#جلسه_چهل_پنجم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
⏺ فتوای تنقیح و نقد آن
فاضل مقداد در دو مساله وقف و سکنی، بیع مرکب را صحیح دانسته است.
الف. صحت بیع مرکب در وقف
اگر واقف و موقوف علیهم در یک بیع عین و منافع را بفروشند بیع صحیح است.
ب. صحت بیع در سکنی
مالک خانه که منفعت سکنای خانه خویش را به دیگری داده است و یا به دیگری حق انتفاع از خانه اش را داده است، می تواند خانه خویش را شخص ثالث بفروشد هر چند شخص مالک انتفاع یا منفعت راضی نباشد.
در تملیک انتفاع، قوام تملیک به شخص منتفع است و امکان انتقال به دیگری نیست تنها به وی گفته شده است این بر تو مباح است. در تملیک منفعت قوام منفعت خانه است که آن شخص امکان انتقال دارد. زیرا مانند مستاجر مالک منفعت است.
↩️ بررسی فتوای فوق
۱. بیع توسط واقف و موقوف علیهم صحیح نیست.
توسط واقف صحیح نیست زیرا مالک منافع در مدت زمان حیات موقوف علیهم نمی باشد.
توسط موقوف علیهم صحیح نیست زیرا اولا وی مالک عین نیست و ثانیا منافعی که وی بر آن سلطه دارد مجهول است.
٢. اگر موقوف علیهم تنها حق انتفاع داشته باشد و مالک منفعت نباشد بیع شخص واقف در فرضی که موقوف علیهم حق انتفاع خویش را ساقط نماید صحیح است. زیرا سلطه موقوف علیهم که حق انتفاع است قابل اسقاط می باشد بر خلاف فرضی که وی مالک منفعت باشد و این مالکیت را حکم بدانیم.
فتامل؛
حق انتفاع آن به آن ایجاد می شود و قبل از ایجاد شدن امکان اسقاط توسط موقوف علیهم را ندارد.
🔷 حکم بیع بنابر قول دوم
موقوفه در وقف منقطع به ملک موقوف علیهم منتقل می شود و ملکیت وی بر آن مستقر است که ورثه موقوف علیهم ارث می برند.
الف. بیع شخص واقف صحیح نیست زیرا با وقف، از ملک وی خارج شده است.
ب. بیع موقوف علیهم هم صحیح نیست زیرا شرط واقف این بوده است؛ ها مدت زمان حیات موقوف علیهم وقف منقرض نشود و باقی بماند. و وقف مشروط به بقای موقوفه در دست موقوف علیهم است.
🔷 حکم بیع بنابر قول سوم
ملکیت موقوف علیهم در وقف منقطع مستقر نیست و بعد از انقراض وی مجدد به ملک واقف برمی گردد.
الف. عدم صحت بیع توسط موقوف علیهم
هرچند موقوف علیهم مالک است ولیکن بیع با غرض واقف که ابقای موقوفه در دست موقوف علیهم مدت زمان حیات شان است منافات دارد.
حتی اگر واقف بیع موقوف علیهم را اجازه کند باز هم این بیع باطل است زیرا با آن اعتباری که شده است منافات دارد.
ب. عدم صحت بیع توسط واقف
با توجه به اینکه در مدت زمان حیات موقوف علیهم واقف مالک نیست حق فروش ندارد زیرا لا بیع الا فی ملک.
عدم تاثیر اجازه موقوف علیهم
هرچند که شخص موقوف علیهم اجازه دهد این اجازه تاثیری ندارد زیرا گرچه وی در مدت زمان حیات خویش مالک موقوفه است ولیکن محجور است و نه حق فروش دارد و نه حق اجازه دارد.
پس اجازه وی بی اثر خواهد بود.
جواز بیع واقف با بعض مبانی
در مباحث بیع فضولی گذشت بنابر بعض مبانی وجود مجیز در زمان عقد شرط نیست و اگر فرزند کالای پدرش را فضولی بفروشد و بعدا مالک شود بیع وی صحیح خواهد بود.
حال در مقام هم واقف بعد از فوت موقوف علیهم مالک می شود و اگر وجود مجیز شرط نباشد بیع وی صحیح است البته اینکه بعد از مالک شدن باید مجدد اجازه کند و یا همان بیع سابق کفایت می کند هم محل اختلاف است.
گذشت که وجود موقوف علیهم به عنوان مالک به حساب نمی آید زیرا وی محجور است و بر نقل و اجازه سلطه ندارد.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_چهل_ششم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
↩️ فتوای قاضی ابن براج و نقد آن
قاضی: بیع موقوفه توسط موقوف علیهم در وقف منقطع صحیح است و در وقف منقطع موقوفه در ملک واقف است.
مناقشه: اقتضای جمله اول این است که موقوف علیهم مالک موقوفه است و اقتضای جمله دوم این است که واقف مالک است.
رفع تنافی: رفع تنافی با قول سوم در وقف منقطع قابل تصویر است که مراد از جواز بیع به جهت مالک بودن موقوف علیهم است و مالک شدن واقف بعد از انقراض موقوف علیهم می باشد.
جواب از رفع فوق: گرچه قول سوم فی نفسه قائل دارد ولیکن اینکه موقوف علیهم در زمان حیات مالکیت غیر محجور داشته باشد قائل نداریم.
در قول سوم گذشت که موقوف علیهم مالک است ولیکن محجور از نقل می باشد اقتضای فتوای قاضی عدم محجوریت است که قائل ندارد.
‼️ بنظر می رسد عموم شارحین این جمله مصنف(ان الکلام فی ثبوت ...) را تقریر صحیحی ندارند.
نوشته اند مراد این است که قول سوم صرف فرضیه است و قائل ندارد.
ولیکن بنظرم مراد مصنف این است که قول سوم به نحو مالکیت تامه موقوف علیهم قائل ندارد و الا مالکیت محجور وی موجب رفع تنافی فتوای ابن براج نیست.‼️
🔷 حکم بیع بنابر قول چهارم
بعد از انقراض موقوف علیهم تبدیل به سبیل الله می شود.
