eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
300 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
308 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتگوی کبوتر بقیع و کبوتر امام رضا(ع)؛ آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا هر کجا پر می کشی تو حرم امام رضا (ع) من کبوتر بقیعم با تو خیلی فرق دارم جای گنبد سرم و به روی خاکا می ذارم خونه ی قشنگ تو کجا و این خونه کجا گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا اون جا هر کی میپره طائر افلاکی میشه این جا هر کی می پره بال و پرش خاکی میشه اونجا خادما با زائر آقا مهربونن اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن تو که هر شب می سوزه صد تا چراغ دور و برت به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره روز و شب این همه مجنون رو خاکت سر می ذاره غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره 🖤 سالروز تخریب قبور ائمه اطهار علیهم السلام در قبرستان بقیع تسلیت باد.
۳۷ سال پیش پاييز سال ۱۳۶۵ در گردان عمار، گروهان شهید رجایی سعید عزيز را دیدم و مغناطیس سعيد منِ روسیاه را هم جذب‌ کرد...⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi
‌ ۳۷ سال پیش، پاييز سال ۱۳۶۵ در گردان عمار، گروهان شهید رجایی سعید عزيز را دیدم و مغناطیس سعيد، منِ روسیاه را هم جذب‌ کرد و به خاطر سعيد دسته ام را از فتح به‌ نصر(یا برعکس) عوض کردم. قبل از کربلای ۴ به سعيد گفتم یا تو شهید می شوی یا من، بیا صیغه اخوت بخوانیم و سعيد قبول کرد. با هم بودیم تا اینکه صبح روز سوم عملیات کربلای ۵ یعنی ۶۵/۱۰/۲۱ من مجروح شدم و ابتدا به شیراز، بعد هم به بيمارستان نجمیه تهران‌ منتقل شدم. پس از آن در منزل، در نقاهت و حسرتِ دوستان عزیز گردان عمار سر می‌کردم. اگر فراموشم نشده باشد اوایل بهمن ماه نزدیک ظهر بود که سعید درب منزل ما آمد. از دیدنش کلی ذوق کردم و بعد از حال و احوالپرسی، از من پرسید در منزل حمام دارید؟ شوربختانه ما در منزل کوچک و محقر پدری حمام نداشتیم. گفتم نداریم و او هم داخل نیامد و رفت. آن موقع چیزی نپرسیدم ولی بعدها که باقی مانده بچه های گردان را دیدم، متوجه شدم سعید برای تعویض پانسمان بازویش سراغ حمام را گرفته بود. در عملیات کربلای۵ من کنار سید محمود حسينی جانشین گردان عمار بودم و کنار هم ترکش خوردیم. ولی ترکش سید محمود بزرگتر و کاری بود. حتی از همان لحظه، صدای آخ سید را یادم مانده. بعدها از بچه های دیگرِ گردان شنيدم که پشت خط مقدم برای عقب رفتن و درمان شدن بین سید محمود و سعید حرف هایی رد و بدل شده بود. سید محمود به سعید گفته بود من فرمانده‌ تو هستم، باید بری عقب و درمان بشی. سعید هم به سید محمود گفته بود ترکش تو کاری‌تر است. تو عقب برو. نهایتا هم هر دو مانده بودند. راوی؛ آقای رضا ______________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ گاهی تماس می گیری و گاهی هم وقتی ما را می بینی از شلمچه سراغ می گیری، می گویی از شلمچه چه خبر؟ می گوییم برایتان بخوانیم؟ سری تکان می دهی و با آن برقی که از چشمانت پیداست، همان چشمانی که یکی از آنها شاهد زمین است و دیگری آسمانی شده و جز هاله ای تار، چیزی نمی بیند، با شوقی که از صدایت پیداست می گویی بخون بخون ... شروع به خواندن می کنیم و سراپا گوش می‌شوی ... گاهی بغض می‌کنی و گاه آنچنان از ته دل می‌خندی کأن هنوز هم هیچ کسی جز سعیدت نمی تواند اینطور صدای خنده ات را بلند کند. بعد می گویی سعید از سر ادب، پیش ما این شلوغ کاری ها رو انجام نمی‌داد. بچه تر که بود یک بار با زهرا دعوایش شد اومدم بزنمش، دست منو گرفت و کاری کرد که من خنده ام گرفت و از شدت خنده نشستم زمین. عکسها را چند باره نگاه می کنی، این بار می‌گویی این یکی عکسش را بگذارید زمینه صفحه گوشی ام. و بعد سفارش صدای دیگر سعید را برای زنگ گوشی ات می دهی و ما را تا دقایقی با همینها مشغول می کنی.‌ خیلی از خاطرات را پدر و یا خواهر بزرگ سعید، آنلاین و به موقع برایت خوانده و بازار ما را کساد کرده‌اند. با این حال همیشه خاطراتی هست که نشنیده ای و در جمع و در میان صداها دوست داری گوشه ای کنارتان بنشینیم و ما باشیم و شما... شما باشی و سعید ... مادر که باشی و عاشق، روحت با خاطرات پسرت پرواز می کند و در میان جمع هستی و دلت جای دیگر است. حتی اگر تنها شنونده ی خاطرات سعید شما باشی و نه هیچکس دیگر، می ارزد که تفحصگر شهیدت باشیم و بند بند خاطراتش را از زیر خاک زمان بیرون بکشیم و به آغوش مادرانه ات بازگردانیم. باشد که در این تفحص شهید، ما را نیز بپذیرند. نسأل الله منازل الشهدا 🤲 @shalamchekojaboodi
امروز روزی ست که خدا بر ما منت نهاد و ولایت و عشقی بسیار بزرگ را در قلب ما و در سرزمین ما به ودیعه نهاد تا در روزگاری که از دیدار امام عصر خود محرومیم، دستمان در دستان کسی باشد که ید بیضایی اش به دامان امام حی و حاضر متصل است و قلبش به نگاه او می‌تپد. هر قدر شکر این نعمت را به جای آوریم کم است و کم است و کم است. سعید نیز قطره ای ذوب در این دریای با عظمت ولایت بود که خیلی به حضرت آقا ارادت داشته و دارد. طوری که شعرها و نوشته هایش، اواخر فیلم میانداری اش در هیئت، عقدش در محضر حضرت آقا و مواردی از این قبیل، عشق و ولایت مداری اش را بارها به تصویر کشیده... سلامتی و طول عمر حضرت یار؛ آقا و علمدار؛ امام خامنه ای 💖💖💖 @shalamchekojaboodi
تجدید میثاق و بیعت با ولایت خامنه‌ای خمینیِ زمان است نور خمینی زِ رُخَش عیان است خامنه‌ای این گل خوش عطر و بو گرفته از اشک خمینی وضو خامنه‌ای کنون خمینیِ ماست والله او حجت عینی ماست خامنه‌ای بلبل باغ ولاست نغمه‌ی او نغمه‌ی روح خداست اگرچه باغبان سفر کرده است وقت سفر به او نظر کرده است نه هرکسی عاشق سینه چاک است اطاعت از خامنه‌ای ملاک است ملاک عاشقی سرِ بی تن است طاعت معشوق، دو لب بستن است لیلی و مجنون همه افسانه است ای مدعی! علی در این خانه است نمی‌دهیم اجازه بار دگر از جهل خود آتش زنید بر این در گذشت زمان دست حیدر بستن پهلوی زهرا پشت در شکستن حرمت این خانه نگه بداریم خامنه‌ای! سر به رهت گذاریم باغ خمینی ز تو پرشکوفه این مُلک ایران است نه مُلک کوفه ! جهان، جهانِ قیل و قال است عاشقِ واقعی اسیرِ خال است @shalamchekojaboodi
پایان مأموریت بسیجی، است.
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
‌ ۳۷ سال پیش، پاييز سال ۱۳۶۵ در گردان عمار، گروهان شهید رجایی سعید عزيز را دیدم و مغناطیس سعيد، منِ
‌ 💌 نامه ی آقای رضا (راوی خاطره‌ی دیروز👆) برای سعید در اسفند سال ۶۵ که در جواب نامه‌ی سعید نوشته‌اند؛ 👇👇‌
بسمه تعالی با درود و سلام خدمت حضرت صاحب‌‌الزمان (عج) روحی و ارواحناالعالمین له الفداه، او که واسطه فیض الهی است و یگانه منجی عالم بشریت ...⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi