوبی مشغول اند، و خلقی باغ اشجار دارند و میوه ها بر درختان رسیده است، و خلقی صیفی جات کاشته اند، و اکثر مردم مرز و بوم ما شالی را نشا کرده اند و به وجین مشغول اند، برخی کوره ی آجرپزی دارند و برخی کوزه گری دارند.
اگر فردا باد تند وزیدن گیرد، آن که در سر خرمن است چه قدر شاد است، و آن که باغ اشجار دارد از همان وزیدن باد چه قدر ناشاد است؟ در عین حال آن که در خرمن است بیم دارد که مبادا آن باد باران آورد، و آن که باغ اشجار دارد می گوید اگر این باد، باران هم در پی داشته باشد دیگر بدا به حال من، و آن که سبزیجات کاشته است و آن که در نشا و وجین است از وزیدن باد فال نیک می زند که امید است باران در پی داشته باشد، و آن آجرپز و کوزه گر در هراس و همان باد را به فال بد که مبادا باران در دنبال داشته باشد.
اگر باران بیاید، آن که در خرمن است و آن که باغ اشجار دارد، آن که کوره ی آجرپزی و آن که کوزه گری دارد، همه ترش روی و ناشاد، و آن که باغ سبزیجات و نشا دارد شادان، شاداب و خندان؛ همه از یک روز، همه از یک شخص، همه از یک باد، همه از یک باران، همه از یک وضع. آیا نه چنین است؟
آیا آن روز بد است؟ و یا آن شخص بد است؟ و یا آن باد و یا آن باران بد است؟ باید دوستان هوشیار و بیدار من دقت بیشتر و مطالعه ی دقیق تر بفرمایند.
آقایان مگر همین اصناف مختلف مردم نیستند که صنفی روزی را نکوهش می کنند و صنفی همان روز را می ستایند؟ آیا همین طبقات گوناگون مردم نیستند که طبقه ای
به روزگار بد می گویند و طبقه ای همان روزگار را به نیکویی یاد می کنند؟ و مگر از دهن هایی نشنیده اید که می گویند لعنت بر دنیا؟
اگر از دنیا، زمین، آسمان، ماه، خورشید، ستارگان، آمد و شد شب و روز، آمدن باد و باران، روییدن رستنی ها و بودن جانداران و دیگر هستی ها که هر یک در مقام خود به بهترین صورت آراسته و پرداخته و هر یک به برنامه ای خلل ناپذیر، چنان که مشهود هر بخرد است، بد گویند، هر آینه فرسنگ ها از فرهنگ دورند؛ و اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند.
اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند
و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند.
#دروس_معرفت_نفس
@shakhehtoba
چه قدر بجاست که در این مقام از جناب حکیم نامور ناصر خسرو علوی یادی شود:
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
برون کن ز سر باد خیره سری را
بری دان ز افعال، چرخ برین را
نشاید ز دانش نکوهش بری را
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
تو با هوش و رأی از نکو محضران چون
همی برنگیری نکو محضری را
اگر تو ز آموختن سرنتابی
بجوید سر تو همی سروری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
غرض این که در نظام هستی که به دقت بنگریم می بینیم که پیدایش هر چیز در هر حال به طور حتم و وجوب است و بودن آن در گشتن کارخانه ی عظیم وجود و اداره شدن آن ضروری و لازم است و هیچ دستی نمی تواند آن را بردارد، و هیچ هوش، بینش، خرد و دانش آن را زشت و ناپسند نمی یابد و بد گفتن و بد دیدن از دهن ها و از دیده هایی است که به قول ناصر خسرو از نکو محضران نکو محضری نگرفته اند.
پایان درس چهاردهم
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس چهاردهم
قسمت سوم
@shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺مهربانی امام حتی به مورچه ها...
پيامبر خدا فرمود : «هرگز ايمان نخواهيد آورد ، مگر آن كه يكديگر را دوست بداريد . آيا شما را به چيزى راه نمايى كنم كه بر اساس آن ، يكديگر را دوست بداريد؟» . گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «ميان خودتان سلام كردن را رواج دهيد تا يكديگر را دوست بداريد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، وارد بهشت نخواهيد شد ، مگر اين كه به يكديگر مهربانى كنيد» . گفتند : اى پيامبر خدا! همه ما مهربان هستيم . فرمود: «مقصود، مهربانى شخص شما [به كسانى خاص] نيست ؛ بلكه مهربانى به همگان است ، مهربانى به همگان!»
