#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 از خالهام پرسیدم: از کجا میدونی که آقا محمود شوهرترو خیلی دوسش داری؟
گفت: وقتی ناراحتش میکنم خودم بیشتر ناراحت میشم.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 چند وقت قبل در شرکت، با یکی از منشیها صحبت میکردم. پرسیدم پدر چهکار میکنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است. منزلمان دور است و من هر روز صبح، ترک موتور پدر مینشینم و یک ساعت طول میکشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم! و ادامه داد: به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این
امکان را دارند که یک ساعت تمام، پدرشان را بغل کنند؟!
مدتی طولانی سکوت کردم و بعد آرام گفتم: آفرین دختر! خدا پدرت را حفظ کند.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 چند وقت قبل در شرکت، با یکی از منشیها صحبت میکردم. پرسیدم پدر چهکار میکنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است. منزلمان دور است و من هر روز صبح، ترک موتور پدر مینشینم و یک ساعت طول میکشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم! و ادامه داد: به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این
امکان را دارند که یک ساعت تمام، پدرشان را بغل کنند؟!
مدتی طولانی سکوت کردم و بعد آرام گفتم: آفرین دختر! خدا پدرت را حفظ کند.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 از خالهام پرسیدم: از کجا میدونی که آقا محمود شوهرترو خیلی دوسش داری؟
گفت: وقتی ناراحتش میکنم خودم بیشتر ناراحت میشم.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 دیشب ساعت ۲ صدای زنگمان آمد. همسایه طبقه پایین بود. گفت «ببخشید! دیدم لامپتون روشنه، زنگ شما را زدم. کلیدم رو جا گذاشتم خانمم بارداره. میترسم زنگ بزنم یه وقت از خواب بپره! هول کنه! اگه میشه درو بزنید میرم بالا پشت در میشینم تا اذان صبح که واسه نماز بیدار شد زنگ بزنم در و باز کنه».
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 پدربزرگم از وقتیکه یادم است رفتارش عجیبه!
با همه مهربان است بهجز خانمهای بالای پنجاه سال! یکبار به او گفتم: خب چرا آخه باباجون؟! گفت «چون مادربزرگت خیلی حساسه! منم دلم نمیخواد دلش یه وقت بشکنه!» این حرفها را زمانی به من گفت که با هم رفته بودیم به دیدن مادربزرگم؛ پنجشنبه غروب؛ بهشتزهرا.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 خواهرم با سادهترین مرد روی زمین که بهترین مرد زندگیاش بوده ازدواج کرده است. شوهرش لکنت زبان دارد. خواهرم را صدا میکند «مممممریم». خواهرم همیشه میگوید: زمان تولدش اسمش رو اشتباه نوشتن و تلفظ دقیق اسمش اینه «مممممریم»
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