حکم این قول همان حکم وقف موبد است زیرا حقیقت چنین وقفی که بعد از انقراض موقوف علیهم سبیل الله می شود وقف موبد است و تنها تفاوت در وقف موبد بطون لاحقه ذکر شده است و اینجا از مصارف سبیل الله قرار می گیرد.
*⃣ اقسام وقف منقطع
⬅️ اول؛ موقوف علیهم فقط بطن اول است و بعد از انقراض همان یک بطن، اقوال چهارگانه قابل طرح است و احکام آن اقوال هم در مباحث سابق گذشت.
⬅️ دوم؛ موقوف علیهم بیش از یک بطن است ولیکن موبد نیست. واقف می گوید برای زید و فرزند زید و نوه زید. بعد از نوه زید وقف ادامه ندارد. برخلاف موبد که تا قیامت ادامه دارد.
*⃣ احکام قسم دوم وقف منقطع
⬅️ احکام بیع موقوفه درقسم اول بنابر اقوال چهارگانه درجلسات گذشته تبیین شد.
⬅️ احکام بیع موقوفه درقسم دوم به دوبخش تقسیم می شود؛
بخش اول نسبت به آخرین بطن است که در مثال ما نوه زید است.
بخش دوم نسبت به خود زید وفرزند زید است.
احکام فروش واقف و موقوف علیهم در بخش اول همان احکام قسم اول است که تنها یک بطن وجود داشت.
احکام فروش بخش دوم دومبنا دارد؛
الف. بنابر اینکه موقوف علیهم مالک نمی شود یعنی زید و فرزندش مالک موقوفه نمی شوند وواقف مالک موقوفه است همان حکمی است که در قول اول گذشت؛
۱. بیع موقوف علیهم به دلیل عدم مالکیت باطل است.
٢. بیع واقف هم خالی از اشکال نیست و گاشکال آن لزوم غرر در منافع مبیع است. زیرا انقراض زید وفرزند و نوه اش معلوم نیست.
ب. بنابر اینکه موقوف علیهم مالک موقوفه می شوند.
حکم فروش موقوفه درزمان حیات نوه زید که گذشت و حکم فروش موقوفه درزمان حیات زید و فرزندش، حکم خرید وفروش بطون در وقف موبد است.
همان طور که اصل اولیه دروقف موبد عدم جواز بیع است و حقوق بطون لاحقه مانع ازتصرف مالکانه بطن موجود در موقوفه و درثمن است اینجا هم حق نوه زید مانع از تصرف زید وفرزندش در ثمن است.
البته ده صورت به عنوان استثناهای جواز بیع در وقف موبد گذشت که اینجا هم ازحیث ادله جریان دارد. یعنی در هر صورتی که دروقف موبد قائل به جواز بیع موقوف علیهم شدیم در وقف منقطع هم قائل به جواز بیع توسط زید وفرزندش هستیم
پایان کتاب وقف
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_چهل_هفتم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰مسأله سوم: بیع مرهون
🔹 حکم بیع راهن
در قانون مدنی جمهوری اسلامی ایرانی هم آمده:
ماده 771 – رهن عقدی است که به موجب آن مدیون مالی را برای وثیقه به داین می دهد.
ماده 774 - مال مرهون باید عین معین باشد و رهن دین و منفعت باطل است.
ماده 778 – اگر شرط شده باشد که مرتهن حق فروش عین مرهونه را ندارد باطل است.
ماده 793 - راهن نمی تواند در رهن تصرفی کند که منافی حق مرتهن باشد مگر به اذن مرتهن.
به طور قطع میتوان ادعا نمود که مالک یا همان راهن در زمانی که مالش را رهن گذاشته است نمیتواند مستقلا و بدون اجازه مرتهن، مرهون را بفروشد به اجماع امامیه و بر اساس روایت مرسل و بدون سندی که از ابن ابی جمهورنقل شده و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده که فرمودهاند راهن و مرتهن هر دو ممنوع از تصرف در مرهون هستند.
🔹اقوال و أدله
قول اول:
متقدمان: بیع مال مرهون باطل است مطلقا.
قول دوم:
متأخران و شیخ: در سه مورد بیع جایز است (إجازة، اسقاط و فکّ)
🔹أدله جواز بیع مرهون
🔹دلیل اول: عمومات حلیّت بیع
شاهد عدم دلالت روایت بر ممنوعیت بیع مرهون حتی در سه صورت مذکور این است که در روایت راهن و مرتهن با واو به یکدیگر عطف شدهاند که هیچکدام حق تصرف و فروش مرهون را ندارند با اینکه در کتاب الرهن ثابت شده تصرف مرتهن به طور کلی باطل نیست بلکه در صورتی باطل است که مجوز شرعی نداشته باشد و الا روشن است که ماهیّت عقد رهن برای جبران خسارت طلبکار است و اگر طلبکار در هیچ صورتی مجاز به بیع نباشد و راهن هم بدهی خود را نمیپردازد پس ثمره و خاصیت عقد رهن چه خواهد بود.پس اصل جواز تصرف با اجازه طرف مقابل روشن و ثابت است لذا میگوییم اجماع و روایت ظهور ندارند در ممنوعیت مطلق بیع مرهون و حتی اگر چنین ظهوری هم داشته باشند آن را نمیپذیریم به جهت اینکه جمهور متأخران بر اساس این روایت فتوا ندادهاند.
🔹دلیل دوم: روایت باب نکاح عبد
طبق روایت اگر در عقد فضولی به حق یک انسان بی توجهی شد و سپس آن فرد اجازه داد، عقد صحیح است اما اگر معصیة الله اتفاق افتاده بود قابل اصلاح شدن با اجازه نبود زیرا اگر خداوند در شریعت اعلام کرده باشد یک فعل حرام است دیگر قابل تصحیح با رضایت نخواهد بود.
