#جلسه_پنجاه_چهارم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹 وجه چهارم:
با اجازه مالک چه چیزی میخواهد اصلاح شود و چکونه معامله صحیح واقع میشود؟
مسأله دو حالت دارد:
حالت اول: مالک همان کاری را اجازه میدهد که بایع انجام داده و قصد فضول را إمضاء میکند
این حالت باطل است زیرا از طرفی بیع صحیح در این حالت آن است که ثمن به ملک صاحب مثمن داخل شود نه فضول غاصب، و از طرف دیگر مالک قصد بایع را اجازه کرده است و قصد بایع این بوده که ثمن به ملک بایع وارد شود نه صاحب مثمن و این با صحت عقد منافات دارد
حالت دوم: اجازه مالک ارتباطی به بیع وقصد بایع فضولی ندارد بلکه خود یک عقد جدید است و امضاء عقد فضولی نیست.
اشکال این حالت هم این است که منشَئ غیر از مجاز و مجاز غیر از منشَئ است.
🔹نقد وجه چهارم:
👈جواب اول: مبدلیت اجازه
میرزای قمی فرمودهاند وقتی میگوییم اجازه مصحِّح عقد است، مقصود این نیست که اجازه به فعل و قصد بایع فضول، ضمیمه شود و در نتیجه عقد مؤثر واقع شود، تا اشکالات شما وارد باشد، بلکه مقصود این است که وقتی مالک اجازه میدهد بیع را گویا بیع را با رضایت خود و برای خود واقع ساخته است نه اینکه مکمّل کار بایع باشد، بلکه مبدِّل کار بایع است و به نوعی عقد جدید منعقد شده است.
👈نقد جواب محقق قمی
تحقق بیع با اجازه (ایجاب) مالک بدون نیاز به قبول از جانب مشتری خلاف اجماع و عقل است، زیرا عقل میگوید قبول مشتری تابع ایجاب بایع بود و زمانی که متبوع (ایجاب بایع) کالعدم باشد تابع آنهم کالعدم است پس میشود وجود تابع بدون متبوع (یا معلول بدون علت) و این هم ممکن نیست.
دفاع از محقق قمی:
این قول که اجازه مالک عقد جدید باشد و نیاز به قبول جدید نداشته باشد بین فقهاء قائل دارد. برخی معتقدند اجازه در بیع فضولی عقد و بیع مستقل است و بدون نیاز به قبول جدید از جانب مشتری همان اجازه مالک به جای ایجاب و قبول کافی است.
جواب به دفاعیه:
مقصود ایشان اجازه مالک در عقد فضولی بایع للمالک (مسأله اول و دوم) است نه این مسأله سوم که بایع فضول لنفسه است. در بیع فضولی للمالک، اجازه مالک در جایگاه همان ایجاب بایع فضول قرار میگیرد و مشتری هم همان بیع للمالک را قبول نموده بود لذا نیاز به قبول جدید نیست، اما در ما نحن فیه ایجاب بایعِ فضول، لنفسه بوده و قبول مشتری هم به همین بیع فضول لنفسه تعلق گرفته است و اگر اجازه مالک ایجاب جدید به عنوان بیع للمالک باشد قبول مشتری نسبت به بیع للمالک هم مستقلا لازم است، و ایجاب للمالک بدون قبول بیع للمالک توسط مشتری، خلاف عقل و اجماع است چنانکه توضیح دادیم.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_چهارم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰دو نکته در فک رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه
🔹نکته اول:
حکم فکّ رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه
اگر راهن مال مرهون را فروخت چهار حالت پس از آن متصور است:
حالت اول: (اجازه مرتهن)
مرتهن بعد اطلاع از بیع رهن، آن را اجازه دهد.
حالت دوم: (فکّ رهن)
راهن بعد از بیع، قرضی که گرفته بود و در مقابل آن رهن گذاشته بود را پرداخت کند یا چیزی که کرایه کرده بود، برگرداند که اصلاحا میگوییم فکّ رهن محقق شود.
حالت سوم: (اسقاط حق)
بعد از بیع، مرتهن بگوید حق خودم نسبت به مال مرهون و صاحب اجازه بودن خودم را اسقاط کردم.
حالت چهارم: (إبراء ذمه)
بعد از بیع، مرتهن اعلام کند به راهن که دیگر لازم نیست قرضش را پرداخت کند و قرض را به او بخشیده و ذمه راهن را بریء کرده است.
👈نسبت به حکم حالت اول بحث شد و فرمودند اجازه مرتهن مصحّح عقد بیع مرهون است.
