eitaa logo
شمیم انتظار
1.2هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
15.7هزار ویدیو
1 فایل
وابسته به جلسه محبان المهدی(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
+ خيره شده بود به آسمان حسابے رفتہ بود توے لاڪ خودش... _ بهش گفٺم: «چی شده محمد؟» انگار ڪہ بغض ڪرده باشہ، گفٺ: «بالاخره نفهميدم ارباً اربا يعنے چے؟ ميگن آدم مثݪ گوشت ڪوبيده ميشہ يا بايد بعد از عملياٺ ڪربلاے ۵ برم ڪٺاب بخونم يا همين جا توے خط مقدم بهش برسم» + ٺوے بهشٺ زهرا ڪہ مے خواسٺند دفنش ڪنند، ديدمش؛ جواب سواݪش رو گرفٺہ بود با گلوݪہ توپے ڪہ خورده بود بہ سنگرش، ارباً اربا شده بود مثݪ مولايش حسين عليه السلام خاطره اے از 🌹 🥀@shamime141
+ خيره شده بود به آسمان حسابے رفتہ بود توے لاڪ خودش... _ بهش گفٺم: «چے شده محمد؟» انگار ڪہ بغض ڪرده باشہ، گفٺ: «بالاخره نفهميدم ارباً اربا يعنے چے؟ ميگن آدم مثݪ گوشت ڪوبيده ميشہ يا بايد بعد از عملياٺ ڪربلاے ۵ برم ڪٺاب بخونم يا همين جا توے خط مقدم بهش برسم» + ٺوے بهشٺ زهرا ڪہ مے خواسٺند دفنش ڪنند، ديدمش؛ جواب سواݪش رو گرفٺہ بود با گلوݪہ توپے ڪہ خورده بود بہ سنگرش، ارباً اربا شده بود مثݪ مولايش حسين عليه السلام خاطره اے از 🌹 🥀@shamime141
💛قسمتی از وصیت نامه 🔹هر کی برام چله بگیره تموم تلاشمو میکنم حاجتشو بگیرم . اگرم بصلاح نبود ، اون دنیا شفاعتش میکنم 🌹 🥀@shamime141
💛و اما شهید محمد مهدی نیاسر با امام زمانش چگونه بود؟ برای شهید ناراحتی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه بسیار ناگوار بود در یکی از دست نوشته های دوره جوانی چنین می نویسد: (هو ستار العیوب) خدایا فردا چهارشنبه است و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، پرونده مسلمانان را بازبینی می کند، خدایا از تو می خواهم که گناهانم را به امام زمان نشان ندهی، زیرا دل او می شکند، خدایا عوض این کارت می توانی روز قیامت ده برابر این گناهان را برای من حساب کنی ولی فردا آنها را نشان امامم ندهی یا ستار العیوب. خدایا پشیمانم 🥀@shamime141
▫️ڪاری نڪنید ڪه لیاقت یاوری امام زمان(عج) را از دست بدهید ▫️تا می‌توانید مراقب و محاسب اعمال و اقوال خودتان باشید و خود را در محضـر خـدا حس ڪنید ڪه اگر شما او را نمی‌بینید، او شما را می‌بیند و رئوف و رحیم و قادر و قهار است، و حلم و صبر او شما را ظلوم و جهول نڪند ..... 🌹 🥀@shamime141
+ زمسٺان ساݪ 1388 بود ؛ شہید مجیرے بخاطر انجام یڪ عمݪ جراحے، یڪ ساعٺے را در اتاق عمݪ بے هوش بود. _ چند ساعٺے بیشٺر نبود ڪہ او را به بخش منٺقݪ ڪرده بودیم؛من آن شب در بیمارسٺان همراه او بودم. + یڪ ساعٺے مانده بود به اذان صبح ڪة مرا بیدار ڪرد و گفٺ:ڪمڪم ڪن من وضو بگیرم!!! من تعجب زده که هنوز اذان صبح  نشده، رفتم سنگ تیمم را بیاورم؛ _‌ اما شہید مجیرے ڪہ  قسمٺے از صورٺش پانسمان شده بود ، اسرار بر این داشٺ ڪہ باید وضوے جبیره اے گرفٺہ شود،نہ ٺیمم!!! + خلاصہ آن شب هم ، روے ٺخٺ بیمارستان ،حاج عبداݪرضا از نماز شب و مناجاٺ با خداوند دسٺ بر نداشٺ. «خاطره نقل ازحجت اݪاسلام‌رضاییان باجناق شہید عبدالرضا مجیرے» 🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
🕊بعد از شهادتش مشخص شد که چقدر به نیازمندان کمک می‌کرد و برای زوج‌های نیازمند جهیزیه تهیه می‌کرد. با اینکه بود دنبال جانبازیش نرفت. می گفت: من از نظر مالی تأمین هستم و نیازی ندارم که هزینه درمانم را از بیت‌ المال بگیرم. گاها مبلغی را به محل کارش می‌داد و می‌گفت که ممکن است دِینی از بیت‌المال گردن من باشد یا این‌که از خودکار استفاده شخصی کرده باشم. 🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
🍃 اول حسن خودش را معرفی کرد.بعد مسائل کلی مطرح شد و ایشان در همه حرف ها،تأکیدش روی مسائل اخلاقی بود. یادم نمی رود؛قبل از این که وارد این جلسه شوم،وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم: (( خدایا خودت از نیت من با خبری؛هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.))😍 بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود: برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم.... 🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
آقای مجیری مرد آقایی بود چند ماهی پیش آمده بود سر مزار شهید مجیری و گریه میکرد؛ از برادران افغانی بود ؛ میگفت «آقای مجیری مرد آقایی بود» علت آشنایی با ایشان را پرسیدم و گفت: من زباله های بازیافتی جمع میکنم؛کارتن خوابم؛ سحر هایی که کنار پیاده رو های میدان شهدا میخوابیدم ، او را برای نماز صبح میدیدم. در صورتی که اکثر مردم به چشم حقارت آمیز به من نگاه میکنند اما ایشان به من سلام میکرد و دست میداد و جویای احوالم میشد و...!!! چقدر فرق است بین ما و شهدا 🌹 🥀@shamime141
