eitaa logo
شمیم کرکوند
1.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
تفریحی سرگرمی آموزشی خبرگزاری و اطلاع رسانی شمیم کرکوند #شمیم_کرکوند 🆔@shamim_news_karkevand 🔴ادمین خبری @Admin_shamim_kar 🔴 ادمین جهت تبادل ، پاسخ تست هوش، درخواست از مسئولین شهر 👇 @Adm_in_shamim
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸مسئله شرعی با زبان داستان 🔹مهر کاغذی بهتر از این نمیشه! شنیده بودم روی کاغذ هم میشه نماز خوند. بدون اینکه دنبال مهر بگردم وسط سالن نمازم رو بستم. پنجره باز بود. باد زد و مهر کاغذی ما رو برد. موندم چی کار کنم. نزدیکم چیزی نبود که بدون شکستن نماز بتونم بردارمش و روش سجده کنم. چون وقت نماز زیاد بود نمازم‌رو شکستم و دوباره خوندم، ولی این‌دفعه یه مهر برداشتم که طوفان هم نمی‌تونست او‌ن رو ببره! 📗رسول نقی‌ئی، انتخابی از کتاب دو رکعت قصه ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🖤امروز پنجشنبه است و 🌼عزیزانی بین ما نیستند 🖤دلخوشند به یک فاتحه، 🌼به یک صلوات،یک دعای 🖤رحمت و آمرزش،همین ها 🌼برایشان یه دنیاست درآن دنیا ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
تو چند ثانیه متوجه شدی چی نوشته🤔😉 پاسخ و بفرستی خوشحال میشیم😊❤️ @Adm_in_shamim ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
بیست و هفتم اردیبهشت ماه روز جهانی "روابط عمومی و ارتباطات" صرفاً یک نام در یک برگ از تقویم روزگار نیست، بلکه یک سرفصل از اخلاق ، علم و هنر است. روز روابط ارتباطات گرامی باد❤️ ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️آیا لیوان یک بار مصرف کاغذی واقعا کاملا از کاغذ ساخته شده ؟ ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میگند بچه‌ها را به پدرها بسپارید و خیالتان راحت باشد.🤫 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنگ تفریح بدو بدو اومده میگه خانم باید یه چیز محرمانه بهتون بدم. قول بدین وقتی همه رفتن بیرون، بازش کنید. چیز محرمانه‌اش:🥰 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱 ❤️ 🌺گاهی در عشق ترمز کنید‼️ ❤️دو نفری که عاشق همدیگه هستن، باید همدیگه رو به یک اندازه دوست داشته باشن. وقتی یکی، طرف مقابل رو بیشتر دوست داره و تند تند در عشقش پیش میره مثل وقتیه که دو نفر دارن یه فرش رو لوله میکنن و یکی تند تند میپیچه و اون یکی عقب میفته. نتیجه میشه‌ یک فرش که نافرم پیچیده شده. 💜گاهی دوست‌داشتن همدیگه رو بررسی کنید. گاهی لازمه ترمز کنید تا او بهتون برسه. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱 🔹من حداقل 14حقیقت رو درباره شما میدونم🧐 1. الان بیداری 2. گوشیت روشنه 3. یه انسان هستی 4. داری pm منو میخونی 5. تو نمیتونی وقتی زبونت بیرونه بگی ژ 7. الان داری امتحان میکنی 8. الان خندت گرفت 9. اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداختم 10. الان برگشتی چک کنی ببینی جا انداختم یا نه 11. الان باز خندیدی 12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چندبار نوشتم 13. الان چک کردی ببینی کدومه 14. پیداش نکردی داری میخندی ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