@shakhehtoba
🌼 پخش زنده افاضات استاد صمدی آملی بمناسبت
🌸🌸🌸 *عید سعید غدیرخم* 🌸🌸🌸
⏰زمان : پنجشنبه، ۷ مرداد، حدود ساعت 18
🌍 از سایت تجلی اعظم: www.tajallieazam-live.com
🔰توجه: زمان آغاز برنامه تقریبی بوده و با شروع افاضات استاد، پخش زنده نیز آغاز خواهد شد.
400-5-7roze eide ghadir=.mp3
15.5M
✳️ افاضات استاد صمدی آملی
🌸🌸🌸 *عید سعید غدیرخم* 🌸🌸🌸
✅ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ 🔸 ساعت ۱۸
@shakhehtoba
درس پانزدهم
اجازه بفرمایید که باز در دنباله ی موضوع درس چهاردهم سخن به میان آید:
ابن سینا در طبیعیات «شفا» آورده است که آب دهان انسان اگر در دهان مار ریخته شود مار را می کشد، به خصوص اگر آب دهان روزه دار باشد.
در این گفتار تأمل بفرمایید تا مقصود از خیر یا شر بودن موجودی دانسته شود.
تصدیق دارید که آب دهان انسان شیرین است؛ و اگر این آب شیرین از چشمه ی کوثر دهان نجوشد، بدن انسان می میرد. پس زنده بودن بدن به آب شیرین دهان وابسته است؛ به تعبیر کوتاه، آب دهان، آب حیات بدن است.
آیا آب دهان برای انسان بد است و وجود او برای انسان شر است یا خیر محض است؟ چه می فرمایید؟ بدیهی است که همگی باور دارید خیر صرف است. ولی همین آب شیرین دهان انسان که مایه ی حیات اوست، زهر قاتل مار است. آیا نه
چنین است؟
حالا ببینیم زهر مار برای مار چگونه است؟ باید گفت همان طوری که آب دهان انسان مایه ی حیات انسان است، آب دهان مار برای مار نیز شیرین و مایه ی حیات اوست؛ ولی همین آب شیرین دهان مار که مایه ی حیات اوست، زهر قاتل انسان است. آیا نه چنین است؟
بنابراین حق داریم بگوییم که هیچ چیز در حد خود و در عالم خود شر و بد نیست؛ ولی قیاس و نسبت به این و آن که به میان آمد، سخن از شر و بد به میان می آید.
ملای رومی در اول دفتر چهارم «مثنوی» این معنی را نیکو به نظم در آورده است:
در زمانه هيج زهر و قند نیست
که یکی را پادگر را بند نیست
مر یکی را پادگر را پای بند
مر یکی را زهر و دیگر را چو قند
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی آمد ممات
خلق آبی را بود دریا چو باغ
خلق خاکی را بود آن درد و داغ
همچنین بر می شمر ای مرد کار
نسبت این از یکی تا صد هزار
زید، اندر حق آن، شیطان بود
در حق آن دیگری، سلطان بود
این بگوید زید صدّیق و سنی است
و آن بگوید زید گبر و کشتنی است
زيد يک ذاتست بر آن یک چنان
او، بر آن دیگر همه رنج و زیان
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
عطر است که دماغ انسان از آن معطر می شود و از بوی خوش آن لذت می برد. اگر خانه ای را بوی عطر بگیرد پشه از آن خانه می گریزد که بوی عطر برای او ناگوار است، چنان که برای انسان بوی مردار در آفتاب مرداد؛ بلکه انسان که از بوی عطر برخوردار است چون زکام بگیرد سخت از آن بیزار است، که می دانید عطر با زکام سازگار نیست. دِماغ مَزكوم سخت از عطر رنج می برد و سرش به شدت درد می گیرد.
مجدودبن آدم حکیم سنایی غزنوی در قصیده ی راییه اش گوید:
چه شوی با کلاه بر منبر
چه شوی با زُکام در گلزار
انسان که زکام گرفت، در آغاز زکام گرفتگن، حمام گرفتن برای او سخت زیان دارد و در پایان آن نیک سودمند است. محمد بن زکریای رازی در باب دوازدهم «من لا يحضره الطبيب» گوید:
«چون زکام به انتها رسید و نُضج یافت، حمام نافع است.»
