eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
289 دنبال‌کننده
845 عکس
181 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
ایام محرم بود. در مسجد صاحب الزمان (عج الله) در حال عزاداری بودیم. مداحان از اهالی محل بودند و توانایی روضه خوانی و مداحی آنچنان نداشتند. وقتی سعید وارد مسجد شد همه جوان‌ها خوشحال شدند چرا که نوحه‌های به‌روز می‌خواند و از طرفی واقعا بااخلاص عزاداری می کرد. میکروفن به آقا سعید داده شد ما هم هیجان زده منتظر مداحی ایشان. شروع کرد به خواندن با یک سبکی و متوقف شد. دوباره با آهنگ و سبک دیگری شروع به خواندن کرد، دوباره متوقف شد. چند بار با سبک های مختلف خواند ولی سبک آن نوحه رو فراموش کرده بود. دید دیگه نمیتونه. رو به عزاداران کرد و با خنده گفت: آقا نمیاد دیگه چکار کنم 😁 راوی؛ آقای علی ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ‌ برخی پیامهای 👇👇 ✍ آقای رجبی؛ آقا رضا خدا خیرتون بده. این کانال عالیه. ان شاالله مأجور باشید ✍ خانم سید ابراهیمی؛ من الان دارم یاد حرف آقای داود دشتی میوفتم چند سال پیش می‌گفت الان وقتش نیست از این شهدا حرف بزنیم، هر وقت وقتش بشه خودشون نشونه هاش رو می‌فرستن. این همه نشونه این همه آدم که یهو پیداشون میشه. این همه اتفاق نشونه ست‌. داداش خودش اومده و میخواد که ازش گفته بشه هیچ وقت یادم نمیره اون زمان داشتم تو بهشت زهرا از خاطرات آقای دشتی فیلم می‌گرفتم گوشی الکی خاموش شد، یعنی نمیخواست. ولی الان هی یه نشونه جدید میاد این خیلی عجیبه. ✍ آقای سلطانیان؛ سلام. من میدانم کسانی همچو من هستن که با این کانال زندگی میکنیم، چون همیشه حتی بادیدن عکسهای شهید سعید و خاطراتش روحیه مون و حال دلمون خوب میشه. @shalamchekojaboodi
سلام این عید بزرگ را تبریک عرض می‌کنم. با پیام آقای مسلم خانی، باید بگم واقعا تصویرهای شهیدسعید، خصوصا تصویر قنوت، واقعا حال دل آدم و خوب می‌کنه. یا آن تصویر موتور ۱۰۰۰ که منو یاد خاطره‌ی موتور سواری‌هاش در محل و یا منطقه می اندازه و واقعا در موتور سواری‌هاش مهارت بی نظیری داشت. سعید با اینکه چهره سبزه و دلنشینی داشت و خیلی هم شوخ طبع بود و شوخیهای با مزه ای می کرد، ولی در عوض به جاش و در موقعیتش چهره اش خیلی جذبه خاصی داشت. یک‌روز سر کوچه شون را مغازه داری که فکر کنم سبزی فروشی بود، آب پاشی کرده بود. سعید با موتور ۱۰۰۰ خواست وارد خیابان شهید کلانتری بشه که چرخ عقب موتورش کمی سُر خورد و خیلی خوب مهارش کرد. همون موقع متوجه شد چند جوان علاف که آن موقع به نام لاتهای محل معروف بودند و با بچه های بسیج هم مشکل داشتن، سر کوچه پایینی ایستاده بودند و با دیدن این صحنه فکر کردن الانه که موتورش بخوره زمین و به خاطر همین شروع به خندیدن کردند. ولی سعید مثل موشک با سرعت بالا رفت به سمت اونها، طوری که از ترس پریدن توی پیاده رو.‌ سعید هم رفت سر تقاطع مسجد ایستاد و یک نگاه با جذبه ای بهشون کرد و بعد با سرعت بالا به مسیر خودش ادامه داد. روحش شاد، یادش در دلها گرامی🌺 راوی؛ آقای ناصر ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
حاج آقا، هارداسان؟😭