قهر ممنوع ✿ اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت  ✿ وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد.. ✿ اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت می نشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم. ↫ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی! 🌹 🥀@shamime141
🌹 دم دمای عروسی، که پدرم داشت لیست مهمانان را آماده می کرد، عده ای از آنها خانواده هایی بودند که خانم هایشان بدحجاب بودند. احترام پدرم را داشت و جلویش چیزی نگفت؛ اما دو روز خانه مان نیامد. در همین دو روز زنگ زده بود به پدرم که: «من مریم را در ۲۹ سالگی پیدا کردم. اگه این مسئله باعث بشه که شما بگین مریم را بهت نمیدم، بدونید تا آخر عمرم زن نمی گیرم؛ اما اجازه هم نمیدم خانم بدحجاب تو مراسم عقد و عروسی من بیاد و گناه تو مراسم بشه». 🔸 پدرم هم راضی شده بود. من هم راضی بودم. من دلم با مهدی بود. پنج شنبه که آمد گفت: «بیا بریم قم هم زیارتی بکنیم و هم مددی بگیریم از حضرت معصومه (س) برای بقیه کارها». 🔹 حرم که بودیم. زنگ زد به یکی از علما تا از قرآن مدد بگیریم. آیه ای درباره زوج های بهشتی آمد که آن دنیا هم کنار همدیگر خواهند بود. آنجا با همدیگر عهد بستیم که با هیچ خانواده بدحجابی رفت و آمد نکنیم. موقع برگشت، النگویم را از دستم درآوردم و هدیه کردم به حرم حضرت معصومه (س) راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید 🌹 🌹 🥀@shamime141
بوی عطر عجیبی داشت نام عطر را که می پرسیدیم جواب سر بالا میداد شهید که شد در وصیت نامه‌اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم هر وقت خواستم معطر بشم  از ته دل میگفتم: السلام‌علیک‌یا‌اباعبدالله‌الحسین‌علیه‌السلام 🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
شهیدی که به "شهید زهرایی"معروف است. 🍃 وقتی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان می آورند، قدرت تکلم را از دست می دهند... آیت الله(حفظه الله تعالی): بگو که با او در ارتباط بودی..چرا حرف نمیزنی...؟ 🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
مرگ نه انقدر ترسناک است، زندگی نه انقدر شیرین که انسانی شرف خود را بدان بفروشد... 🥀@shamime141
هنوز ظهر نشده بود گفت مامان میخوام برم بخوابم، تعجب کردم آخه همیشه این موقع‌ها بازی میکرد گفتم مگه خوابت میاد الان؟ گفت میخوام بخوابم که بابا میثم و تو خواب ببینم که منو بغل میکنه😔 من چیزی نگفتم. حالا یکی از خواب‌های امیر سجاد و قاب کردم. 🌹🌹🌹🌹🌹 @shamime141
بوی عطر عجیبی داشت نام عطر را که می پرسیدیم جواب سر بالا میداد شهید که شد در وصیت نامه‌اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم هر وقت خواستم معطر بشم  از ته دل میگفتم: السلام‌علیک‌یا‌اباعبدالله‌الحسین‌علیه‌السلام 🌹 🥀@shamime141
: +هـر خانمی که ، چادر به سر کند و عفت ورزد ، و هر جوانی که ،نماز اول وقت را در حد توان شروع کند ، اگر دستم برسد سفارشش را ، به مولایم امام‌ حسین علیه‌السلام خواهم‌ ڪرد . . . 🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
🌷چه کربلا نرفته‌ها که کربلایی شدن... میدونستید دانشمند ، کربلا نرفته بود؟! ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن ولی بخاطر محدودیت های امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود. یه بار با اصرار زیاد میخواد ببرنش نزدیکترین جا از مرز و میبرن شلمچه و از اونجا زیارت انجام میده. یه بار هم یکی از اعضای تیم حفاظت، از میخوان که ایشونو به کربلا ببرن که حاج قاسم میگه خیر چون اگه اتفاقی برا فخری‌زاده بیفته کسی نمیتونه جاشو بگیره... 🌹 🥀@shamime141
💛 💛 🌷پیکرش به طور کامل سوخته بود و اسـتخوان هایش درهم شـکسـته بود، بعد از دیدن پیکرش دیگر آرام و قرار نداشتم. در خواب به سراغم آمد و دلسـوزانه گفت؛ چرا این قدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن جنازه ام اذیت شـدی ناراحتم.! 🌷بعد با حالتی خاصی گفت، باور کن قبل از شـهادت تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه ی شـهادت هیچ چیز نفهمیدم. چرا که حضرت اباالفضل علیه السلام در کنارم بود و آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشـریف در بالای سـرم نشستـه بودند. ✍ راوی: همسر شهید 🌹 @shamime141
