🌿🌿🌸🌸🌺🌺#به_یاری_خدا_و_ائمه(ع) #معمار_قلب_ها_از_نو_بساز #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
خنکای صبح بود. هوای مه آلود بهاری پرتویی از سپیدی و یک رنگی را بر روی روستا می پاشید. خانه های کاهگلی صداقت و صمیمیت درون را با تواضع و یک رنگیشان به تصویر می کشیدند. حاجیه خانم مشغول پخت نان بود. بوی مطبوع نان تازه فضا را عطرآگین کرده بود. حاج آقا در گوشه اتاق کتری را روی سماور گذاشت تا، صبحانه را در هوای مه آلود بهاری میل کنند. کتری روی سماور غُل غُل می کرد.
در این هنگام که زن همسایه به جمع دو نفری آنها وارد شد. حاجیه خانم را مشغول پخت نان دید شروع به گلوله کردن خمیرکرد. خوردن صبحانه در هوای مه آلود بهاری همراه با کمکی که به زن همسایه می کرد، علاوه بر اینکه به ریه های آنها زندگی می بخشید، صمیمیت و صداقت آنها را دو چندان می کرد، جلوه ای از عظمت خدا را نیز به نمایش می گذاشت.
همه چیز برای آنها زیبا و غیر قابل وصف بود، هوای خنک صبحگاهی، صمیمیتی که هنوز بین آنها در جریان بود. تنها چیزی که کمی زیبایی را برای آنها کم رنگ می کرد زمانی بود که خاطرات خویش را ورق می زدند، خاطراتی که در آن حضور بیشتر بچه ها، صداقت، صمیمت آداب همسایه داری، خانه داری، همسر داری، عشق و علاقه، معنویت، آرامش و صفای خانواده ها در آن ثبت شده بود.
اما اکنون شاهد رنگ باختن این همه زیبایی حتی در روستا بودند. که بهترین زمانهای خانواده ها در کنار اینترنت و فضای مجازی است، از زندگی ها بوی تجمل، دوری همسایه ها از یکدیگر، نداشتن صمیمیت، صداقت و سازگاری به مشام می رسد. و باید همه چیز را به همان دفتر خاطرات خویش می سپردند. فاصله دو زمان نه چندان دور از کجا تا به کجاست. اما تنها چاره آنها این بود که آرزو کنند که ای معمار ساز قلب ها، از نو بساز خانه قدیمی مرا ! 🌿🌿🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌸#به_یاری_خدا_و_ائمه(ع) #دیدن_رخ_یار_در_آیینه_فردا زمان در گذر است. تاریخ می نگارد قطار عمر همچنان در تب و تاب لحظه ها، در سکوت ثانیه ها در موج های خروشان زندگی به امید طلوع آفتاب ظهور و دیدن رخ یار در آینه فردا ریل های انتظار را بی صبرانه و مشتاقانه به سوی ایستگاه نور طی می کند، به امید آن که شخصی با سلاح عدالت گستر خود از پشت انوار متراکم امید و آرزو ظهور نماید غنچه های گلستان باغ انتظار را شکوفا نماید، آزادگی، انسانیت و مهربانی را زینت بخش زمین نماید. #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار🌿🌿🌸🌸🌸 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺#به_یاری_خدا_و_ائمه(ع) #تابلوی_زندگی
خواب صبحگاهی را رها می کنم، تا متوجه دنیای واقعی اطرافم شوم دنیایی که جدای از دنیای خواب است. نسیم دل انگیز صبحگاهی مرا به بیرون از اتاق می کشاند. غبار خواب و غفلت را از روی خویش می شویم خنکای آب در استخوانهایم رسوخ می نماید آن نسیم همراه با طبیعت زیبا و هماهنگ هر کدام تابلویی از قدرت و قوانین بِسامان خداوند را جلوه گر می نمایند. هوای صبحگاهی را غنیمت می شمرم به دور از هیاهو و شلوغی زندگی امروزی، در زندگی انقلابیون به جست و جو می پردازم. آن چنان غرق در جست و جو می شوم که نیم ساعت می گذرد از اتاق بیرون می روم. دارویی می خورم دوباره به داخل اتاق بر می گردم. پشت میز کامپیوتر قرار می گیرم و به سَرک در وبلاگ و گشت و گذار در پیام ها می پردازم.
یک ساعتی در وادی بی خبری می گذرد به خود می آیم، با تکاندن غبار غفلت از اتاق ها نفس تازه می کنم . سپس در فضای مجازی به دور از حقیقتی که با ذهنم کلنجار می رفت به دنبال کتابی بودم، اما چیزی دست گیرم نشد. مطلبی را برای وبلاگ آماده کردم، در صفحه ورد کپی پیست کردم تا سر فرصت قد و قواره اش را اندازه کنم.
در این فضا ی مجازی اوضاع نابِسامانی از خشونت و اتفاقات اخیری که برای خویش ایجاد کرده ایم به تصویر می کشید، اوضاع نابِسامانی که روی اعصاب همه صخره نوردی می کرد. و روح و جان همه را تسخیر و حتی اجازه استراحت را به پدرهای خسته از وضع موجود نمی داد. تصویر این اتفاقات همچون پرده نمایش سینما مقابل چشمانم جلو و عقب می روند دیگر حوصله این تصاویر را ندارم، از اتاق بیرون می روم، کمی آب نثار صورتم می نمایم. دوباره در هیاهوی اطراف و جامعه گیج می شوم……..
ما انسانها تابلوی زندگی که خداوند ترسیم نموده و قوانینی برای آن وضع نموده خطی خطی می کنیم و با رنگها و نقش هایی که می پسندیم آن را بد جلوه می دهیم. اوضاع بسامان را نابِسامان می کنیم. کاش در این موارد کمی فکر کنیم تا قوانین خلقت سامان خویش را حفظ نماید. #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار🌺🌺🌿🌿🌸🌸 https://eitaa.com/shamem_hoozoor