ببینید یک چیز برای یکی سود دارد و برای دیگری زیان، چون عطر برای انسان و پشه؛ و یک چیز برای یک شخص به اختلاف حالات او در یک حال زیان دارد و در یک حال سود، چون استحمام در آغاز زکام و در انجام آن. پس نتیجه گرفته ایم که هیچ موجودی در حد ذات خود شر و بد نیست بلکه خوب و خیر محض است، و چون اضافه و سنجش با این و آن پیش آید گویند که برای فلانی خیری پیش آمد و برای فلانی شری. پس در خود هستی هیچ شری نیست.
باز گوییم در نظام هستی رعد، برق، باد و باران می آید و سیلی سنگین از فراز کوه ها سرازیر می شود. ما که در یک یک آنها تأمل می کنیم می بینیم هر کدام به نوبت خود اگر نباشد چرخ نظام هستی نمی گردد و بود او واجب و لازم است، و چون باران شدید شود سیل از آن تشکیل می گردد و طبیعت سیل هم باید از بلندی به نشیب فرود آید. در این حال که فرود می آید به سرایی مثلا که در آن مسیر بود مواجه شد و بنیان آن را بر کند. در این صورت گویند که سیل یا باران برای فلانی شر بود که خانه ی او را ویران کرد. پس شر امری نسبی و اعتباری بیش نیست و آنچه حقیقت است خیر محض است، و حقیقت جز وجود نیست.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس پانزدهم
@shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام را به لفظ نابغه نمی شود ستود، که این چه نابغه ای است.
درباره فارابی بفرمائید که چه نابغه ای بود،درباره شیخ الرییس و امثال آنان ،دانشمندان و نوابغ علمی بگوئید چه نابغه ای بود . امام را نمی شود گفت نابغه.
همه نوابغ عالم را جمع کنی ، وقتی آمدند به پیشگاه علم مطلق ، آمدند در پیش خلیفه الله اعظم ، می بینند علمشان نسبت به امام ، قدرت امام و عظمت امام قابل قیاس نیست، اینها علمشان کسبی است از راه تحصیل علم است، آن علمش لدنی است.از جانب حقیقت عالم است . ما طبیبانیم و شاگردان حق ، معلمشان حقیقت عالم است . نمی شود امام را گفت نابغه ، بالاتر از هر نابغه ، نابغه ها رعیت او هستند. نابغه ها امام شناس بودند
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
@shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅چکار کنند خلق الله ؟
♦️از محضر مبارک عارف واصل آیت الحق سید عبدالکریم کشمیری رحمة الله عليه سوال شد :
_حالا به نظر شما اگر بپرسند هر کسی بخواهد راه به طرف خداوند متعال را برود چه کار بکند؟ یک دستور عمومی بخواهید برای مردم بفرمایید چه کار کنند خلق الله؟
ـ هر چه می تواند روزه بگیرد. عزلت از مردم ، کم خوابی؛ نماز شبش ترک نشود؛ تهجد داشته باشد. سجده یونسیه را داشته باشد.
_چه تعداد؟
ـ ۴۰۰بار ، کمّلین ۳۰۰۰ بار .راهی بعد از این راه نیست به خدا
@shakhehtoba
درس شانزدهم
تا اندازه ای روشن شدیم که در سرای هستی هیچ موجودی در حد خود نه ناقص است و نه شر، و سخن از نقص و شر به قیاس و نسبت پیش می آید. و شاید در هر یک از این دو مطلب پرسش های گوناگون برای دوستانم پیش آید و ایرادهایی در ذهن شان خطور کند! امیدوارم که نوبت طرح آنها برسد و به هر یک پاسخ درست داده شود.