📌 مهندس خوش‌تیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شد. 🔹 حسین اوجاقی، یکی از اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداری‌اش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به رسید. ◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می‌گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس‌ های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می‌دهد که خودش مسیر را نشانش داده. ◇ در یکی از دل‌ نوشته‌ های مادر حسین آمده: «مامان‌جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن. مگه نیستی؟ یک سربزن به مامان. دلتنگتم عشق مامان. مامان فدای خنده‌هات. خوش می‌گذره کنار اهل بیت؟ بیا ببینمت. الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
عكسی بسيار شورانگيز و پر رمز و راز: اين عكس متعلق به كربلايی سيد مصطفی صادقی است كه يك بيت شعر هم با دست خطش باقی مانده است: "نرخ رفتن به سوريه چند است؟ قدر دل كندن از دو فرزند است" آخرین نفر پدرش با او روز سه شنبه صحبت کرده بود و ساعت ۴ صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش می‌گذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که می‌زدیم گفتم: "مصطفی جان! مواظب خودت باش خیلی دلم برایت تنگ شده" گفت: "مادر! من را به حضرت زینب(س) بسپار، دلت آرام می‌شود" باور کنید الان هم با اینکه پسرم شده اما دل من آرام است چون پسرم را سپردم به خانم زینب(س)، می‌دانم که این بهترین سرنوشت برایش بوده... شهید مدافع حرم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141🥀
«اکنون که حضرت صاحب الامر(عج) در پردۀ غیبت است، ولی فقیه عصر خود را بشناسید، اگر امام خود را شناختید گمراه نمی شوید وگرنه به چپ و راست منحرف خواهید شد. اسلام را از روحانیت مبارز و اصیل فرا بگیرید نه از قلم و زبان منحرفان، در این زمانه عده‌ای مغرض و جاهل پیدا شده‌اند که اسلام بدون روحانیت را تبلیغ می‌کنند». 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141🥀
📌 مهندس خوش‌تیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شد. 🔹 حسین اوجاقی، یکی از اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداری‌اش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به رسید. ◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می‌گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس‌ های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می‌دهد که خودش مسیر را نشانش داده. ◇ در یکی از دل‌ نوشته‌ های مادر حسین آمده: «مامان‌جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن. مگه نیستی؟ یک سربزن به مامان. دلتنگتم عشق مامان. مامان فدای خنده‌هات. خوش می‌گذره کنار اهل بیت؟ بیا ببینمت. الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
📌 مهندس خوش‌تیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شد. 🔹 حسین اوجاقی، یکی از اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداری‌اش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به رسید. ◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می‌گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس‌ های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می‌دهد که خودش مسیر را نشانش داده. ◇ در یکی از دل‌ نوشته‌ های مادر حسین آمده: «مامان‌جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن. مگه نیستی؟ یک سربزن به مامان. دلتنگتم عشق مامان. مامان فدای خنده‌هات. خوش می‌گذره کنار اهل بیت؟ بیا ببینمت. الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141
📌 مهندس خوش‌تیپی که در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ شد. 🔹 حسین اوجاقی، یکی از اغتشاشات ۱۴۰۱ است که کارشناسی ارشد حسابداری‌اش را گرفته و در حال آماده شدن برای شرکت در کنکور دکترا بود. ۳۰ شهریورماه همان سال یکی از اغتشاشگران چاقوی خود را در قلب او فرو کرد و حسین به رسید. ◇ حالا بعد از یک سال مادرش که انگار ۲۰ سال پیر شده، به کمک دوستان حسین، پایگاه بسیج علامه طباطبایی را می‌گرداند. او همه دیوارهای خانه را با عکس‌ های حسین زیبا کرده و راه پسری را ادامه می‌دهد که خودش مسیر را نشانش داده. ◇ در یکی از دل‌ نوشته‌ های مادر حسین آمده: «مامان‌جان! شب شد و باز دلتنگی اومد سراغم. نفسِ مامان، تمام جهانِ مامان، آرومم کن. مگه نیستی؟ یک سربزن به مامان. دلتنگتم عشق مامان. مامان فدای خنده‌هات. خوش می‌گذره کنار اهل بیت؟ بیا ببینمت. الحمدلله عاقبت بخیر شدی بالاخره.» 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🥀@shamime141