🔹دلیل سوم: قیاس اولویت نسبت به صحت عقد فضولی
در عقد فضولی با اینکه بایع مالک نیست اما با اجازه بعدی مالک عقد تصحیح میشود پس در بیع مرهون که بایع مالک هم هست به طریق اولی با اجازه بعدی مرتهن، بیع تصحیح خواهد شد.
اشکال به قیاس
مرحوم علامه حلی معتقدند بین بیع مرهون با بیع فضولی رابطه تساوی برقرار است نه اولویت به این بیان که فقهائی که در باب فضولی قائل به بطلان هستند در بیع مرهون هم قائل به بطلان هستند.
جواب به اشکال
رابطه تساوی نیست زیرا کسانی که بیع فضولی را با استناد به "لابیع إلا فی ملک" یا "لاتبع ما لیس عندک" باطل میدانند نمیتوانند بیع مرهون را هم باطل بدانند زیرا بایع در بیع مرهون همان راهن و مالک است.
الحمدالله رب العالمین
#جلسه_چهل_هشتم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰أدله عدم جواز بیع راهن
🔹دلیل اول: اجماع
🔹دلیل دوم: دلالت روایات مانعه بر فساد
مقدمه فقهی: دلالت نهی بر فساد
در مبحث دلالت نهی بر فساد معامله بعضی از فقهاء مانند مرحوم تستری معتقدند تعلق نهی بر دو گونه است:
1. اگر نهی به یکی از ارکان عقد (در بیع بایع و مشتری، ثمن و مثمن) تعلق گرفته باشد نهی از معامله دال بر فساد است. مانند "لاتبع مجنونا"، یا "لاتبع خمرا" در مثال اول مشکل در مشتری است و در مثال دوم مشکل در مثمن است لذا این دو معامله فاسد خواهد بود.
به این قسم از تعلق نهی، نهی از امر داخلی نیز گفته میشود.
2. اگر نهی به امری خارج از ارکان و ماهیت عقد تعلق گرفته باشد دال بر فساد نخواهد بود. مانند "لاتبع وقت النداء" لذا اگر فردی در وقت اذان ظهر جمعه بیعی انجام دهد عمل حرام انجام داده اما بیعش باطل نیست زیرا مشکل در ارکان عقد نیست بلکه به امری خارج از آن مربوط است که تقارن با وقت اذان باشد.
به این قسم از تعلق نهی، نهی از امر خارجی هم گفته میشود.
مرحوم تستری میفرمایند روایات مانعه از بیع مرهون مانند "الراهن و المرتهن ممنوعان من التصرف" و روایات ناهیه مانند: "لاتبع ما لیس عندک" چون به امر داخلی ارکان عقد که مثمن باشد تعلق گرفتهاند دال بر فساد معامله هستند. لذا در بیع وقف چون حق الله، حق واقف و حق موقوف علیهم به مثمن (وقف) تعلق گرفته و در بیع أم ولد چون حق ولد و حق کنیز در حریّت تعلق گرفته و در بیع مرهون حق راهن تعلق گرفته است این تعلق حقوق باعث وجود نهی و مشکل در مثمن و ارکان عقد است لذا بیع باطل خواهد بود.
👈دو اشکال
اشکال اول:
دو مورد نقض وجود دارد یکی بیع فضول دیگری بیع مرهون توسط مرتهن، در این دو مورد با اینکه نهی ("لاتبع ما لیس عندک" و "لابیع الا فی ملک") به ارکان و مثمن تعلق گرفته است باز هم فقها به شرط ضمیمه شدن اجازه مالک، حکم به صحت کردهاند پس تفاوت گذاشتن بین بیع فضول و مرتهن با بیع راهن تحکّم و زورگویی است، یا در هر سه باید بیع باطل باشد یا در هر سه باید صحیح باشد.
جواب:
تصرف منهیعنه در مال دیگران بر دو قسم است:
قسم اول:
تصرف در منافع مال دیگران که حرام است و با اجازه بعدی هم حلال نمیشود مثل اینکه دزد ماشین زید را برداشته و از آن استفاده کند، این تصرف حرام است و با اجازه بعدی زید هم حلال نمیشود و دزد باید توبه کند. (این قسم به بحث ما ارتباط ندارد)
قسم دوم:
تصرف در مال دیگران به نحو انتقال در قالب عقد یا ایقاع، در قصد از انجام چنین تصرفی دو احتمال است:
احتمال یکم:
ملک دیگران را به قصد اینکه خودش مالک است بفروشد در این صورت نهی دال بر حرمت و فساد است مانند قسم اول.
احتمال دوم:
ملک دیگران را به نیابت از مالک بفروشد، در این صورت اصلا نهی وجود ندارد که دال بر فساد باشد یا نباشد. شارع از فروش ملک دیگران به نیابت از آنان (و به شرط ضممیه شدن اجازه مالک) نهی نفرموده است.
در رابطه با بیع فضول و بیع مرتهن این دو احتمال مطرح است یعنی ممکن است فضول یا مرتهن به نیابت بیع را به نیابت از مالک انجام دهند لذا فقهاء حکم کردهاند بیع صحیح است چون نهی وجود ندارد اما در بیع راهن احتمال دوم و احتمال نیابت از مالک معنا ندارد چون خودش مالک است لذا بیع راهن مصداق احتمال اول است یعنی ملکی که حق دیگران به آن تعلق گرفته را فروخته و نهی از چنین تصرفی موجب فساد معامله خواهد بود.
عقودی که انجام عقد و تتمیم عقد (با ضممیه شدن اجازه) به مالک منتهی نشود، چنین عقودی را ممکن است با اجازه بعدی تصحیح کرد زیرا فاعل و عاقد محتمل از به نیابت از مالک انجام داده باشد اما اگر انجام عقد بالأصالة توسط شخص مالک باشد قابل تصحیح به عنوان نیابت نیست حتی با ضمیمه شدن اجازه بعدی زیرا عقدی که بالأصالة توسط مالک انجام شده از دو حال خارج نیست یا فاسد است و با اجازه بعدی هم تصحیح نمیشود یا صحیح است که اگر از عقود لازمه باشد عقد لازم خواهد بود.