شب موقع خواب🤐 ینی الان با تعطیلی شنبه ها تکلیف غروب جمعه چی میشه غروب شنبه هم دلگیر میشه؟ ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دشت لاله ها خوانسار بعلت حفاظت از گونه های گیاهی ارزشمند ورود به دشت لاله های خوانسار ممنوع گردیده است. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌺السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) جشن میلاد با سعادت حضرت امام رضا علیه السلام به مناسبت دهه کرامت 🟧 زمان :شنبه ۱۴۰۳/۲/۲۹ بعد از نماز مغرب و عشا 🟧 مکان : آستان مقدس امامزاده حلیمه خاتون (س) 💠 قرارگاه فرهنگی شهر کرکوند‌‌ ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی از آدما راه و‌ رسمشون مراقبت و مهربونیه … از این پلیسا باشین، شریف...😍 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلداری دادن این اقا به همسایه تو جریان سیل مشهد وایرال شده🥲😅 ‌ ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
⚠️ هیچ‌وقت Wi-Fi خانه را ۲۴ ساعته روشن نگذارید! 🔸وای‌فای مضرترین امواج دنیا را به سمت بدن شلیک می‌کند، در اثر برخورد این امواج سیستم عصبی بدن تخریب شده و حداقل زیان این تخریب، عقیم شدن پس از یک دوره طولانی است. 🔸وای‌فای اثرات منفی مختلفی را بر سلامت مغز بر جای می‌گذارد که این موضوع درباره کودکان بیشتر اتفاق می‌افتد. 🔺مطالعات نشان می‌دهد افرادی که در معرض اشعه‌های الکترومغناطیسی قرار دارند در الگوی خوابشان تغییرات قابل توجهی دیده می‌شود… 🔴 قبل از خواب Wi-Fi را حتماً خاموش کنید. ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱 •• •• ماه رمضان با همه شیرینی ها، عبادت ها و سحرخیزی هایش تمام شد. گویا حاج علی هر سال عید فطر که می شد تمام فامیل شان را برای شام در منزل شان وعده می گرفت. احمد برایم گفت که همه فامیل شان از دور و نزدیک دعوت دارند و خانه شان حسابی شلوغ می شود. دلم می خواست بعد از نماز عید برای کمک به خانه شان برویم ولی احمد گفت همه کارها را زیور خانم و مهتاب خانم انجام می دهند برای غذا هم آشپز می آورند و کاری نیست که ما زودتر برویم و بخواهیم کمک کنیم. یک ساعت قبل از اذان مغرب به خانه حاج علی رفتیم. یکی از لباس هایم را که خاله برایم دوخته بود را پوشیدم. لباس قشنگی بود. کرم رنگ بود و دور یقه و آستین هایش تور دوزی و مروارید دوزی شده بود. قرار بود خانم ها که بیشترند در مهمان خانه باشند و آقایان هم در اتاق کناری پذیرایی شوند. وقتی رسیدیم عمه مریم _تنها عمه احمد_ به همراه زن عموهایش هم رسیده بودند. با همه سلام و احوالپرسی و روبوسی کردم و کنار زینب نشستم. زینب لباس قهوه ای رنگی که روی سینه اش گل های ریز مشکی کار شده بود پوشیده بود. موهایش را دو طرف سرش بافته و با روبان قهوه ای رنگ بسته بود. عمه مریم با من گرم صحبت شد. مدام از زندگی مان سوال می پرسید و از اخلاق خوب احمد تعریف می کرد. عمه مریم خانم مسنی بود که از پدر احمد ده سال شاید هم بیشتر بزرگ تر بود. صورت سفیدش پر از چروک های ریز بود اما در عین حال نمک خاصی داشت. لحن صحبتش هم گیرا و جذاب بود و از مصاحبت با او احساس لذت می کردم. بعد از نماز مغرب تقریبا همه مهمان های شان رسیدند و خانه شان غلغله مهمان بود. مهمان خانه شان با آن وسعت پر شده بود و دیگر حتی