👈نسبت به سه حالت بعدی و اینکه آیا مانند اجازه میتوانند بیع قبلی را تصحیح کنند یا نه دو احتمال است:
احتمال اول:
در حکم اجازه مرتهن است.
جمعی از فقهاء فک رهن و اسقاط حق و ابراء ذمه را در حکم اجازه مرتهن میدانند لذا بعد از بیع رهن، چهار راه برای تصحیح بیع مرهون وجود خواهد داشت.
احتمال دوم:
در حکم اجازه مرتهن نیست.
قائلین به احتمال دوم معتقدند فک رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه از جانب مرتهن در حکم اجازه مرتهن نیست و اثر آن را ندارد.
🔹 نقد و بررسی ادله قول دوم
👈دلیل اول:
اجازه مرتهن که میتوانست سبب تصحیح بیع مرهون شود به این جهت بود که کاملا ناظر بر بیع واقع میشد یعنی اجازه مرتهن متعلق میخواهد و متعلق آن هم بیع مرهون است یعنی مرتهن همان بیع مرهون را اجازه میدهد و بیع تصحیح میشود چنان که اجازه مالک در عقد فضولی چنین اثری داشت، اما فکّ رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه هیچ نگاهی به بیع مرهون ندارند لذا نمیتوانند سبب تصحیح بیع مرهون شوند. لذا شبیه این است که غاصبی مالی را به عنوان مالک و برای خودش بفروشد و ثمن را هم تملّک کند که جمعی از فقهاء در بحث عقد فضولی فرمودند چنین بیعی باطل است و اجازه مالک هم نمیتواند آن را تصحیح کند زیرا انشاء عقد ناقص است و غاصب فقط میتوانسته به نیابت از مالک بیع را انجام دهد.
👈دومین دلیل
تمسک به استصحاب
در عام غیر أزمانی عند الشک، حکم خاص را استصحاب میکنیم و به عموم عام نمیتوان تمسک نمود.
مستدل میگوید قبل از فک رهن توسط راهن یا اسقاط حق یا إبراء ذمه توسط مرتهن یقین داشتیم بیع راهن لازم نشده بود (چون ملک طِلق او نبود و لابیع الا فی ملک میگفت بیع لازم نشده) بعد فک رهن شک داریم آیا بیعی که راهن انجام داده بود لازم شد یا نه؟ عدم لزوم را استصحاب میکنیم.
سؤال: چرا به عموم أوفوا بالعقود تمسک نمیکنید که حکم کنیم به وجوب وفاء در عقد بیع رهن و در نتیجه بیع راهن را لازم الوفاء بدانیم.
جواب: دلیل خاص عدم لزوم (طِلق نبودن ملک راهن) حاکم و مقدم است بر عموم أوفوا بالعقود و اینجا محل تمسک به عموم أوفوا بالعقود نیست زیرا أوفوا بالعقود عام أزمانی نیست. اگر أوفوا بالعقود عام أزمانی بود میگفتیم وجوب وفاء فی کلّ زمانٍ و فی کل یومٍ را شامل است یک فردِ از زمان (بیع راهن تا قبل فکّ رهن) یقینا خارج شده بود و وجوب وفاء نداشت، نسبت به بعد فکّ رهن شک داریم به عموم عام تمسک میکنیم و میگوییم عموم وجوب وفاء به عقد از همان ابتدا تمام زمانها از جمله بعد فکّ رهن را شامل شده بود لذا نسبت به فرد مشکوک به عموم عام تمسک میکردیم اما این تمسک صحیح نیست زیرا عام ازمانی نیست پس استصحاب حکم خاص جاری است.
👈دلیل سوم:
روایت مربوط به نکاح فضولی عبد
در باب عبد روایاتی داریم که اگر عبد نکاح فضولی و بدون اذن مولایش انجام دهد سپس آزاد شود این عتق باعث نمیشود نکاح فضولی او تصحیح شود بلکه نیاز به اجازه مولایش هست و لو اجازهای که از سکوت مولا فهمیده شود.
از این روایات یک ملاک کلی به دست میآید که تصحیح هر عمل و هر عقدی که نیاز به اجازه فرد دیگری دارد محقق نمیشود مگر با اجازه صاحب اجازه، پس در ما نحن فیه هم به صرف فکّ رهن و آزاد شدن مال مرهونه از رهن، بیع راهن تصحیح نخواهد بود بلکه نیاز به اجازه مرتهن است.
الحمدلله رب العالمین