اینک با اندک توجهی تصدیق می فرمایید که اگرچه هیچ چیز در حد خود ناقص نیست و به نسبت با دیگری این ناقص و آن کامل است، ارزشی که کامل دارد و قدر و رتبه ای که عالی دارد برای ناقص دانی نیست؛ مثلا میوه تا بر درخت نرسیده است کسی دست به سوی آن دراز نمی کند، و صنعت گری که در صنعت خود به کمال نرسیده است کسی به سویش نمی رود، و یا اگر برخی نادانسته به او رجوع کرده اند برای بار دوم ترکش می گویند، و آن صنعت گر در اجتماع رونق نمی یابد. به قول جناب نظامی در نصیحت فرزند خود محمد نظامی در کتاب «لیلی و مجنون»:
می کوش به هر ورق که خوانی
تا معنی آن تمام دانی
در علم چو تو تمام گردی
نزد همه نیک نام گردی
پالان گری به غایت خود
بهتر ز کلاه دوزی بد
خطاطان بسی آمدند، کجا آن شهرت ابن مُقلَه، یاقوت مستعصمی، میرعماد حسنی، نیریزی، درویش، گوهرشاد خانم، مریم بانو و اشباه آنان را یافته اند.
سخن سرایان بسیار در هر عصری بوده اند و هستند، ولی کجا آن شهرت جهانی فردوسی، سنایی، نظامی، ملای رومی، سعدی، حافظ و نظایرشان را پیدا کرده اند.
می بینید این دو بیتی هایی که از سوز سینه ی باباطاهر عریان چون شعله های آتش و چون آب زلال است چگونه جهانگیر شده است و بسیاری از آنها به صورت ضرب المثل در زبان ها سایر است؟ و همچنین دیگر طبقات در هر دانش و هر فنی و در هر صنعت و هنری. آن که به کمال رسیده است خواهان او بسیار بودند و خود توانست خدمت شایان به اجتماع کند و نام و اثر بزرگ از خود به یادگار گذارد. آیا نه چنین است؟
بنابراین شما فرزندان و دوستان گرامی من، هم اکنون در پی تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه ای سعادت مند داشته باشید؛ زیرا که باور کرده اید هر چیز تا به كمال نرسیده است قدر و قیمت ندارد. باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکاری، ولگردی و هرزگی به سر می برند سخت دوری گزینید که رهزن شمایند. این گروه روی سعادت را نخواهند دید. چند روزی در مقام خیال، به تازگی رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک های گوناگون بوقلمونی و طاووسی دل خوش اند، و به زودی نه آن را دارند و نه این را، و نه کمالی تحصیل کرده اند که بدان دل گرم باشند.
بنابراین شما فرزندان و دوستان گرامی من، هم اکنون در پی تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه ای سعادت مند داشته باشید؛ زیرا که باور کرده اید هر چیز تا به كمال نرسیده است قدر و قیمت ندارد. باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکاری، ولگردی و هرزگی به سر می برند سخت دوری گزینید که رهزن شمایند. این گروه روی سعادت را نخواهند دید. چند روزی در مقام خیال، به تازگی رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک های گوناگون بوقلمونی و طاووسی دل خوش اند، و به زودی نه آن را دارند و نه این را، و نه کمالی تحصیل کرده اند که بدان دل گرم باشند.، ناچار بعدا یا باید تن به گدایی در دهند و یا به دزدی و دیگر بیچارگی ها، مزاحم اجتماع باشند و زندگی را بگذرانند. با آنان همنشین نشوید که هم از اکنون به شما بگویم نطفه، مربی، اجتماع و معاشر از اصولی اند که در سعادت و شقاوت انسانی دخلی بسزا دارند.
جوانا! سر متاب از پند پیران
که پند پیر از بخت جوان
البته در اصول نامبرده و دیگر اصول انسانی سخن به میان می آید و بحث آنها فرا می رسد.
یک پزشک زحمت کشیده ی انسان را در نظر بگیرید. او به هر شهری قدم نهد، با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه، در مدت کمی مردم آن شهر را به سوی خویش می کشاند و از هر آشنایی آشناتر و از هر عزیزی گرامی تر می شود. این موقعیت میوه ی درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و این کمال ذاتی است که چون طراوت چهره و لباس های الوان دستخوش فرتوتی و کهنگی نمی گردد.
این ادیسون - مخترع برق - اگر چون هم سالان نابخردش روزگار می گذرانید و سرگرم به خوش گذرانی ها و بیهودگی ها می بود، از چه رو می توانست سرمایه ی هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه ی خود به جهانیان نور دهد؟
باید دوستانم از روش نابخردان همواره دوری گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حد بلوغ نرسیده اند و در راه آن نیستند، و بکوشند که هر روزشان بهتر
از روز پیش باشد.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#دروس_معرفت_نفس
درس شانزدهم
@shakhehtoba