‌ حین مناظره، کانال حسین دارابی رو هم دنبال کنید، جالبه 👇👇 @hosein_darabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ پیام ی خانواده 👇👇 دیروز تشییع جنازه ‌ی پدر یکی از دوستان بود. یکی از همسایه های خیلی قدیمی رو دیدم که خونه‌شون جای نون سنگکی بود فروختند و خیلی سال پیش رفتند فامیلی‌شون غلامحسینی بود. تا من و دید شروع کرد از سعید یاد کردن که آره یادش بخیر. اون زمان که برا نیمه شعبان کل خیابون رو چراغونی کرد. پیش خودم گفتم ای بابا! می گن این سعید خودش اومده ها...🤣🤣 ؛ بنده خداها فکر می کنند ما بالاجبار می خوایم یاد سعید را زنده نگهداریم، تازه متوجه شدند این کانال هم که نباشد یه جایی یه کسی که اصلا در جریان کانال هم نیست می یاد و یاد او را زنده می کند و سعید دست از سرشان بر نمی دارد😅... کار، دست خودشه @shalamchekojaboodi
اینم رو نمایی از یه عکس دیگه و حاشیه ای که یکی از دوستانش پای این عکس زد؛ داداشمون سلفی می‌گرفت اون زمون که سلفی مد نبود. @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات شهید سعید شاهدی عمدتاً برمی گردد به هیئت عشاق الخمینی(ره) که شهید بزرگوار شاهدی و خدا سلامت بدارد حاج اکبر طیبی خیلی زحمت کشیدند تا این هیئت راه بیفتد. اوایل، هیئت را توی خونه‌ها می انداختند. یک روز من دیدم اکثریت بچه‌های بسیج، هیئت را توی خونه‌هاشون انداختند‌ و توی خونه ما نیفتاده. به خاطر همین رفتم خدمت شهید شاهدی و گفتم من می‌خواهم هیئت منزل ما هم باشد. گفت روز دوشنبه فلان تاریخ، هیئت منزل شما برگزار می شود. یادم می آید آن شب حاج اکبر و حاج محسن، سخنران هیئت نیامدند و تا هیئت شروع شود مهتابیِ خونه مون هم خاموش شد. هرکاری کردم روشن نشد و من ازخجالت از هیئت زدم بیرون. صدای بچه‌ها بیرون می آمد و خیلی از هیئتی ها ناراحت بودند. خدا رحمت کنه سعید شاهدی را برگشت گفت فکر کنید شام غریبانه وقتی هیئت تمام شد و بچه ها رفتن، مهتابی خود به خود روشن شد. گفتم خدایا می خواستی من خجالت بکشم؟! تا یه مدت هر موقع سعید را می دیدم خودم را بین بچه‌ها مخفی می کردم. راوی؛ آقای بهرام ______________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
یادمه طبقه سوم می نشستیم و آبگرمکن‌مون طبقه همکف بود. داداش سعید می‌خواست بره حموم و به من گفت برو ببین درجه آبگرمکن رو چنده؟ منم رفتم پایین و نگاه کردم دیدم رو درجه ۳۰ هست. از پایین بلند گفتم سعیییید! رو سی هست. دیدم یهو بدو بدو اومد پایین و رفت دم در حیاط. بعد برگشت تو خونه به من گفت پس کو؟ گفتم کی؟ گفت مگه نگفتی طوسی هست‌؟! زدم زیر خنده و گفتم آبگرمکن رو ۳۰ هست. نگو داداش سعید چون یه دوست داشت به اسم آقای حسین طوسی که گهگداری میومد دم خونه، فکر کرده بود من اسم دوستش رو گفتم که اومده دم در 😂 این شد که نمی‌خواست خودش از پله ها بیاد پایین ولی با یه برداشت اشتباه، مثل جت اومد و‌ من خیلی خوشحال شدم که‌ تونستم بکشونمش پایین. 😂 راوی؛ ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ و اما در ادامه ی بارگذاری عکسهایی که تا به حال منتشر نشده، عکسی که امروز قراره رونمایی بشه یه تصویر خاص از سعیده که ان شاء الله مورد رضای خدای متعال قرار بگیره 👇👇