جای سوزن انداختن هم نبود. صدای بازی و خنده بچه ها با صدای حرف زدن خانم ها کل مهمانخانه را پر کرده بود. فامیل مادری احمد بسیار فاخر و اشرافی لباس پوشیده بودند و طلاهای سنگین به سر و گردن شان داشتند. اما خانواده پدری شان ساده تر و مثل من و خانواده ام بودند. مادر و خانباجی هم در این ضیافت دعوت داشتند و کنار زن عموهای احمد نشسته و گرم صحبت بودند. جمعیت زیاد بود و احساس کردم زیور خانم و مهتاب خانم دست تنها از پس پذیرایی بر نمی آیند. برای همین از جایم برخاستم و در پذیرایی از مهمان ها به آن ها کمک کردم. زیور خانم و مهتاب بسیار خوشحال شدند و تشکر کردند اما زکیه و زهرا انگار از این کار من خوش شان نیامد. چندین بار به من اشاره کردند که بنشینم ولی من به روی خودم نیاوردم که متوجه اشاره شان شده ام. نزدیک پهن کردن سفره بود که سوگل از راه رسید. با چشم های خیس اشک مستقیم پیش مادر شوهرم رفت و خودش را در بغل او انداخت. •🖌• بہ‌قلم: ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱 •• •• همه ترسیدیم که نکند اتفاق بدی افتاده باشد. مادر احمد که نمی دانست چه شده سوگل را نوازش می کرد و او هم به گریه افتاد. سوگل بعد از این که کمی آرام گرفت با صدایی لرزان آهسته گفت: مادر جان من ... من حامله ام! برای لحظه ای مهمان خانه در سکوت فرو رفت و بعد صدای جیغ شادی همه بلند شد. مادر احمد با صدای بلند جیغ شادی کشید و سوگل را در بغل گرفت و با صدای بلند گریست. من و خیلی های دیگر هم به گریه افتادیم. مادر سوگل را از خودش جدا کرد و با گریه پرسید: مطمئنی دخترم؟ از کی فهمیدی؟ سوگل با گریه گفت: حدودا یک ماه بود حالم بد بود. یه ماه بود سر درد و سرگیجه داشتم فکر می کردم مال روزه است. قبلش هم از شب مجلس عروسی داداش احمد بعضی روزا حالم به هم می خورد و بالا می آوردم. اصلا فکرشم نمی کردم باردار باشم. محمد که دید حالم خوب نمیشه هی داره بدترم میشه دیروز منو برد دکتر و آزمایش دادم. معلوم شد باردارم. الان از پیش هما ماما میام. میگه بچه ام سه ماهشه. باورتون میشه؟! دوباره همدیگر را در آغوش کشیدند و گریه کردند. زمزمه خدا را شکر از هر طرف مهمان خانه به گوش می رسید. مادر سوگل از خوشحالی به سجده شکر افتاده بود. زکیه و زهرا سوگل را بلند کردند بوسیدند و تبریک گفتند. خوشحالی در چهره همه پیدا بود. من هم جلو رفتم و با خوشحالی سوگل را بغل کردم و تبریک گفتم. سوگل هم با گریه و اشک تشکر کردند. عمه مریم و خیلی های دیگر هم با گوشه روسری اشک شادی شان را پاک می کردند. با شادی سوگل دل همه شاد شده بود. کم کم سفره پهن شد و مهمان ها همه سر سفره نشستند. من و زن عموهای احمد در پهن کردن و چیدن وسایل سفره کمک می کردیم. شام چلو مرغ همراه با ماست و سبزی تازه و دوغ بود. بعد از صرف شام و جمع کردن سفره لباس پوشیدم تا به مطبخ شان بروم و در شستن ظرف ها به زیور و مهتاب خانم کمک کنم. یکی از سینی های بزرگ ظرف را برداشتم و از مهمان خانه خارج شدم. حیاط پر از آقایانی بود که یا کنار هم به حرف ایستاده بودند و یا در رفت و آمد بودند. سینی سنگین بود و نگه داشتن هم زمان آن و چادرم کار سختی بود. اولین پله را که پایین آمدم احمد جلویم سبز شد. با دیدنش لبم به خنده باز شد. احمد سینی را از دستم گرفت و سریع پرسید: این جا چه کار می کنی؟ اینو چرا برداشتی سنگینه رویم را با چادرم گرفتم و گفتم: میخوام برم مطبخ به زیور خانم تو شستن ظرفا کمک کنم. _دستت درد نکنه ولی لازم نیست برو داخل _اما آخه ظرفا زیاده اذیت میشن. میرم یکم کمک می کنم ... _عزیزم لازم نیست. حاج بابا از بیرون کسی رو آورده کارها رو انجام میدن. شما برگرد داخل. این را گفت و بدون هیچ حرف دیگری رفت. من هم به مهمان خانه برگشتم. کم کم مهمان ها خداحافظی کردند و رفتند. قبل از همه عمه مریم خدا حافظی کرد و رفت. تا آخر شب منتظر بودم احمد مرا صدا بزند تا با هم به خانه برگردیم اما خبری از احمد نبود. با خودم گفتم حتما در حال کمک است و تا کارها تمام نشود نمی آید. سوگل خداحافظی کرد تا برود ولی چند لحظه بعد دوباره برگشت و از من خواست حاضر شوم تا با آن ها به خانه برگردم. تعجب کردم ولی چیزی نگفتم. از مادر و خواهران احمد خداحافظی کردم و همراه سوگل رفتم سوار ماشین محمد آقا شدم. محمد آقا بعد از سلام و احوالپرسی گفت: احمد ازم هواست ازتون عذر خواهی کنم که بی خبر رفت. کسی نبود عمه مریم رو برسونه احمد عمه رو برد چناران و ازم خواست شما رو برسونم خونه. خودش تا آخر شب بر می گرده. اگرم دوست دارین تشریف بیارید منزل ما. خوشحال میشیم. تشکر کردم و گفتم: نه ممنون مزاحم نمیشم بی زحمت منو برسونید خونه خودمون. محمد چشم گفت و مرا به خانه مان رساند. جلوی در خانه که توقف کرد کلید گرفت و به داخل حیاط رفت تا چراغ برایم روشن کند. وقتی برگشت هر چه تعارف کردم داخل بیایند و از آن ها پذیرایی کنم قبول نکردند و بعد از تشکر و خداحافظی رفتند. •🖌• بہ‌قلم: ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
#تست_هوش میخش بشی میخونیش🤗👌 احسنت فقط شش نفر از عزیزان همراه شمیم پاسخ صحیح رو ارسال کردند😍👏 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
راز آرامش رها کردن ذهن از نگرانی‌هاست❤️ چرا غمگین نشستی؟! یادت نره،قدرتی بالاتر از همه وجود داره که حواسش به همه چیز هست همه چیز را به اون بسپار و آروم باش🌸 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
🤬وجود تضادها🤬 علی تازه وارد سن 16 سالگی شده اما در خیلی از مسائل با من و پدرش مخالفت می کنه، این همه تضاد و مخالفت طبیعیه؟ 😔 تضادها به طور طبیعی در جریان گفتگو نمایان می‌شوند و در ایام نوجوانی طبیعی هستند.😳 خانواده های آسیب پذیر نسبت به تأثیرات مختل کننده تضادها ممکن است دست به عقب نشینی بزنند یا احساس نگرانی کنند و به ترفندهای اجتناب از تضاد متوسل شوند. این کار فقط تقویت کننده اعتقاد خانواده به عدم توانایی خود برای غلبه بر تضاد است.😐 نکته: ممکن است تضادها بازگشایی شوند، اما حل نشوند. افراد خانواده های مشکل دار معمولاً تصور میکنند که تمام تضادها بلافاصله باید حل شوند. پس با این مخالفت ها چه کنیم؟ 🤔 تضادها بخشی طبیعی از زندگی خانوادگی هستند و اعضای خانواده میتوانند با نشان دادن تفاوت های خود، تصدیق و تأیید آنها و توافق در مورد موافق نبودن، رابطه نزدیک تری با یکدیگر برقرار کنند.🥰 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستید سیاهی دست بر اثر تماس با شاتوت با خود میوه شاتوت از بین میره👌👌 ‌🆔️ @shamim_news_karkevand