eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
302 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
311 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر مصائب شب عاشورا شب جانبازی یاران رسیده زمان شادی عدوان رسیده تمام کوفیان در کربلایند که از مهمان پذیرایی نمایند سه روز است سفره‌ی خود باز کردند پذیرایی خود آغاز کردند چه مهمانی بود فرزند زهرا(س) که دعوت شد میان دشت و صحرا نه راه پس نه راه پیش مانده چه مهمانی که نزد خویش مانده در این مهمانی حرف از تشنگی هست که میزبان آب را بر میهمان بست نه آبی نی غذایی نی نگاهی نه حرفی نی حدیثی نی پناهی امیر و ساقی و سردار لشگر به گرد خیمه‌ی طفلان مضطر حسین بن علی(ع) با قلب سوزان بگیرد از همه تجدید پیمان کند زینب میان خیمه آوا که ما نزد عدو کردیم مأوا @shalamchekojaboodi
‌‌ ✍ امشب شهادت‌نامه‌ی عشاق امضا می شود ‌
اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه‌السلام ) https://eitaa.com/sobhehoseini
سلام روز عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش رو تسلیت می گم ان شاء الله که بتونیم از بهترین ادامه دهندهگان و امانت‌دار راهشون باشیم و بتونیم این امانت را به نسل های آینده برسونیم...⬇️⬇️ @shalamchekojaboodi
‌ سلام روز عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش رو تسلیت می گم ان شاء الله که بتونیم از بهترین ادامه دهندگان و امانت‌دار راهشون باشیم و بتونیم این امانت را به نسل های آینده برسونیم. من همسر شهید کریم نعمتی و فرزند شهید اسدالله شامبولی هستم. خاطره ای که از شهید شاهدی دارم مربوط هست به آخرین عاشورای عمر شهید شاهدی یعنی سال۷۴. من ساکن شهرک صابرین در مهرآباد جنوبی بودم و ایشون هم چون با همسر شهید مومنی ازدواج کرده بودند یکی از ساکنین اونجا بودند‌. آقای شاهدی از زمانی که اومدند شهرک صابرین یه رسمی ایجاد کرده بودند که روز عاشورا توی محوطه شهرک نماز ظهر عاشورا اقامه بشه و بعد نذری ها داده بشه و جالبتر این بود که حتی بعد از ظهر عاشورا تا شام غریبان امام حسین(ع) ایشون در حسینیه‌ی شهرک مراسم عزاداری برپا می کرد و اعتقاد داشت تازه عزاداری بعد از ظهر عاشورا و بعد از شهادت حضرت باید انجام شود. ظهر عاشورا طبق رسم این دو سه سال، دیگه باب شده بود هر کسی از خونه ش حتی فرش های زیر پاشو می آورد و کل محوطه رو فرش می کردیم، آقایون جلو و خانوما پشت سرشون می ایستادند و نماز جماعت برگزار می شد. اون موقع پسرم اول دوم راهنمایی بود و یادمه بچه ها هم در نماز جماعت شرکت می کردند و همه پشت سر آقای شاهدی نماز می خواندیم. بعداز اینکه عزاداری انجام شد و قرار شد نماز ظهر عاشورا خونده بشه. من سجاده‌ای آوردم، داشتم پهن می کردم و فکر نمی کردم آقای شاهدی بالاسرم باشه، یکدفعه نگاه کردم دیدم ایستاده داره نگاه می کنه، گفتم آقای شاهدی این سجاده ی پدرمه دو تا شهید با این نماز خوندند. آوردم که شما هم روز عاشورا باهاش نماز بخونید برای امام حسین(ع). بعد می‌خوام همراه کفنم بزارم تو اثاث های آخرتم که باهام دفن بشه، دیدم آقای شاهدی برداشت سجاده رو بوسید و یه ارادت خاصی نشون داد و سجده کرد. گفتم آقای شاهدی می‌خوای برم عبای پدرم رو بیارم؟ اونم دو تا شهید باهاش نماز خوندن. گفت یعنی این کارو انجام می دین؟ گفتم حتماً. من رفتم عبای پدرم رو که نگه داشته بودم در کفنم، آوردم برای ایشون و گفتم پدرم و همسرم با این عبا نماز خوندند همراه این سجاده. و آقای شاهدی اون نماز ظهر عاشورا رو نمی دونم چه جوری خوند و چی گفت تو سجده هاش، چه جوری توسل کرد که خیلی زود به امام حسین(ع) ملحق شد. 😭 و این خاطره رو من از شهید شاهدی دارم و حامد پسرم سجاده رو برده برای خودش نگه داشته، اما عبا رو من برای خودم نگه داشتم. عبا و سجاده ای که سه تا شهید باهاش نماز خوندند.😭 ان‌شاءالله که بتونیم اون دنیا شرمنده امام حسین(ع) و شهدا نباشیم. راوی: خانم (همسر شهید کریم نعمتی و فرزند شهید اسدالله شامبولی) _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
‌ سلام روز عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش رو تسلیت می گم ان شاء الله که بتونیم از بهت
‌ ‌این خاطره را که امروز قبل از ظهر عاشورا به دستمان رسید و مربوط به نماز ظهر عاشورا بود یکباره به یادمان انداخت که؛ ‌ یک سعید هم در کربلا بود که شهیدِ نماز اباعبدالله الحسین علیه السلام شد😭‌ ‌ ‌
◼️ رو به اون آقایی تسلیت می‌گیم که فرمود: یا جداه! هر صبح و شام درمصائب تو خون گریه می‌کنم...
روز عاشورا بچه ها تو کانون بودند و هیئت ها از خیابان رد می شدند. بچه ها داشتند پخش و پلا می شدند. کنار در نگهبانی داشتم به دسته ها نگاه می کردم. نمی دونم چطوری کنار آقا سعید قرار گرفتم. برگشت گفت: عاشوراست، کجا برم؟ امروز روز جایی رفتن نیست. شما مسجدی مهدیه‌ای جایی نمی ری؟ گفتم: نه عاشورا نمی تونم جایی برم. گفت: راستش من هم همین طورم. دوست دارم عاشورا که شروع می شه و به عصر می رسه و تموم می شه من هم تموم بشم. روز عاشورا حالی به من دست می ده که دوست ندارم شب رو ببینم.😭 این حرفش بر عمق جان من نشست... راوی؛ آقای جعفر _______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد😭😭😭 أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین سلام بر آن مدافعِ بى یاور 😭😭😭 أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده😭😭😭 أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ سلام بر آن گونه خاک آلوده😭😭😭 أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ سلام بر آن بدنِ جامه به غنیمت رفته حسیییییین 😭😭😭😭😭