اشکال دوم:
تعلیل موجود در روایت حسن بن زید طائی نسبت به نکاح فضولی عبد، که امام صادق علیه السلام فرمودند عبد با نکاح فضولیاش مرتکب معصیة الله نشده (که قابل تصحیح نباشد) بلکه مولای خودش را عصیان کرده که بااجازه مولایش دیگر عصیانی وجود ندارد. این تعلیل نشان میدهد رضایت بعدی هم میتواند مصحِّح عقد باشد پس در مانحن فیه هم اجازه مرتهن میتواند مصحّح بیع راهن باشد.
جواب
قیاس بیع مرهون به نکاح فضولی مع الفارق است زیرا نکاح فضولی توسط کسی انجام شده که مالک نبوده اما بیع مرهون توسط راهن انجام شده که مالک است مخصوصا مالکی است که خدا او را ممنوع از تصرف قرار داده پس بیع مرهون توسط راهن معصیة الله است زیرا خدا او را از تصرف در حق مرتهن ممنوع کرده بود اما عصیان مرتهن نیست زیرا مرتهن مالک نیست که نسبت به مال او عصیانی اتفاق افتاده باشد.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹نقد دلیل دوم
مرحوم شیخ شش اشکال به کلام مرحوم تستری وارد میکنند که بعض این اشکالات مبنایی هستند
اشکال اول:
مرحوم تستری در مورد عقد فضولی فرمودند دو احتمال دارد یکی اینکه مستقلا و به عنوان مالک معامله کرده باشد که باطل است و دیگر اینکه به علی وجه النیابة عن المالک معامله کرده باشد که در این صورت بیعش با اجازه مالک صحیح است. ما در مبحث بیع فضولی ثابت کردیم در هر دو صورت بیع فضول درست است و با اجازه مالک قابل تصحیح است.
اشکال دوم:
اینکه مرحوم تستری ادعا فرمودند نهی و منع شارع اگر به امر داخلی و ارکان عقد تعلق گیرد دال بر فساد است را قبول نداریم. (بلکه در نهی از معاملات در صورتی که به ارکان عقد تعلق گیرد قائل به تفصیل هستیم. به این بیان که اگر نهی ارشادی باشد دال بر فساد است و اگر نهی مولوی باشد دال بر فساد نیست زیرا عقل حکم تکلیفی حرمت ندارد بلکه فقط حکم به فساد و بطلان دارد لذا اگر نهی شارع ارشاد به حکم عقل باشد دال بر فساد خواهد بود.
اشکال سوم:
اینکه مرحوم تستری فرمودند چون بیع فضول دارای دو احتمال است یکی اینکه به عنوان مالک فروخته باشد که باطل است و دیگری به عنوان نائب فروخته باشد که صحیح است و بر این اساس بیع فضولی و مرتهن را تصحیح نمودند، میگوییم در بیع راهن هم میتوان دو وجه باطل و صحیح را تصویر کرد به این بیان که اگر راهن استقلالا و بدون ضمیمه اجازه مرتهن مال مرهون را بفروشد بیعش باطل است و اگر بناء بگذارد بر اینکه مرتهن اجازه خواهد داد بیعش صحیح است لذا برای بیع راهن هم وجه صحیح قابل تصویر است. همچنین اگر راهن جاهل به موضوع رهن باشد مثل اینکه اطلاع ندارد وکیلش وسیله او را رهن گذاشته است یا جاهل به حکم رهن باشد و نداند که مال مرهون را نمیتواند بفروشد یا ناسی حکم یا موضوع باشد در این صور هم بیعش صحیح است.
اشکال چهارم:
آنچه از اجماع و عبارتی که به عنوان حدیث (مرسل) مورد تمسک قرار گرفته که "الراهن و المرتهن ممنوعان من التصرف" این است که حکم راهن و مرتهن از حیث ممنوعیت تصرف و بیع مساوی است لکن فتوا و اجماع فقهاء روشن است که ممنوعیت از تصرف به نوعی است منافاتی با وقوع بیع توسط مرتهن با اجازه راهن ندارد یعنی همانطور که با وجود روایت مرسل مذکور فقهاء فتوا دادهاند مرتهن در صورت اجازه راهن مجاز به تصرف در مرهون است بر همان اساس راهن هم در صورت اجازه مرتهن باید جاز به تصرف باشد.
روایت مذکور نهایت چیزی که به عنوان تصرف ممنوع بیان میکند تصرف بالاستقلال و بدون اجازه طرف مقابل است و ممنوعیت تصرف حتی با وجود اجازه طرف مقابل نیاز به دلیل دارد و دلیلی بر این ممنوعیت وجود ندارد لذا به عمومات تجارة عن تراض عمل میکنیم و بیع راهن با اجازه مرتهن را صحیح میدانیم.
اشکال پنجم:
اینکه مرحوم تستری فرمودند تعلیل موجود در روایت نکاح فضولی عبد شامل راهن نمیشود زیرا عبد مالک نیست اما راهن مالک است صحیح نیست زیرا آنچه از روایت و تعلیل به دست میآید این است که ممنوعیت به جهت تعلق حق غیر بوده است و در منع از تعرض به حقوق دیگران بدون اجازه آنها تفاوتی بین عقد فضولی، عقد مرتهن و عقد راهن وجود ندارد، پس اگر صاحب حق اجازه داد ممنوعیت مرتفع میشود و عقد صحیح است و الا فلا.
اشکال ششم:
اینکه مرحوم تستری ممنوعیت از بیع راهن را به ممنوعیت از بیع وقف و بیع ام ولد قیاس کردند مع الفارق است زیرا ممنوعیت از بیع وقف و بیع ام ولد به جهت نص خاص است لذا حتی اعلام رضایت موقوف علیهم یا أم ولد قبل از بیع هم کارساز نیست اما در رهن نص و روایت صحیح السند دال بر ممنوعیت بیع راهن با اجازه مرتهن وجود ندارد.
جمع بندی
مرحوم شیخ انصاری در جمعبندی پایانی بر استدلال مرحوم تستری میفرمایند آنچه از فتاوای اصحاب و روایات ابواب معاملات به دست میآید این است که اگر منع و نهی شارع مبتنی بر حق غیر باشد و غیر اعلام رضایت کند، معامله صحیح خواهد بود. بنابراین:
ـ صحت عقد فضولی متوقف است بر اجازه مالک.
ـ صحت عقد بیع راهن بر مال مرهونه متوقف است بر اجازه مرتهن.
ـ صحت تصرفات مفلَّس (ورشکسته) متوقف است بر اجازه غُرماء (طلبکاران یا همان مالباختگان)
ـ صحت وصیت و تصرف وصیّت کننده در مرض موت متوقف است بر اجازه وارث.
ـ صحت عقد نکاح شوهر با دختر خواهر خانمش یا دختر برادر خانمش متوقف است بر اجازه همسرش.
ـ صحت عقد نکاح شوهری که خانم حرّ دارد با کنیز، متوقف است بر اجازه همسرش.
این موارد نشان میدهد عقد به تنهایی و مستقل از اجازه ذو الحق، نمیتواند اثر مقصود از آن عقد را به دنبال بیاورد بلکه نیاز به اعلام رضایت ذو الحق است و در صورت اجازه ذو الحق هیچ مشکلی در صحت عقد مذکور وجود ندارد.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_یکم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹دلیل سوم: اجتماع مالکین بر شیء واحد
بنابراینکه اجازه مرتهن کاشف است، اگر رهن در روز شنبه واقع شده، دوشنبه راهن مرهون را فروخته و چهارشنبه مرتهن بیع را اجازه کرده است، با اجازه مرتهن در روز دوشنبه کشف میکنیم بیع مرهون از همان روز دوشنبه صحیح واقع شده بود، اشکال این است که از دوشنبه تا چهارشنبه دو عنوان مختلف بر مرهون ثابت است که قابل جمع نیستند یکی مبیع بودن و دیگری رهن بودن.
باید مبیع باشد چون راهن آن را به مشتری فروخته است.
باید رهن باشد چون مرتهن چهارشنبه اجازه داده است و اگر رهن نباشد دیگر مرتهن و اجازه او بی معنا میشود.
امکان ندارد یک شیء در آن واحد متعلق در دو عقد متفاوت قرار گیرد.
این اشکال در بحث بیع فضولی (من باع شیئا ثمن ملکه) هم مطرح بود که اگر اجازه مالک، کاشفه باشد لازم میآید اجتماع دو مالک بر یک مال در آن واحد. اگر دوشنبه بیع فضولی انجام شده و مالک چهارشنبه اجازه کرده باشد و اجازه را کاشفه بدانیم، از طرفی بین دوشنبه تا چهارشنبه باید بگوییم کالا ملک مالک است که اجازه دادن او ملاک صحت بیع باشد و از طرفی باید بگوییم کالا ملک مشتری چون در یک بیع صحیح به مشتری فروخته شده است.
🔹نقد دلیل سوم:
قائلین به کاشفیّت اجازه در بیع مرهون ملتزم میشوند به اینکه اجازه مرتهن کشف میکند از روز دوشنبه دیگر رهن وجود نداشته است و اشکال مذکور در بحث بیع فضولی هم جاری است و بر اساس دلیل سوم، قائل به بطلان بیع مرهون باید معتقد به بطلان بیع فضولی هم باشد زیرا در آنجا هم اجتماع مالکین بر ملک واحد لازم میآید.
البته بین بیع فضولی و بیع مرهون تفاوتی هم وجود دارد که در بیع فضولی اجازه مالک یک اجازه حقیقی است لذا اجتماع مالکین علی ملک واحد قابل تصویر است لکن اجازه مرهون در بیع مرهون یک اجازه صوری و موقتی است نه اجازه حقیقی زیرا مرتهن مالک نیست.
بله اگر فکّ رهن بعد از بیع مرهون را کاشف از صحت بیع مرهون بدانیم اشکال مذکور (جمع بین دو عنوان و دو مالک) وارد خواهد بود که توضیحش می آید.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_دوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰بیان سه نکته ذیل جواز بیع مرهون
🔹نکته اول: کاشفه بودن اجازه مرتهن
کاشفه یا ناقله دانستن اجازه مرتهن در بیع مرهون بر همان اساسی است که در بیع فضولی مطرح شد و به نظر ما مقتضای قواعد ناقله بودن است لکن به جهت وجود نص خاص قائل به مبنای کاشفیت خواهیم بود. و البته اگر اجازه مالک در بیع فضولی را کاشفه بدانیم به طریق أولی اجازه مرتهن در بیع مرهون کاشفه خواهد بود.
برای توضیح وجه اولویت باید توجه داشت که عقد بیع دو رکن ایجاب و قبول دارد، اجازه مالک مربوط به رکن قبول است لذا تا اجازه مالک نیاید اصلا مقتضی بیع محقق نشده که بخواهیم از عدم مانع سخن بگوییم. اما در بیع مرهون، اجازه دهنده یعنی مرتهن مالک نیست و اجازه او رکن در تحقق ایجاب یا قبول نیست بلکه بیع مرهون محقق شده و حق مرتهن یک مانعی در برابر اثر گذاری صیغه بیع است، و اگر مرتهن اجازه داد این مانع مرتفع میشود.
وجه اولویت این است که وقتی در عقد فضولی با اینکه جنبه مقتضی هنوز کامل نشده است اجازه مالک میتواند بیع سابق را تصحیح کند پس به طریق أولی در بیع مرهون که جنبه متضی کامل شده و فقط عدم المانع باقی مانده، اجازه مرتهن میتواند بیع سابق (بیع مرهون) را تصحیح نماید.
👈شاهد کاشفه بودن اجازه مرتهن
فقهاء با اینکه عتق را از ایقاعات میدانند که نیاز به قبول (و مراعات) از جانب عبد ندارد، اما در صورتی که فرد عبدش را رهن گذاشته باشد و سپس عبد مرهون را آزاد ند فقهاء میفرمایند اجازه مرتهن میتواند عتق عبد مرهون را تصحیح کند پس اجازه بعدی میتواند عتق قبلی را تصحیح کند پس معلوم میشود فقهاء اجازه مرتهن را کاشفه میدانند.
اشکال محقق ثانی به شاهد
علت فتوای فقهاء به اینکه اجازه مرتهن میتواند عتق قبلی را تصحیح کند، کاشفه دانستن اجازه مرتهن نیست بلکه علتش سهلگیری شارع در مسأله عتق است زیرا هدف شارع از اجازه اسیر گرفتن در جنگ و استفاده از آنان به عنوان برده و کنیز نه به جهت پستی ذاتی آنان بلکه به جهت محدود نمودن عداوت و ستیزهجویی آنان و زندگی در جامعه اسلامی و آشنایی با اسلام و سپس آزادی و حرّیت است.
جواب به اشکال محقق
فقهاء در مسأله عتق عبد مرهون به سهلگیری شارع و إن الشریعةَ سَمحةٌ سهلة تمسک نکردهاند بلکه به دنبال استدلال به صحت شرعی عتق هستند لذا بعد از اجازه مرتهن به عمومات صحت عتق تمسک نمودهاند.
علاوه بر اینکه مرحوم علامه حلی نه به جهت اجازه بلکه در صورت فکّ رهن، عتق مرهون را تجویز نمودهاند و این نشان میدهد به نظر مرحوم علامه حلی صرف عتق ناقص و بدون اجازه کافی نیست بلکه باید فکّ رهن هم محقق شود.
پس اجازه مرتهن کاشفه است نه ناقله. البته نسبت به اسقاط حق یا إبراء ذمه یا فکّ رهن که کاشفهاند یا ناقله، بحث خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_سوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹نکته دوم: عدم تاثیر ردّ بعد از اجازه
چنانکه در عقد فضولی هم گذشت اگر صاحب اجازه، اجازه داد دیگر ردّ فائده ندارد زیرا با ضمیمه شدن اجازه، عقد تمام شده است.
🔹نکته سوم: بررسی تاثیر اجازه بعد از ردّ
اگر مرتهن ابتدا بیع مرهون توسط راهن را ردّ کند، آیا اگر پشیمان شد میتواند دوباره بیع مرهون را اجازه و تصحیح نماید؟
👈احتمال اول: تاثیر اجازه
دلیل بر موثریت:
مرتهن یک حق اجازه نسبت به بیع مرهون دارد، اگر ابتدا از این حق استفاده نکرد و با اجازه دادن، حق خودش را اسقاط نکرد، همچنان این حق برای او باقی است حتی اگر ابتدا ردّ کرده باشد. البته در بیع فضولی ثابت کردیم بعد از ردّ مالک، دیگر امکان تصحیح بیع وجود ندارد زیرا مالک رکن عقد است و اگر بیع را ردّ کند یعنی انشاء عقد بیع (ایجاب و قبول) را ردّ و إبطال کرده است و عقدی که إبطال شده قابلیّت تصحیح ندارد اما مرتهن مالک نیست که ردّ او مبطل عقد باشد بلکه صرفا حق اجازه دارد.
👈احتمال دوم: عدم تاثیر
دلیل بر عدم موثریت:
ردّ کردن مرتهن جزء مقوّم و مربوط به مقتضای عقد است لذا وقتی مرتهن بیع مرهون را ردّ کرد اصل اقتضای عقد برای صحت را از بین برده است پس اجازه دادن دوباره و تصحیح عقد معنا نخواهد داشت.
مصنف احتمال دوم را انتخاب میکنند.
‼️ البته انتخاب احتمال دوم و جزء مقتضی دانستن ردّ مرتهن در این نکته سوم توسط مرحوم شیخ انصاری با مبنایشان در نکته اول که اجازه مرتهن را نه جزء مقتضی بلکه در جایگاه عدم المانع دانستند تهافت و تنافی دارد.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_چهارم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰دو نکته در فک رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه
🔹نکته اول:
حکم فکّ رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه
اگر راهن مال مرهون را فروخت چهار حالت پس از آن متصور است:
حالت اول: (اجازه مرتهن)
مرتهن بعد اطلاع از بیع رهن، آن را اجازه دهد.
حالت دوم: (فکّ رهن)
راهن بعد از بیع، قرضی که گرفته بود و در مقابل آن رهن گذاشته بود را پرداخت کند یا چیزی که کرایه کرده بود، برگرداند که اصلاحا میگوییم فکّ رهن محقق شود.
حالت سوم: (اسقاط حق)
بعد از بیع، مرتهن بگوید حق خودم نسبت به مال مرهون و صاحب اجازه بودن خودم را اسقاط کردم.
حالت چهارم: (إبراء ذمه)
بعد از بیع، مرتهن اعلام کند به راهن که دیگر لازم نیست قرضش را پرداخت کند و قرض را به او بخشیده و ذمه راهن را بریء کرده است.
👈نسبت به حکم حالت اول بحث شد و فرمودند اجازه مرتهن مصحّح عقد بیع مرهون است.
👈نسبت به سه حالت بعدی و اینکه آیا مانند اجازه میتوانند بیع قبلی را تصحیح کنند یا نه دو احتمال است:
احتمال اول:
در حکم اجازه مرتهن است.
جمعی از فقهاء فک رهن و اسقاط حق و ابراء ذمه را در حکم اجازه مرتهن میدانند لذا بعد از بیع رهن، چهار راه برای تصحیح بیع مرهون وجود خواهد داشت.
احتمال دوم:
در حکم اجازه مرتهن نیست.
قائلین به احتمال دوم معتقدند فک رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه از جانب مرتهن در حکم اجازه مرتهن نیست و اثر آن را ندارد.
🔹 نقد و بررسی ادله قول دوم
👈دلیل اول:
اجازه مرتهن که میتوانست سبب تصحیح بیع مرهون شود به این جهت بود که کاملا ناظر بر بیع واقع میشد یعنی اجازه مرتهن متعلق میخواهد و متعلق آن هم بیع مرهون است یعنی مرتهن همان بیع مرهون را اجازه میدهد و بیع تصحیح میشود چنان که اجازه مالک در عقد فضولی چنین اثری داشت، اما فکّ رهن، اسقاط حق و إبراء ذمه هیچ نگاهی به بیع مرهون ندارند لذا نمیتوانند سبب تصحیح بیع مرهون شوند. لذا شبیه این است که غاصبی مالی را به عنوان مالک و برای خودش بفروشد و ثمن را هم تملّک کند که جمعی از فقهاء در بحث عقد فضولی فرمودند چنین بیعی باطل است و اجازه مالک هم نمیتواند آن را تصحیح کند زیرا انشاء عقد ناقص است و غاصب فقط میتوانسته به نیابت از مالک بیع را انجام دهد.
👈دومین دلیل
تمسک به استصحاب
در عام غیر أزمانی عند الشک، حکم خاص را استصحاب میکنیم و به عموم عام نمیتوان تمسک نمود.
مستدل میگوید قبل از فک رهن توسط راهن یا اسقاط حق یا إبراء ذمه توسط مرتهن یقین داشتیم بیع راهن لازم نشده بود (چون ملک طِلق او نبود و لابیع الا فی ملک میگفت بیع لازم نشده) بعد فک رهن شک داریم آیا بیعی که راهن انجام داده بود لازم شد یا نه؟ عدم لزوم را استصحاب میکنیم.
سؤال: چرا به عموم أوفوا بالعقود تمسک نمیکنید که حکم کنیم به وجوب وفاء در عقد بیع رهن و در نتیجه بیع راهن را لازم الوفاء بدانیم.
جواب: دلیل خاص عدم لزوم (طِلق نبودن ملک راهن) حاکم و مقدم است بر عموم أوفوا بالعقود و اینجا محل تمسک به عموم أوفوا بالعقود نیست زیرا أوفوا بالعقود عام أزمانی نیست. اگر أوفوا بالعقود عام أزمانی بود میگفتیم وجوب وفاء فی کلّ زمانٍ و فی کل یومٍ را شامل است یک فردِ از زمان (بیع راهن تا قبل فکّ رهن) یقینا خارج شده بود و وجوب وفاء نداشت، نسبت به بعد فکّ رهن شک داریم به عموم عام تمسک میکنیم و میگوییم عموم وجوب وفاء به عقد از همان ابتدا تمام زمانها از جمله بعد فکّ رهن را شامل شده بود لذا نسبت به فرد مشکوک به عموم عام تمسک میکردیم اما این تمسک صحیح نیست زیرا عام ازمانی نیست پس استصحاب حکم خاص جاری است.
👈دلیل سوم:
روایت مربوط به نکاح فضولی عبد
در باب عبد روایاتی داریم که اگر عبد نکاح فضولی و بدون اذن مولایش انجام دهد سپس آزاد شود این عتق باعث نمیشود نکاح فضولی او تصحیح شود بلکه نیاز به اجازه مولایش هست و لو اجازهای که از سکوت مولا فهمیده شود.
از این روایات یک ملاک کلی به دست میآید که تصحیح هر عمل و هر عقدی که نیاز به اجازه فرد دیگری دارد محقق نمیشود مگر با اجازه صاحب اجازه، پس در ما نحن فیه هم به صرف فکّ رهن و آزاد شدن مال مرهونه از رهن، بیع راهن تصحیح نخواهد بود بلکه نیاز به اجازه مرتهن است.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_پنجم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹نقد ادله احتمال دوم:
👈نقد دلیل اول:
مانع از لزوم بیع ساقط شده
از أدله باب بیع و رهن به روشنی استفاده میشود که مقتضی تحقق بیع، ایجاب و قبول است که در ما نحن فیه محقق شده و فقط یک مانع وجود دارد به نام حق مرتهن، پس هرگاه این مانع به هر دلیلی مرتفع شد مقتضی بیع اثر خودش را که لزوم بیع رهن باشد میگذارد.
👈نقد دلیل دوم:
موضوع استصحاب باقی نیست
در استصحاب، بقاء موضوع لازم است در حالی که در استصحاب مذکور موضوع از بین رفته است لذا باید به عام أوفوا بالعقود تمسک نمود.
أوفوا بالعقود میگوید وفاء به عقد واجب است، تا قبل از فکّ رهن، یقین داریم حق مرتهن مانع از وفاء به عقد بود، اما این موضوع یعنی مانعیت حق مرتهن را نمیتوانیم استصحاب کنیم زیرا یقین داریم این موضوع بعد از فکّ رهن، از بین رفته است. نتیجه اینکه بعد فکّ رهن، استصحاب عدم لزوم جاری نیست بلکه باید به عموم أوفوا بالعقود تمسک نمود و بیع رهن را لازم دانست.
فافهم
اشاره به دقت.
👈نقد دلیل سوم:
قیاس باب نکاح فضولی عبد به باب بیع راهن مع الفارق است زیرا در باب عبد، نقصان عقد نکاح مربوط به مقتضی نکاح است زیرا اجازه مالک جزء مقتضی و تحقق عقد نکاح است و تا اجازه نیاید اصلا نکاحی شکل نگرفته است به این دلیل که عبد مالک خود نیست، اما در باب بیع رهن، مقتضی موجود است و ایجاب و قبول محقق شده چون راهن مالک بوده، فقط حق مرتهن مانع اثرگذاری بیع بود که آن هم با فکّ رهن یا اسقاط حق یا إبراء ذمه، رفع شده است.
نتیجه نکته اول
بیع رهن صحیح است در صورتی که یا راهن فکّ رهن کند یا مرتهن اجازه دهد یا حقش را اسقاط کند یا ذمه راهن را (از بدهکاری) بریء کند.
🔹نکته دوم: فکّ، اسقاط و ابراء ناقلهاند نه کاشفه
طبق توضیحاتی که در نکته اول بیان کردیم، فکّ رهن توسط راهن یا اسقاط حق یا ابراء ذمه توسط مرتهن و یا غیر از اینها مانند صلح، کاشف از صحت بیع رهن از ابتدای تحقق نیستند بلکه ناقلاند یعنی وقتی بیع رهن روز دوشنبه واقع شد و چهارشنبه فکّ یا اسقاط یا ابراء محقق شد چون فکّ، اسقاط و إبراء ناظر به بیع رهن نیستند لذا تحقق آنها نمیتواند کاشف از صحت بیع باشد زیرا همان اشکال اجتماع دو مالک (مشتری و راهن) بر ملک واحد (مال مرهونه) در فاصله بین بیع رهن تا فکّ رهن، که جلسه قبل تبیین شد وارد خواهد بود.
پس با تحقق فکّ، اسقاط یا ابراء، صحت بیع رهن انتقال پیدا میکند به لحظه تحقق این امور نه اینکه کاشف باشد از صحت بیع من حین العقد.
بله اجازه مرتهن را کاشفه دانستیم زیرا ناظر به بیعِ واقع شده توسط راهن صادر شده بود.
البته فقهاء عموما تفاوتی بین اجازه با فکّ، اسقاط و ابراء قائل نشدهاند و همه اینها را کاشفه دانستهاند.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_ششم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
🔰بررسی دو حکم فسخ و امتناع راهن از فکّ رهن
🔹نکته اول: عدم حق فسخ بیع توسط راهن
لازمه مبنای کشف در اجازه مرتهن در بیع رهن این است که وقتی راهن مال مرهون را فروخت عقد بیع از طرف راهن لازم شده است و او دیگر حق فسخ ندارد حتی حق ندارد به مرتهن اجازه بیع بدهد که به واسطه بیع مرتهن، بیع راهن إبطال شود.
مشتریای که کالا را از راهن خریده است اگر میدانسته کالا در رهن است حق فسخ نخواهد داشت و اگر نمیدانسته، حق فسخ دارد.
🔹نکته دوم: حکم اجبار راهن به فکّ رهن
حال که در نکته اول ثابت شد راهن حق فسخ ندارد آیا میتوان او را وادار به فکّ رهن و تحویل کالا به مشتری کرد؟
احتمال اول:
ممکن است گفته شود فکّ رهن بر راهن واجب است یعنی راهن باید با مال دیگری غیر از مال مرهون، حق مرتهن را أداء کند زیرا وفای به عقد دوم یعنی عقد بیع واجب است و مقدمه آن که فکّ رهن است هم واجب خواهد بود. پس وفاء به عقد رهن منافاتی با وفای به عقد بیع ندارد و هر دو قابل جمع است.
احتمال دوم:
ممکن است گفته شود آنچه بر راهن واجب است وفاء به عقد بیع است یعنی حق نقض بیع را ندارد اما دیگر واجب نیست پیش از موعدِ رهن، حق مرتهن را أداء کند که سلطنت مرتهن از مال مرهون دفع شود تا مقدمات تحویل کالا به مشتری فراهم گردد. لذا در باب "من باع مال غیره لنفسه" بایعِ خرده فروشی که هنوز کالا را از عمده فروش نخریده لکن کالا را به مشتری میفروشد فقهاء میفرمایند این بایع فقط حق فسخ ندارد نه اینکه واجب باشد کالا را از عمده فروش بخرد تا به مشتری تحویل دهد، بنا بر اینکه لزوم عقد را وابسته به دفع کالا به مشتری بدانیم (پس تا زمانی که مشتری کالا را تحویل نگرفته حق فسخ خواهد داشت)
❓سؤال:
چه تحویل دادن مال مرهونه به مشتری را بر راهن واجب بدانیم یا واجب ندانیم در هر صورت اگر راهن مال مرهونه را به مشتری فروخت و مرتهن هم بیع را اجازه کرد، اما هنوز مال مرهون نزد مرتهن مانده و موعد پرداخت قرض رسیده اما راهن قرض را پس نمیدهد که رهن آزاد شود، تکلیف چیست؟
✅جواب:
احتمال اول:
حق مرتهن مقدم است.
مال مرهون باید به فردی غیر از مشتری فروخته شود و حق مرتهن داده شود و حق مرتهن مقدم است بر حق مشتری که از راهن خریده است و طبیعتا بیع راهن إبطال میشود.
دلیل: زیرا اصل رهن برای همین است که اگر راهن دین را أداء نکرد رهن فروخته شود و حق مرتهن داده شود. (به مشتری که از راهن خریده نمیتوان داد زیرا آن مشتری پول را به مرتهن نمیدهد)
احتمال دوم:
جمع بین الحقّین.
جمع بین حق مشتری و مرتهن اقتضاء میکند بگوییم حاکم شرع راهن را مجبور کند که دین مرتهن را از مال دیگری بپردازد و مال مرهون را به مشتری که آن را خریده تحویل دهد. و اگر راهن مال دیگری نداشته باشد طبیعتا حق مرتهن مقدم خواهد بود.
از این دو احتمال هم مرحوم شیخ انصاری نظری انتخاب نمیکنند.
پایان کتاب رهن
الحمدلله رب العالمین