من یك سال و هفت ماه از سعید بزرگتر بودم و از بچگی‌هامون شلوغی ها و بازی‌هاش تو ذهنمه. یه خاطره‌ای كه از بچگی‌مون دارم اینه که یه بار سعید منو بلند كرد كه قسمتهای ترش درخت مو را براش بچینم، یه هو تا مامانم رو دید، منو ول كرد و فرار كرد. من هم افتادم و زیر چانه ام پر خون شد، مامانم ندید كه من زیر چانه ام چاك خورده و داره خون می یاد، داشت دعوامون می كرد كه چرا اینا رو می چینید. ________ بعدا هم که سعید کمی بزرگتر شد‌، از شلوغ‌بازی‌هاش این یادمه که تو سن ۱۳، ۱۴ سالگی گاهی اوقات چادر سرش می كرد و صندلی می گذاشت، ادای خانم جلسه ای ها رو در می آورد و یا چادر روی دوشش می‌انداخت و‌ مثل این آخوندا که تو مجلس زنونه روضه می خونند، می نشست و سخنرانی می کرد. یادمه بعد از عروسی یكی از فامیلها صندلی گذاشته بود، یه چادر هم روی دوشش انداخته بود و هی می گفت خانوم شما اینو بگو، خانوم شما اونو بگو و اینقدر ادا در آورد که اشک همه رو در آورده بود از خنده😂 راوی: ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 📝 سلام از اینکه خیلی وقتها در خیلی پیامها این مطلب دیده میشه که انگار شهید سعید، حضور داره و نگارنده، هنگام نگارش پیام یا خاطره، از احساس اینکه سعید حضور داره و یا اینکه خیلیهامون مدعی هستیم با این کانال حالمون خیلی عالیه. میخوام بگم امروز هم سعید با من آمد به دفتر رئیس تبلیغات اسلامی شهرستانمون. البته یه کوتاه از بیوگرافی شهرستان براتون بگم؛ بعداز جنگ معمولا در همه شهرها و روستاها، همه ساله یکروز را بعنوان یادواره شهدا (سالگردشهدا) مراسمی به عنوان یادبود شهدای آن روستا یا شهر برگزار میشه. روستایی که ما هستیم، با ۲۹ شهید، از توابع طالقان می‌باشد و ریا نباشه حقیر و چند تن از بستگان کارهای مقدماتی من‌جمله نصب بنرو جوشکاری تابلو.و.... انجام میدهیم. امروز هم قسمت شد برای یکسری کارهای اولیه مراسم ،به مرکز شهرستان دفترتبلیغات اسلامی برویم. آنجا بود که با مدیر این دفتر که ایشان روحانی هستن چند دقیقه ای صحبت شهدا و تشکیل مراسم و راهنماییهایی را انجام دادن. در این لحظه بود که شهید سعید هم اعلام حضور کرد و من از کانال شلمچه می‌گفتم و جَو یک حالی پیدا کرده بود که قابل وصف نیست. وقتی عکس کانال را به حاج آقا نشان دادم، ایشان گوشی مرا گرفت و عکس سعید را بزرگ کرد و وقتی واضح عکس را دید خیلی منقلب شد‌ و متوجه بُغضی که در گلو داشت شدم. گفت عکس خیلی شهیدی است و متذکر شد عکس این بزرگوار کاملا میگوید که سرانجامش به شهادت ختم میشده و چقدر تعریف از زیبا رویی آقا سعید کرد. در کل میخواهم بگویم سعید همه جا هست.ما اگر گاهاً فراموش میکنیم، خدارا شکر شهدا فراموشمان نمیکنند. روح بلندش شاد یادش گرامی باد.🌺🤲🌺 پیام آقای ناصر @shalamchekojaboodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنانکه در این عرصه خاک چو خورشیدی درخشیدند و رفتند خوشا آنانکه از پیمانه دوست شراب عشق نوشیدند و رفتند خوشا آنان که در راه عدالت به خون خویش غلتیدند و رفتند خوشا آنان که بذر آدمیت در این ویرانه پاشیدند و رفتند @shalamchekojaboodi
پزشکیان وقتی فاضلی عصبانی شد و میکروفن رو کوبید زمین باید میگفت: وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا